تاریخ انتشار
چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۷:۵۷
۰
کد مطلب : ۲۵۱۹
گفت‌و گوی اختصاصی خيمه با دکتر غلامحسين زرگري نژاد

نهضت امام حسين و قيام کربلا(1)

نهضت امام حسين و قيام کربلا(1)
مولف کتاب «غلامحسين زرگري‌نژاد» که خود از استادان تاريخ دانشگاه تهران است، نخست به شيوه تحقيق و چرايي تاليف اين کتاب مي‌پردازد و مي‌گويد: «اولين سال‌هاي تدريسم در دانشگاه با درس نهضت امام حسين (ع) شروع شد. از همان زمان احساس مي‌کردم که واقعاً جاي يک کتاب درسي، نه يک کتاب تبليغي کتابي محتوي بر بررسي‌ها و ارزيابي‌هاي دانشگاهي که درخور عرضه در يک محيط دانشگاهي و دانشجويي باشد، خالي است.

مي‌دانيد در زمينه‌ي امام حسين(ع) کارهاي ارزشمند زيادي انجام گرفته است، اما غالب اين نوشته‌ها ماهيت دانشگاهي و دانشجويي ندارند؛ بيشتر از موضع وعظ و خطابه و منبر و بررسي‌هاي از اين دست به نهضت امام حسين (ع) پرداخته‌اند؛ من بناي کارم را بر تدوين کاري دانشجويي و درسي گذاشتم.

حدود بررسي مقتل و نقد و بررسي منابع هم يک جايگاه خاصي در کتاب‌هاي دانشگاهي دارد و اين براي مؤلف اگر شروع مي‌کند به کاري براي ارائه، اولين نکته که خواننده‌ي محقق و صاحب‌نظر انتظار دارد، اين است که من کارم را بر مبناي چه مرجع و منابعي تنظيم کرده‌ام؟ (مقتل ابي‌مخنف) »

از اين‌رو گفت‌وگوي حاضر را با پرسش‌هايي درباره مقاتل به‌ويژه مقتل ابي‌مخنف، آغاز کرديم و در ادامه به بررسي شيوه‌هاي علمي- تاريخي و نوع مطالعه واقعه کربلا و عاشورا پرداختيم.

خیمه: همانطور كه در بخش اول كتاب «نهضت امام حسين و قيام کربلا» به بررسي مقتل ابي‌مخنف پرداخته‌ايد، ما نيز پرسش نخست‌مان به مقاتل مختلف با تاكيد بر مقتل ابي‌مخنف، اختصاص دارد. شما در مقدمه کتاب اشاره داشتيد فصل بررسی مقتل ابي مخنف،‌ مفصل‌تر از حجم فعلي آن است، اما محدوديت‌هايي موجب شد که در اين حد، اشاره شود.
مي‌توان در اين گفت‌وگو به بررسي همين محدوديت‌ها پرداخت،‌ چرا كه ما همواره،‌ به‌ويژه بعد از انقلاب هيچ جد و جهدي در نقد و بررسي مقاتل مختلفي که در مجالس متعدد عزاداري،‌ مورد استفاده قرار مي‌گيرد،‌ نداشتيم. البته استثنائات معدودي همچون بخش‌هايي از حماسه حسيني مرحوم مطهري كه كتاب روضه‌الشهدا را به نقد مي كشد، در جاي خود قابل بررسي است‌. اما به نسبت رواج و گستردگي مقاتل،‌ نقدها و پالايش آن بسيار محدود است.

زرگری نژاد: چاپ‌هاي متعددي از مقتل ابي‌مخنف از زمان تأليفش تاكنون ارايه شده است كه غالب آنها يا مجهولند يا دستکاري شده‌اند و متن اصلي کتاب موجود نيست؛ يک مقايسه اجمالي بين چند مقتلي که در بازار به نام مقتل ابي‌مخنف وجود دارد، تفاوت کميت و کيفيت اطلاعات و نوع رويکرد در گزارش‌ها را به وضوح نشان می دهد.

تنها مقتلي از ابي‌مخنف که در دست ماست و مي‌توانيم به آن استناد بکنيم، گزارشي است که محمد بن جرير طبري نقل کرده است. اين مقتلي که طبري نقل مي‌کند، يگانه مرجع بررسي ما هم به شمار مي‌رود چرا که مجموعه مقاتل بعدي يا عيناً مقتل ابي‌مخنف را نقل کرده‌اند يا بخشي عظيمي از اطلاعاتشان از مقتل ابي‌مخنف گرفته اند.

به عنوان نمونه دو منبع ارزشمند را خدمتتان مي‌گويم. يکي مقتلي که شيخ مفيد در ارشاد آورده است. اگر در بخشي از گزارش کربلا که شيخ مفيد در واقعه کربلا نقل مي‌کند، يک مقايسه اجمالي انجام دهيد مي‌بينيد که شيخ مفيد بخشي عظيم از اطلاعات خود را از مقتل ابي‌مخنف گرفته است که گاهي به آن تصريح مي‌کند و گاهي ذکر نمي‌کند، اما کاملاً مشخص است که مرجع و منبع او در حقيقت از ابي‌مخنف است.

دومي، مقتل خوارزمي که بخش عظيمي از اطلاعاتش را از مقتل ابي‌مخنف گرفته است؛ لهوف سيد بن طاووس که چند قرن بعد نوشته شده بر اين مبناست.

بنابراين اساسي‌ترين و مهم‌ترين مرجع کساني که در باب نهضت امام حسين(ع) و واقعه کربلا اثري نوشته‌اند و کاري کرده‌اند و کتابي تدوين کرده‌اند، چه مستقل و چه در قالب کتاب‌هاي تاريخ عمومي مثل ابن‌اثير، ابن‌کثير، يعقوبي و ديگران همه برگشته‌اند به ابي‌مخنف. به اين دليل ابي‌مخنف را به عنوان پايه و مبناي نقد و بررسي کار خود قرار داده‌ام تا بگويم اين آدم کيست، چه سوابقي دارد، چه پيشينه‌ي خانداني دارد، چه تعلقات فکري دارد و ارزيابي جامعي از مقتل ابي‌مخنف ارائه بکنم.

وقتي مقتل ابي‌مخنف جا افتاد و مشخص شد. استنادات من به مقتل ابي‌مخنف پايه مشخص و روشن علمي پيدا می‌کند. با بررسي مقتل ابي‌مخنف در واقع بخش اعظم مباني و مراجع اطلاعاتي‌مان را به خواننده مي‌دهيم.

اما اينکه چرا به مقاتل ديگر و آن تنگناها نپرداخته‌ام، يکي حجم کتاب بود، زيرا اگر به عنوان مثال به 10 مرجع اصلي براي نقد و بررسي می پرداختم، حجم کتاب دو برابر می‌شد و اين براي خوانندگان، چه دانشجويان و چه علاقه‌مندان طاقت‌فرسا بود.

نکته دوم، سلسله باورهايي است که در جامعه ما جاافتاده است. گزارش‌هايي که بر واقعه‌ي کربلا در نوشته‌هاي قرون بعدي افزوده شده، آن‌چنان در محافل مذهبي ما و در اذهان جامعه ديني و شيعيان ما جاافتاده که کأنه وحي منزل است.

ورود به اين مقاتل بعدي، مستلزم نقد اين باورهاي بي‌پايه اما جاافتاده در اذهان عمومي بود و من فکر مي‌کردم که به دلايل فرهنگي نبايد وارد نقد باورهايي شوم که ممکن است با واکنش اهل اعتقاد روبه‌رو شوم. به عنوان نمونه، عروسي قاسم که مرحوم شهيد مطهري به خوبي به آن پرداخته است.

نمونه‌ي ديگر، حضور طفلان مسلم در واقعه کربلا و ماجرايي که در باب طفلان مسلم ذکر مي‌کنند. روضه‌هاي مفصل که در چگونگي کشته شدن طفلان مسلم پس از ماجراي کربلا آورده‌اند. اساساً به نظر می‌رسد مسلم چنين طفلاني نداشته است که وارد کربلا شوند. و نظاير چنين داستان‌هايي که توسط کساني که نيت خير داشته‌اند و مي‌خواستند ماجراي کربلا را حماسي‌تر بکنند، البته بر پايه‌هاي نادرست تاريخي ساخته شده است.


خیمه: بخش دوم فرمايش‌هاي شما سئوال‌برانگيز است و موضوع يک گفت‌وگوي مفصل ديگري. کوتاه سئوال كنيم و از كنار آن بگذريم. چرا کساني که به واقعه‌ي کربلا و برخي اتفاقات تاريخي- مذهبي مي‌پردازند و در روش تحقيق خود از اصول علمي پيروي مي‌كنند، وقتي به حقايق و برخي حقايق تاريخي دسترسي پيدا مي كنند كه مغاير باور عمومي است، آن را ناگفته باقي مي‌گذارند و از آن مي‌گذرند. آيا محققان ما نبايد جسارت علمي هم داشته باشند؟
جنابعالي نيز، همانطور كه مطرح كرديد، به واسطه اينکه برخي يافته‌هايتان ممكن بود، بعضي عقايد را تغيير دهد، آنها را مسكوت گذاشتيد. در اين صورت اين پرسش به‌طور جدي مطرح است که اگر اين مطالب و اين واقعيات تاريخي از زبان مورخان و محققان بيان نشود، از جانب واعظان و مداحان که قطعاً بيان نمي‌شود. پس کجا بايد سراغ اين واقعيات را گرفت؟

زرگری نژاد: بحث پنهان نگه داشتن نيست، اساس استنباط شما بسيار درست و معقول است. من مي‌گويم که اين اتفاق افتاده است و اين‌گونه نيست که اين اتفاق نيفتاده باشد.

به عنوان مثال اگر شما روضه‌‌هاي ثبت شده و ذکر مصيبت در دوره‌ي صفوي، دوره‌ي قاجار و حتي دوره پهلوي اول و دوم برگرديد و الان را نگاه کنيد، مي‌بينيد يک سير پالايش شده‌اي را دارد. آن غلوهايي که هرچه دورتر مي‌رويم فراوان‌تر بود، با نقدهاي محققان و نويسندگان واعظان و مداحان صاحب معرفت کم شده است.

اين نقد و بررسي‌ها سير بسيار آرام و به نظر من معقولي را داشته و هرچه جلوتر مي‌رود، ماجراي کربلا و گزارش نهضت حسيني پالايش بيشتري از عرصه‌هاي سخنان نادرست از غلو و اخبار مجهول و بي‌پايه پيدا مي‌کند. مثلاً فرض کنيد مجموعه خطابه‌هاي مرحوم آيت‌الله طالقاني، مرحوم دکتر محمدابراهيم آيتي و مرحوم شهيد مطهري را مقايسه کنيد با بررسي‌هاي پيش از اين دوران؛ کاملاً متفاوت مي‌بينيد.

در قالب اين نقدو بررسي‌ها و دادن آگاهي به مخاطبان، پذیرش اينکه برخي از گزارش‌ها را ناديده بگيرند، بعضي از گزارش‌ها را پالايش کنند و به گزارش‌هاي نسبتاً درست‌ترمتمايل بشوند، اتفاق افتاده است. لزومي ندارد وقتي اعتقادي در اعماق وجود توده‌هاي مردم رخنه کرده است، پژوهشگران و محققان و اهل علم يکباره آن باورها را فرو بريزند، بي‌آنکه اطلاعات درست و سنجيده‌اي را مبتني بر آن ارائه دهند.

به گمان من فعالیت برای اطلاع‌رسانی مردم شروع شده و به تدريج هم استمرار پيدا مي‌کند. من خودم در اين نوشته در متن کار به خيلي از عرصه‌ها و جنبه‌ها پرداخته‌ام و سعي کرده‌ام که نقد درست و اطلاعات درست را به مخاطبم بيان کنم. اين سير مي‌تواند ادامه داشته باشد.

نبايد شتاب کنيم که يکباره مثلاً قمه‌زني را که در باورهاي جامعه‌ي ما عميقاً رسوخ کرده برداريم، یا روضه‌ي طفلان مسلم را يکباره حذف کنيم. روند انتقال آگاهي از رأس مخروط يعني نخبگان بدنه جامعه با واسطه‌هايي بايد اتفاق بيفتد که اين مستلزم تدبير، تأمل و صبوري است.

وقتي اطلاعاتي را نقد مي‌کنيم، دليل اين نيست که ماهيت ماجرا را نقد کنيم. حواشي، ضوابط و پيرايه‌هايي که پیرامون يک گزارش وجود دارد با اين دلايل مي‌تواند نقد شود. آنچه من و ديگران مي‌گوييم، رهيافت‌هاي ماست. ممکن است فردا محققان و پژوهشگران ديگري بگويند استدلال شما مبني بر نبودن فلان مسئله نادرست است.

ما اجازه مي‌دهيم عرصه گفت‌وگو در اصل ماجرا باز باشد، حواشي و زوايد باز بماند. و گمان مي‌کنم با اين نقد و بررسي‌ها نهضت امام حسين شفاف‌تر و متبلورتر خواهد شد.


خیمه: در كتاب آمده است، بخش عمده اي از مقتل ابي‌مخنف از بين رفته است و تنها 126 روايت آن را طبري نقل كرده است، و تمام مقاتل بعدي نيز از آن 126 روايت اقتباس كرده‌اند. در اين صورت اين سوال پيش مي‌آيد كه حادثه‌اي چون كربلا كه بخش مهمي از اعتقادات، شعاير، باورها و تاريخ مذهبي ما را به خود اختصاص داده است، واقعاً با 126 روايت قابل توصيف است؟
زرگری نژاد: اين 126 روايت مورد اعتماد و وثوق افراد متعدد ديگري قرار گرفته است و معاشران ابی‌مخنف و کسانی که با او ارتباط داشتند به دليل اعتماد و جايگاهي که ابي‌مخنف داشته است، اين روايات را نقل کرده‌اند و تا تأييدي از معاصران و گزارش‌هاي شفاهي پيدا نمي‌کردند، اعتماد نمي‌کردند.

اين سنت در اهل اخبار ما نبوده است که روايت را بلافاصله بپذيرند. دو علم اساسی «درایه الحدیث» و «علم الحدیث» که در شناخت حدیث و اعتماد به روایات تبلور پیدا کرد، دو مبنا برای بررسی روایات است.

مجموعه‌ي کساني که روايات ابي‌مخنف را نقل و به آن اعتماد کرده‌اند. به عنوان مثال طبري، متکي به يک اعتمادي اين‌گونه روايت را پذيرفته‌اند، یک بررسي پيراموني درباره‌ي گزارش‌هاي شفاهي انجام داده‌اند، سپس اين روايات را وارد آثارشان کرده‌اند.

من مي‌خواهم بگويم که ماجراي امام حسين آن‌قدر در اذهان عمومي و گزارش‌هاي شفاهي ماندگار بود که روايات ابي‌مخنف به نوعي مکتوب شده‌ي آن گزارش‌هاست. بنابراين ما تنها متکي به روايات ابي‌مخنف نبوده‌ايم. نسلي که گزارش‌هاي ابي‌مخنف را مي‌پذيرد، نسلي است که اين اطلاعات را دارد و اطلاعات ابي‌مخنف را با اطلاعات شفاهي مقایسه، سپس تثبيت مي‌کند.

ثانياً مگر ما در گزارش‌هاي مختلف تاريخ اسلام و گزارش‌هاي مختلف تاريخ عمومي، در عرصه‌هاي مختلف چند گزارش داريم که الان به عنوان گزارش‌هاي قطعي پذيرفته‌ايم؟


خیمه: متني که از اين مختصر استخراج مي‌شود، چندان جامع نيست. در ضمن، اطلاعات شفاهي چقدر قابل استناد هستند؟
زرگری نژاد:
همين گزارش‌ها هست که به صورت شفاهي به عنوان مجموعه تاريخ اسلام مکتوب شده‌اند؛ اطلاعات شفاهي، اطلاعاتي نيست که ما الان داريم.

کساني روايت نقل مي‌کردند که سال‌هاي سال تحصيل علم حديث مي‌کردند. سال‌هاي سال درايه را آموزش مي‌ديدند. نزد استادان مختلف مي‌رفتند. سنتي وجود داشت که اگر کسي در يک محل متولد مي‌شد و به حوزه گردآوري احاديث علاقه‌مند مي‌شد، اگردر سمرقند استادي وجود داشت که احاديث را شنيده بود، پاي پياده رنج سفر را تحمل مي‌کرد و مي‌رفت آنجا حديث را مي‌شنيد و بعد به حلب، مصر، عراق، اصفهان و شهرهاي مختلف که راويان حديث و استادان حديث در آنجا وجود داشتند، مي‌رفت و به محضر آنها مي‌شتافت، حديث استماع مي‌کرد و بعد اجازه نقل حديث و روايات پيدا مي‌کرد.

اين آدم اگر خصايص عدالت، علم، فضيلت و آگاهي را نداشت، استادانش به او اجازه نقل حديث و روايت نمي‌دادند. شما نبايد اين روايات را که در اذهان به صورت شفاهي نقل مي‌شد، به عنوان گزارش‌هاي تاريخی که الان مرسوم است در نظر بگیرید.

گزارش‌هاي شفاهي يعني اطلاعاتي که استادي در سينه داشت و صحابه از پيامبر گرفته بودند، تابعين از صحابه گرفته بودند و منشأ آنها به ائمه و يا پيامبر مي‌رسيد. با قواعدي سينه به سينه نقل شده بود. در دوره‌اي که کتابت حديث شروع شد اينها مکتوب شدند.

ابي‌مخنف در آستانه عصري قرار دارد که کتابت حديث شروع شد. عصري که ابن اسحاق هم در آن دوره زندگي مي‌کرد. مجموعه رواياتي را که راجع به سيره نبوي در اختيار داريم و بخش عظيمي از سيره‌نويسان پس از نقل آن می گویند، قال ابن اسحاق، ابن اسحاق از چه کسي گرفته است؟ از دو سه راوي پيش از خودش گرفته است؛ اين راويان وصل شده‌اند به صحابه پيامبر و گزارش‌ها را نقل کرده‌اند.

وقتي مي‌گويم روايات و گزارش‌ها شفاهي، يعني روايات و گزارش‌هايي که ائمه‌ي حديث و اهل علم و فضيلت نقل کرده‌اند، نه آنچه در ميان مردم رایج بوده است. بنابراين ابن‌مخنف وقتي اثر و روايات خودش را مکتوب مي‌کند، متوجه است که ده‌ها آدم بلکه صدها آدم اين روايات را مي‌بينند و اگر اين روايات با رواياتي که در سينه‌هاي استادان حديث نقل شده هماهنگي نداشته باشد، به راحتي مي‌گويند بزنيدش به ديوار.

اين کار نشد براي اينکه ابي‌مخنف جايگاه بزرگي در نقل احاديث در ميان علماي اخبار داشت و گزارش‌هاي ابي‌مخنف را هم نبايد فقط گزارش‌هاي کربلا بدانيم؛ او راوي و محدث بزرگي است که در عرصه‌هاي مختلف تاريخ اسلام از جمله تاريخ کربلا گزارش نقل کرده است.

ضمن اين که ابي‌مخنف چارچوب‌هاي اصلي گزارش را گفته است. حالا در مقایسه آنچه ابي‌مخنف گفته است با رواياتي که مثلاً از امام سجاد نقل مي‌شود، شيخ مفيد نقل کرده است و یا از بزرگان علماي معاصر آن زمان نقل مي‌شود، اگر افزونی داشته باشد مي‌تواند به عنوان مکمل گزارش‌هاي ابي‌مخنف که تعدادشان کم است محاسبه شود.

آنچه افزون بر ابي‌مخنف وجود دارد، اطلاعاتي است که شايسته نقد و بررسي است. حال در مقایسه با گزارش‌هاي ابي‌مخنف اگر اطلاعاتی داريم و افزون بر آن چيزهايي وجود دارد بايد مورد بررسي قرار گيرد. به نظر من بر اساس گزارش‌هاي ابي‌مخنف مي‌توانيم به اصل و اساس ماجراي کربلا برسيم.
قسمت دوم گفت‌وگو را اينجا بخوانيد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما