تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۳۰
۰
کد مطلب : ۱۲۳۹۵
گفت‌وگو با صادق عاشورپور

نمایش شرقی و تئاتر غربی، خاستگاه‏های متفاوت و رویکردهای متضاد(۲)

نمایش شرقی و تئاتر غربی، خاستگاه‏های متفاوت و رویکردهای متضاد(۲)
در بخش نخست این مصاحبه، شکل‌گیری درام ایرانی بر مبنای اصول توحیدی عنوان شده است و اینکه تعزیه، گونه‌ای نمایشی است که قبل از آمدن اسلام به ایران وجود داشت.

ادامه این مصاحبه را می‌خوانید:

*آیا نمایش ایرانی از نظر ساختار هم با تئاتر غربی تفاوت داشته یا دارد؟

در زمانی که ایرانیان زندگی کشاورزی داشتند،‌ اولین شاخصه تئاتر این بود که میدانی است. بعدها تعزیه روی سکو اجرا می‌شد؛ حتی در سیاه‌بازی تأثیر خود را گذاشته است و بعدها این را روی تخته حوض اجرا کردند و نمایش تخت‌حوضی پدید آوردند. پیش از مانی حتی در «درِ مهر»ها که مربوط به میتراباوری بوده آیین عبادی را روی سکو اجرا می‌کردند. چون این برگرفته از آیین‌های مذهبی است، شکل نمایشی‌اش و قالب باقی مانده است، محتوا تغییر کرده است.

پس از اسلام در سوگ سیاوش، سیاوش را به امام حسین (ع) تبدیل می‌کنند؛ علت آن هم این بود که عرب تئاتر نداشت و نمایش هم در اسلام حرام نبود.

به هر حال، اولین شاخصه نمایش‌ها میدانی بودن آنهاست و بعد اجرای روی سکو؛ حتی آقای ورمارزن در کتاب خود راجع به آیین میترا می‌گوید در نمایش‌های ایرانی نورپردازی می‌کردند و گریم و ماسک‌سازی داشتند و دیگری بزرگ‌نمایی در نمایش است؛ مثلاً کسی که می‌خواست نقش کلاغ که پیک میترا است را در نمایش بازی کند یک ماسک کلاغ را روی صورتش می‌گذاشت. در یونان تراژدی «آواز بز» را داشتند در اینجا «آواز کلاغ» را داشتیم.

وجوه اشتراک زیادی در نمایش ایرانی و تئاتر غربی هست؛ اما نوع عرضه آن متفاوت است. نمایش ما روایی است؛ اما آنجا بازی می‌کردند. در اینجا «فعل سوم شخص» به کار می‌برند؛ ولی آنجا «فعل اول شخص» استفاده می‌شد. در یونان ارسطو یک نوع استغراق را تبلیغ و تشویق می‌کند و در بوطیقای خود می‌آورد؛ ولی در اینجا یک مقدار اپیک و حماسی است؛ اما حماسه ما تاریخی است، تاریخی کردن به این عنوان که من از زبان سوم شخص چیزی را که در گذشته اتفاق افتاده را بیان می‌کنم؛ البته در کتاب، به این مسائل و ارتباط‌های بین‌شان مفصل پرداخته‌ شده است.


* در بررسی نمایش‌های ایرانی به مقوله‌بندی یا دسته‌بندی رسیدید؟

نوع ژانرشان در پیش و پس از اسلام ممکن است متفاوت باشد، اما در کلیت یکی است هرچند شکل آن در زمان‌های مختلف فرق می‌کند؛ مثلاً در زمینه پرده‌خوانی، در آیین میترا، زمان ساسانی و در فرهنگ مانوی پرده‌خوانی داریم. شبیه مانی را که به دست شاپور کشته شده بود، خروش‌خوانی که امروز به آن نوحه‌خوانی می‌گوییم، می‌کردند. خروش‌خوانی همان نوحه‌خوانی است که از قبل اسلام باقی‌مانده است. نقالی خودش یک نمایش جدا بوده است، ‌اینها از هم جدا بوده است؛ ‌ولی نوع نگرش در همه یکی بوده است.

«حاجی‌فیروز» ریشه در آیین میترا دارد؛ اما «غولِی‌بانی» در آیین میترا یافت نمی‌شود؛ چون این یک ثنویت دارد و در آیین زروان و آیین زرتشت ریشه دارد. در اوستا دیو «اپوش» [خشکسالی] و فرشته «تیشتر»[باران‌زا] می‌شود که یکی سیاه و دیگری سفید است. اینها هر کدام با توجه به آیین‌ها و دین‌های مربوطه تفکیک شده است. من در کتاب، اینها را با توجه به آیین‌ها و دین‌ها تقسیم‌بندی کرده‌ام: دین زروان، ‌دین میترا، دین زرتشت، دین مانی.

لاجرم نمایش‌ها را طبق این باورهای دینی تقسیم کردم؛ چون حکومت‌ها در اینجا نمی‌توانستند نقش داشته باشند و اگر هم نقشی داشتند، سیاسی بود و نه آیینی، چون شکل سیاسی پیدا می‌کرد و در درام از آیین جدا می‌شد؛ بنابراین همه نمایش‌ها، نمایش آیینی و برخاسته از باورهای مردم بوده است.

بعد از اسلام هم به همین صورت بوده است؛ اما شکل آن تغییر پیدا می‌کند. به این صورت که ایرانیان برای غاصبان حق، یک راه مبارزه پیدا می‌کنند و آن نمایش است. از قالب‌های نمایش کهن برای مبارزه با اندیشه‌های مخرب استفاده می‌کنند.

تعزیه از سال ۶۱ در خانقاه‌ها شروع می‌شود و نه از زمان دیلمیان و قرن ۴ شکل ثابت به خود می‌گیرد. وقتی دیلمیان قدرت می‌گیرند برای نشان دادن فجایع کربلا، شکل سیار و کارناوالی به آن می‌دهند درحالیکه قبل از آن به طور پنهانی در خانقاه‌ها و لنگرها اجرا می‌شد؛ ولی بعد از آن مجدداً شیعه تا زمان سامانیان در انزوا قرار می‌گیرد و آنها هم برای آنکه به قدرت برسند از باورها و افکار مردم استفاده می‌کنند.

پس تأثیر اینها در فرهنگ عامه حتی در بعد از اسلام هم شکل پیدا می‌کند؛ ولی بعد از اسلام مانند قبل از اسلام دستکاری‌هایی در محتوا ممکن نبود؛ یعنی دیگر کسانی مانند مغانِ زروانی که آیین زرتشت را منحرف کردند، پیدا نشدند؛ ولی مردم می‌آمدند به شکل‌های ظاهری و شکل‌های طردشده در جامعه برای ریختن اندیشه اسلامی در ظرف؛ یعنی مظروف همیشه دست‌نخورده و بکر بود و علت تداوم آنها نیز همین است.

* نمایش‌های دوره اسلامی چه طور؟ آیا نوآوری‌ها و بدعتی در نمایش‌ها دیده می‌شود؟

بعد از اسلام یک تقسیم‌بندی انجام شد؛ مثلاً در فرهنگ ایرانی جشن تیرگان در ۱۳ تیر، جشن برای آمدن باران و حماسه آرش کمانگیر بود. در وقت برداشت محصول «کاکل گندم» را داشتند. گندم کاکل که می‌زند، خوشه‌های گندم در هم گره می‌خورد برای همین به آن کاکل می‌گویند، این باقی‌مانده آیین سیاوش است و بعد از اسلام به یاد امام حسین در کربلا برگزار می‌شود. گَرسیوز کاکل سیاوش را می‌گیرد و سر بریده‌اش را در تشت می‌گذارد. شکل اسلامی آن این‌گونه است که خروس را سر می‌برند، خون آن را در تشت می‌ریزند و روی کاکل گندم می‌پاشند؛ بعد از آن گندم چیدنی می‌شود و تا خون خروس نپاشند، محصول را درو نمی‌کنند. خروس یا خروش نماینده امشاسپند «خروش» است که در مقابل دیو «پوشاب»، که صبح‌ها نمی‌گذارد آدم‌ها از خواب بلند شوند؛ ما می‌بینیم که در اسلام هم سحرخیزی را ترویج می‌کنند. نیاکان ما وقتی این را در اسلام می‌بینند آن را با باورهای گذشته خودشان تلفیق می‌کنند.

سیاه‌بازی از دل همین حاجی‌فیروز برآمده است. کلاه فِریگی که سیاه سرش می‌گذارد یادآور میترا است. سوراخ کلاه، دریچه‌ای است که نور از آن وارد می‌شود. کمربند یا کستی که می‌بندد همان ۷۲ بندی که به میانه انسان است و قسمت پایینی اهریمنی و قسمت بالایی اهوره‌ای می‌شود. پیراهن قرمزی که می‌پوشد هم از آیین میترا است.

خرمن‌گردانی مخصوص ائمه بوده است. خرمن‌گردان از شجاعت مولا علی (ع) و حضرت امام حسین (ع) می‌خواند و آن را به کار بسط می‌دادند؛ یعنی کشاورزی که در خرمن مشغول کار است کاری علی‌وار انجام می‌دهد؛ چرا که عمل تولید را برای بندگان خدا انجام می‌دهد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما