تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۰۰
۰
کد مطلب : ۵۴۴۹

عاشورا مسئله‌اي بزرگتر از چينه‌دان کوچک حکومت‌ها

نویسنده: عبدالجبار کاکایی
عاشورا مسئله‌اي بزرگتر از چينه‌دان کوچک حکومت‌ها
عاشورا يک روايت مردمي و ملي‌ است و متعلق به تمام مردم که به تناسب تغييرات وضعيت زندگي در دوره‌هاي مختلف تاريخي، تجارب تازه‌اي از فضاهاي مرتبط با آن به دست آمده است.

در واقع دوره‌اي که در آن جلوه‌اي از فرهنگ عاشورا حاکميت پيدا مي‌کند و آن هم گريستن بر امام حسين(ع) و خلق حس ترحم بر عاشورا بوده، دوره صفويه است.

اين امر با صلاحديد علماي آن زمان، با هدف شکل‌گيري يک وحدت ملي از طريق ايجاد تکايا و به دنباله آن تجمع مردم در گذرگاه‌ها و در نهايت ايجاد مراسمي آييني صورت پذيرفته که از همين طريق، به بيانات حکما و اشعار شعرا نيز نفوذ يافته و اکنون فرهنگي که از پس آن قضايا در ميان مردم حاصل آمده، مورد احترام همگان و از جهات مختلف قابل بررسي ا‌ست.

در مجموع مي‌توان نقطه قوت دستاورد اين فرايند را در اشعار محتشم و نقاط ضعف آن را در سروده‌هاي سست، مبتذل و تحريف شده‌اي دانست که گهگاه از گوشه و کنار شنيده مي‌شود.

در سده اخير و در دوران بعد از مشروطيت نيز که کشور به سمت نوگرايي و به اصطلاح مدرنيته حرکت مي‌کرد، عده‌اي در نقاب انديشه‌هاي روشنفکرانه اعتقاد به محو مناسبت‌هاي ديني و موضوعات آييني در حوزه‌هاي اجتماعي داشتند.

و به‌خصوص شاهد گرايشي از «لائيزم» در لايه‌هاي مختلف حکومت بوديم که تا حدي منجر به منزوي کردن موقتي مراسم آييني در حوزه‌هاي روشنفکري مانند مطبوعات و دانشگاه‌ها شد.

در چنين شرايطي، پايمردي برخی اساتید از طريق سخنراني‌هاي آتشين و سمبل‌سازي‌هاي زيبا از واقعه عاشورا، نسبت دادن آن با وقايع جديد جهان، ارايه تعريف از استکبار با معرفي ويژگي‌هاي جدید و به طور کلي ايدئولوژيک کردن اين واقعه و قصه‌پردازي‌هايي که در اين مورد انجام داد.

موجب حيات دوباره فرهنگ عاشورايي ميان نسل دانشجو و ساير جست‌وجوگران اين موضوع‌ها شد که در پي آن زمينه‌هاي يک جنبش اجتماعي ـ ادبي به نفع اين فرهنگ پديد آمد.

اما در دوران انقلاب، ما شاهد اتفاقات تازه‌اي هستي؛ همان‌طور که مشروطيت داراي فرهنگ و به طبع آن شعر و ادب خاص خود بود، انقلاب اسلامي سال 57 نيز فرهنگ و شعر و ادبي مخصوص به خود داشت.

يکي از جلوه‌هاي اين فرهنگ، احياي دوبارة واقعه عاشورا از طريق نگاهي تازه، به دور از اشک ريختن‌ها و برانگيختن حس ترحم و سوز و گدازهاي مرسوم، همين‌طور به دور از جلوه‌هاي عارفانه‌اي‌ چون پيچيدن در خط، زلف، خال و ديدن روي محبوب و سير در مقامات معنوي بود.

اکنون مي‌توانيم بگوييم که اين در واقع معجون تازه‌اي از عرفان و حماسه است و از نظر من يکي از بزرگترين دستاوردهاي موضوعي پديده عاشورا محسوب مي‌شود که پس از انقلاب توسط همين قلم‌هاي پير و جوان اين دوران به وجود آمد.

  از آن جهت که مورد حمايت نهادهاي دولتي و حکومتي از طريق چاپ آثار، اهداي جوايز، همايش‌ها، فراخوان‌ها و ... که در ايجاد انگيزه بسيار مؤثر هستند، قرار دارد، توانسته در اين 30 سال فرهنگ تازه‌اي از شعر عاشورايي را پديد آورد.

اما با تمام اين اوصاف، همچنان نمي‌توانيم بگوييم اين دوران در ايجاد جلوه‌اي از فرهنگ عاشورا برتري‌اي نسبت به ساير دوره‌ها داشته است، بلکه آنچه ماحصل اين 30 سال بوده، با وجود کميت قابل توجه آن مي‌تواند تنها جلوه‌اي از جلوه‌هاي فرهنگ عاشورا باشد که به اندازه خود در شناسايي واقعه عاشورا مؤثر بود.

اما اگر دستاورد خود را برتر از دوره‌هاي قبل بدانيم تا حدي که پيشينيان را از کشف و خلق آن عاجز تصور کنيم، به نبوغ، درک و فرهنگ خودمان در گذشته توهين کرده‌ايم.

در واقع توجه به عاشورا در هر دوره‌اي به تناسب نياز آن دوره صورت گرفته است.

در دوره ما نيز با توجه به وجود کربلا و نجف در خاک عراقي که با ما در جنگ بود و به همين دليل ناخودآگاه اذهان عمومي را به مقايسه جنگ ما با جنگ کربلا برمي‌انگيخت، انگيزه براي توجه به عاشورا بيش از هر زمان ديگر ايجاد شد.

نزديکي نسبت‌ها و زنده شدن سمبل‌هاي عاشورايي تا حدي زياد بود که در نقاشي و شعر ما به نوعي نظيره‌گويي راجع به جنگ و عاشورا و تلاقي موضوع‌هاي عاشورايي و جنگ منتهي مي‌شد؛ بارها شاهد بوديم، علي‌اکبرهايي که از جنگ برمي‌گشتند با حضرت علي‌اکبر مقايسه مي‌شدند و ... .

اما افت کيفي اشعاري که از طريق مداحي‌ها بر منابر خوانده مي‌شود، مسئله‌اي مربوط به عصر حاضر نبوده و در واقع پس از افول سبک عراقي و به موازات ايجاد سبک هندي و پس از دوران بازگشت، منابر، وعاظ و مداحان ما در استفاده از تمثيل‌ها، مصداق‌ها و شعرها، کوتاهي و قصور زيادي مرتکب شدند.

از آنجا که مداحان اساساً توليدکننده نبوده و صرفاً مصرف‌کننده محسوب مي‌شوند، اينکه براي مداحي سراغ چه شعري بروند، کيفيت کار آنها را مشخص مي‌کند.

در اين زمينه، اشعار تغذيه‌کننده مداحان، بيشتر سروده‌هاي پيش‌ پاافتاده شاعران بازاري و به اصطلاح نغمه‌سرا و مديحه‌سرا بوده و استفاده از آثار فاخر ادبي مثل آثار سنايي، عطار و مولانا رواج کمتري داشته است.

جدا از اين مطلب، نبايد از قدرت، پتانسيل و احاطة گستردة صدا و سيما که همواره بر جامعه در حد يک مرجعيت سنتي تأثيرگذار بوده، غافل بود. زبان و سليقه  تلويزيون و شعرهايي که گويندگان آن انتخاب مي‌کنند، تأثيري انکارناپذير دارد.

قالب‌های ادبي متناسب با دوره‌هاي مختلف، ظرفيت‌هاي متفاوتي دارند. بنابراين وقتي ما مي‌گوييم «ترانه‌هاي عاشورا» به هيچ عنوان منظورمان ترانه‌هاي لاله‌زاري دهه 50 نيست.

گرچه آنها هم در نوع خودشان قابل بررسي هستند. همان‌گونه که در اشعار عاشورايي، هم نمونه‌هاي مطلوب و هم نمونه‌هاي سطحي و مبتذل داريم، مي‌توانيم در اين دسته از ترانه‌ها نيز نمونه‌هاي خوب و بد را جدا کرده و ارزش‌گذاري کنيم .

که اين در واقع بستگي به سراينده اثر دارد. اگر مصداق لغت «ترانه»، صرفاً ترانه‌هايي که بيشتر در دهه 50، در شکل «ترانه‌هاي لاله‌زاري» رواج داشتند، دانسته شود به يک انجماد بين قالب‌هاي ادبي منجر مي‌شود که تنها برخاسته از ذهن‌هاي منجمدي ا‌ست که نمي‌توانند تغيير و تحول‌هاي ساختارهاي ادبي و قالب‌ها را درک کنند.

هنوز هم عده‌اي هستند که مي‌گويند، غزل بايد حتماً مغازله و سخن عشق باشد و اگر در غزل بخواهيد يک اعتراض اجتماعي يا سياسي را به نمايش بگذاريد.

‌ ديگر نامش غزل نيست و در قالب ديگري درمي‌آيد. در مجموع قداست ‌بخشيدن به موضوع‌هاي مذهبي نبايد به مرزبندي بين قالب‌هاي ادبي بيانجامد. اين حرف‌ها غيرعلمي ا‌ست و پايه و اساسي ندارد.

در مورد کيفيت آثار توليد شده هم بايد گفت، اشعاري که در خور توجه باشند کم نيستند، اما اين نکته که چرا در بين شعراي معاصر ابرشاعرهايي همچون محتشم به چشم نمي‌خورد.

بيشتر به اين علت است که عصر ما پذيرای اين اتفاق نيست و ديگر به طور کلي در ادبيات ما ـ اگرچه خيلي از اشعار اين دوره، حتي قوي‌تر از دوره‌هاي گذشته باشند ـ چنين پديده‌اي رخ نخواهد داد.

کما اينکه مثنوي «علي معلم» در خصوص عاشورا از تمام مثنوي‌هاي دوره بازگشت ادبي قوي‌تر مي‌نماياند، با اين وجود به لحاظ تغيير فرهنگ و زمان، پديده ابرشاعر شکل نمي‌گيرد.

در اين شرايط اگر تمام اشعار سروده شده در يک مجموعة مناسب چاپ شود، شناسنامه‌اي براي تعريف وضعيت محتوايي شعر ديني عصر جديد خواهد بود.

براي رسيدن به كيفيت قابل قبول‌تر هم شايد بهتر باشد حمايت‌هاي حکومتي و دولتي از اشعار آييني يا برداشته شده يا به حاشيه رفته و يا به شکلي غيرمستقيم صورت گيرد. آنچه زايندة ادبيات اصيل آييني ا‌ست، دين زنده، ساري و جاري جامعه است که علت اصلي شوق مردم براي رفتن به عزاداري‌هاست.

جدا کردن موضوع‌هاي ملي و مذهبي که با شخصيت و فرهنگ ما آميخته شده از محدودة دولت‌هاي متفاوتي که با هواداران متغير خود، بر سر کار مي‌آيند.

باعث مي‌شوند مردم کاستي‌ها و نواقص عملکرد مسئولان را با مسائل ديني خود تداخل دهند، از آسيب‌ رساندن به عناصر ملي ما جلوگيري خواهد کرد.

از صرف هزينه‌هايي که بعضاً صرف حواشي شده، پرهيز کرده و فضا را براي توليد، اداره و مديريت فرهنگ ديني توسط مردم باز کنيم، در حدي که حتي آذين بستن خيابان‌ها را هم به مردم بسپاريم و تنها براي راهگشايي با استفاده از خبرگان و اهل فن، از به وجود آمدن تحريف‌هاي احتمالي جلوگيري کنيم.

عاشورا مسئله‌اي بزرگتر از چينه‌دان کوچک حکومت‌هاست. آنها نمي‌توانند خود را به عنوان مدعي‌العموم فرهنگ عاشورا، مصداق اين فرهنگ معرفي کرده و به اين ترتيب با اعمال سليقه، تنها شکلي از دين را که در ارگان‌هاي دولتي رواج دارد، معتبر بدانند.

حيات عاشورا بدون چنين تمهيداتي پيوسته باقي بوده و تجربه نشان داده که از چنين دخالت‌هايي نتيجه‌اي به غير از تحريف به جا نمانده است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما