تاریخ انتشار
شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۰۸:۰۰
۰
کد مطلب : ۱۶۰۳

حسب حالی از یک هیات گریز

محمد جوهرچی
حسب حالی از یک هیات گریز
 در همین دوران است که بنیان‌ها و نهادهای گوناگون ـ و چه بسا متضادی ـ بر محور دین شکل می‌گیرد و با پیروزی انقلاب، تزایدی روز افزون می‌یابد، در حالی که سرپیچی از تربه تقلید و عتبه بوسی سرای تحقیق، خصیصه ممدوح و مورد اتفاق همگان است. در این عرصه، چه اندیشمندان نوگرای برآمده از حوز‌ه‌های سنتی دین و چه عرفی اندیشان(سکولارها) ـ دین دوست و دین گریز ـ تحقیق را می‌ستایند و آتش مجمر مباحثه را تیز و سرکش می‌خواهند و در این میان، عالم و عامی یک داعیه دارند!
 
مذهبی و لامذهب ـ و نه هرهری مذهب ـ خود را به یک سلاح ـ حقیقی یا خیالی ـ (تعقل و تدبر) مجهز می‌کنند و هر دو بر طبل نواندیشی و بازخوانی می‌کوبند. آری؛ چه بسا که احساسات هم ـ چه فردی یا جمعی؛ چه زودگذر و یا دیرپا ـ جلوه‌گر می‌شود و گاه غلیان می‌کند و دیگر، سرگشته آتشین مزاج را سرپوشیدن و نجوشیدن میسر نیست. اما به هر حال، جهد بر همان نهج است و لا اقل، ادعا همان. از سوی دیگر، حضور مظاهر تمدن جدید و بهره‌گیری از منابع، وسایل و رسانه‌های نوین ارتباطی؛ ابزارهای هنری؛ و روش‌ها و سامانه‌های آموزش و مدرسی، پهنه دین ورزی و تعاملاتی از این
دست را گسترده‌تر و البته پیچیده‌تر کرده است.
 
همه عوامل و شرایط پیش گفته، بر سراسر مبانی و عرصه‌های گفتمانی مرتبط، تاثیری شگرف داشته، حتی آنها را دگرگون نموده است. نقد، مظهر اندیشه مدرن و عقلانیت کانتی، موضوع مبادلات فکری، نگاه‌ها و گفت و گوهای جمعی شده است. شاید امروز حتی سنتی ترین اعضای این طیف دینی از نگاه گاه و بی گاه نقد بی‌بهره نباشد و در خلوت و جلوت، سایه‌های تردید و دعوت به تحقیق را هویدا ببیند؛ حتی اگر پیکان نقد، عقل‌زدگی و تجدد مآبی و دوری از سنت را نشانه برود.
با این حال، به اتکای یافته‌های پژوهشی می‌تواند مشاهده کرد که بر آیند این کارها و تلاش‌های فکری و رفتاری، در عرصه دینداری فردی ناچیز بوده است. شگفت اینکه، به رغم حمایت‌های برنامه‌ریزان حکومتی از نهادهای دینی، مشارکت در جماعات و نهادهای اجتماعی دینی، کاهش یافته است.
 
گویا سر کنگبین نقد صفر افزوده و آتش تحقیق، جوششی بر نینگیخته و فسردگی ارمغان آورده است؛ در حالی که از نقد، تحقیق، تعقل و آموزش مفاهیم و مظاهر دینی، پویایی، زایایی، تعمیق و امیدآفرینی انتظار می‌رود، تصویر یافته‌های پیچایشی دگرگون و وارون
است.
 
در این باره بسیار می‌توان گفت و نوشت: از ضعف‌های معرفتی دینداران؛ هجمه‌ها و توطئه‌های دین ستیزان؛ نشناختن راه‌های مؤثر تربیتی و آموزشی؛ ندانم‌کاری در عرصه‌های تبلیغی و رسانه‌ای؛ کم‌توجهی به ابزارهای هنری و استفاده نابجا از آن؛ سیطره لشکر فریبنده دنیوی؛ سلطه جهانی ارزش‌های مادی؛ کم‌شماری اهل ایمان و پراکندگی و ریاکاری منتسبان به آنان؛ نقش مخرب معضلات معیشتی و اقتصادی و نیز بروز ناکار آمدی‌های در حکومت دینی و...
 
راه گسترش این بحث و استنتاج از آن گشوده است و باید که پیموده شود اما نگارنده بر آن است که در محدوه دوستان دیندار و معتقدانی که دل در گرو باورهای ایمانی دارند نه از نقد، که از آفت نقد بگوید. به نظر می‌رسد از عوامل اصلی ناکامی ـ لا اقل در دستیابی به اهداف برتر متعالی‌تر ـ بتوان به موهومی بودن مقوله نقد. در جا زدن در همان حیطه موهومی و سطحی، و در نهایت، حس دروغین استعلاء و استغنای ناشی از آن اشاره کرد.
واقعیت این است که نگرش عقلانی به مقولات پیرامونی، بیش از آن که بر مطالعه و سنجش و پژوهش جزء به جزء و تصدیق خردمندانه استوار باشد، به تلقی و دریافتی کلی، و تصوری
مبهم محدود گشته است. فسردگی و سرگشتگی، نه رهاورد نقد، که عارضه نقد پنداری است؛ چیزی که این هیات را ناساز و بی اندام جلوه‌گر می‌کند، علل و عوامل بیرونی است، نیز فترت و کاستی کارگزاران حکومتی، رسانه‌ای، هنری و... را انکار نمی‌کنیم؛ اما آنچه به خود ما مربوط می‌شود، آفتی جدی برای دینداری فردی و جمعی‌مان است که تنبیه و هشداری عاجل را فرار روی می‌نهد. 

اجازه می‌خواهم در قالب بثّ شکوا و حسب حالی، این درد را با شما در میان بگذارم و درمان را در همراهی و راهگشایی‌تان جست و جو کنم. نگارنده ـ خود ـ خانواده‌ای متدین رشد یافته، به مدرسه و دانشگاهی دینی رفته، در جامعه‌ای دین باور بالیده و اکنون در بنیادی اسلامی به خدمت مشغول است. درک عقلانی دین، عمل ایمان به آن و دفاع خردمندانه از حریم قدسی‌اش دغدغه و آرمان من و یاران همراهم بوده و هست. کتاب‌های متعدد خوانده و در مجالس گونه‌گون، سخنان رنگ رنگ خوش نمون بسیار نیوشیده‌ایم. صبغه الله را ـ به گمان خود ـ برگزیده و به آن دل قوی کرده‌ایم. باورها و نهادهای دینی را به نقد نشسته، گاهی انگشت تحسر گزیده‌ایم. گاه آه کشیده‌ایم. لابد نقد را می‌شناسیم
و نقد پندار نیستم. اما به راستی حاصل ما چیست؟! 

نمی‌خواهیم پیکان تقصیر را به سوی خود بگردانیم، همه ناکامی‌ها را در خویش بجوییم و تجاهل کنیم. اما حتی اگر به مبانی و مبادی خرد دینی مجهز باشیم آیا به حلم نیز مجهزیم. آیا راه نقد از جاده انزوا یا خود برتربینی می‌گذرد؟ آیا اگر ایرادهایی در جماعت دینداران و هیات آنان می‌بینیم باید چاره را در تفرد بیابیم؛ به راستی چه نتیجه‌ای گرفته‌ایم؟ از اصلاح اجتماعی سخن نمی‌گویم؛ در اصلاح فردی و خانوادگی با معیارهای دینی چه به دست آورده‌ایم؟
 
اینک در تأملی در خویشتن و با نگاهی به پیرامون، خود و بسیاری از دوستان و همفکران را می‌بینیم که در توهم تعقل و خردمداری مانده، از هیات و جماعت فاصله گرفته‌اند. نه اجتماع را به صلاح رهنمون شده و نه خود، راهی به فلاح گشوده‌ایم. حضور ما در مناسک جمعی، حضور گاهگاهی است که عاشورای هر سال گویی با نوعی عذاب وجدان، تجدید می‌شود. دیگر از جلسات دینی - خانوادگی کمتر می‌توان نشانی جست؛ آیا واقعا خود را از معارف دینی ـ حتی از تذکر و تکرار آنها ـ مستغنی می‌بینیم؟ آیا رگه‌های نقد، حکم به ترک مجامع دینی می‌دهد؟
آیا نمی‌توان هیچ جماعت و هیاتی را یافت که از نقد ما در امان بماند؟ 

بی‌تردید، نه خلوت گزینی و محروم ماندن از برکات اجتماع دینی چاره ماست و نه تجاهل و مستحیل شدن در جماعات قابل انتقاد. در عصر ما گروه‌های مختلفی از طبقات گوناگون فکری و صنفی، چاره را یا در تاسیس و تشکیل مجامع نوین دینی دیده‌اند و یا در حضور آگاهانه، فعال و تأثیرگذار در نهادهای سنتی؛ البته تا حد زیادی هم کامیاب گشته‌اند. سخنان بزرگانی چون مطهری، بهشتی، مفتح بازرگان، شریعتی و... در همین انجمن‌ها، جلسات، هیات‌ها، حسینیه‌ها و مساجد ایراد شده و سپس در کتاب‌های پرشمارگان، مبنای خردگارایی دینداران امروز را فراهم آورده است. بازنگری در کامیابی‌ها و ناکامی‌های تجربه پیشینیان، مفید می‌تواند باشد.
 
سخن را با این امید به پایان می برم که از فسردگی، کسالت، انزوا و بی‌عملی به در آییم و برکات و نفحات الهی را آگاهانه و خرمندانه، در تولای جمعی بجوییم همچنین لازم می‌دانم به انگیزنده این سخن، مرحوم سید مصطفی میرخانی ادای دین و احترام کرده، رحمت و علو مراتب را برای آن عزیز از خداوند رحیم خواستارم.

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما