تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
۰
کد مطلب : ۱۴۶۱۵

از تحليل و تفکر سياسي تا تجليل و تکفير سياسي

مجید مبینی
از تحليل و تفکر سياسي تا تجليل و تکفير سياسي
جامعه: «مبادا در منابر عمومي در آنجايي كه بايستي دين و اخلاق تبليغ شود، مسائل اختلافي را مطرح و اختلاف‌ها را بزرگ كنيد... هيچ بهانه‌اي مجوز اين نمي‌شود كه ما در جلسه‌اي، چيزي را كه ممكن است بين دو دسته از مردم اختلافي به وجود آورد مطرح كنيم. در جلساتي كه تشكيل مي‌شود از طرف گويندگان، سخن و اشاره و حركتي كه به اختلافي اشاره كند، مطلقاً نبايد وجود داشته باشد.»۱ 

اين سطور، توصيه و بلكه دستور صريح رهبر حكيم انقلاب به همة سخنرانان ديني و مداحان مذهبي است؛ توصيه‌اي كه هر از چندگاه مورد كم‌توجهي برخي سخنرانان و مداحان قرار مي‌گيرد و فضاي اطراف خويش را تا روزها متلاطم مي‌سازند و وحدت و همدلي ميان حاضران را در هيئت‌هاي ديني به قيمت مدح اين و لعن آن تباه مي‌كنند.

سياست ما عين ديانت ماست
«سياست ما عين ديانت ماست.» اين سخن مدرسِ ديانت و سياست، حقيقتي انكارناپذير است؛ اما سخن در چگونگي سياست‌ورزي است تا به سياست‌بازي مبدل نشود. سخن در اين است كه در عين سياست‌مداري بايد از سياست‌كاري پرهيز كرد و به نام انجام‌دادن معروفِ بصيرت‌بخشي، زمينه‌ساز بروز منكرِ تفرقه‌بخشي نشد.

برخي براي گريز از بروز اختلاف و تفرقه در محافل ديني، هرگونه سخن و فعاليت سياسي را تحريم مي‌كنند. اين عده درد را يافته‌اند و نيمي از راه را پيموده‌اند؛ اما در يافتن درمان درمانده‌اند و در راه مانده‌اند. اين عده عملاً در پرتگاه انديشة جدايي دين از سياست گام برمي‌دارند و هر آن، بيم آن مي‌رود كه در درة سكولاريسم سقوط كنند. سياست، جزء جدا ناشدني دين است و ده‌ها آية سياسي در قرآن مجيد دربارة مسائل حكومتي، قضاوت، سياست خارجي و روابط اجتماعي، شاهدي راستين بر نظرية پيوند دين و سياست است. سيرة پيامبر اعظم (ص) و اميرمؤمنان (ع) در تشكيل حكومت نيز نشان ديگري از پيوند گسست‌ناپذير دين از سياست است.

شماري ديگر از دست‌اندركاران مجموعه‌هاي ديني، راه افراط در پيش گرفته‌اند و به نام «بصيرت‌زايي»، «وحدت‌زدايي» مي‌كنند. با توجه به پيوند دين و سياست، آموزش سياست، بخشي از كاركرد آموزش ديني هيئت‌هاي مذهبي به شمار مي‌رود و اين امر كاملاً بايسته و شايسته است؛ اما اين مهم اگر به‌درستي سامان نپذيرد، به افراط‌كاري مي‌انجامد كه نتيجة تلخ آن، گريزاندن جوانان از مجالس ديني خواهد بود. مهم‌ترين رسالت هيئت‌هاي سياسي، ترويج دين و ايمان‌افزايي است؛ اما افراط‌ورزي در سياست، كار را بدان‌جا مي‌رساند كه برخي از شركت‌كنندگان در هيئت‌هاي ديني از هرچه هيئت و دين و ديندار است، گريزان مي‌شوند و اينجاست كه آن هيئت بيمار، رسالت خويش را كاملاً برعكس انجام داده و به جاي دين‌گستري، دين‌گريزي كرده است.

يكي از وجوه افراط‌گرايي سياسي، «نداشتن سعة صدر سياسي» است. هيئت‌هاي ديني بايد بتوانند انسان‌ها با سلايق سياسي گوناگون را در خود جاي دهند. نمي‌توان كسي را كه به اصول انقلاب عقيده‌مند است، به جرم تفاوت نظر سياسي به‌زور از سپاه انقلاب خارج كرد و در دامان ضدانقلاب نشاند. نمي‌توان هر كسي را كه آينة انديشة سياسي ما را در ذهن ندارد، در لشكر عبيدالله بن زياد جاي داد و جايي به ديدگاه وي نداد.

رهبر انقلاب در تبيين اصول انقلاب كه بايد محور وحدت قشرهاي مردم قرار گيرد، مي‌فرمايد: «اين انقلاب بر پاية اصول مستحكمى بنا شد؛ هم اجراى عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادى و استقلال را مورد توجه قرار داد، هم معنويت و اخلاق را. اين انقلاب، تركيبى از عدالت‌خواهى و آزادي‌خواهى و مردم‏سالارى و معنويت و اخلاق است... خدمت به مردم از اصول انقلاب است. حفظ استقلال كشور در همة زمينه‏ها و جلوگيرى از نفوذ و رخنة دشمنان، جزو اصول تغييرناپذير انقلاب است؛ بنابراين اصول، اصول ثابتى است. عدالت، مردم‏سالارى، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همة زمينه‏ها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم، دفاع از هر مظلومى در هر نقطة عالم؛ اينها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگويى جزو اصول ماست. مظهر همة اينها قانون اساسىِ مترقى ماست... بعضى دنبال محور وحدت نگردند! اين اصول، محور وحدت است... اصول و خطوط اصلى انقلاب قابل تغيير نيست؛ البته دولت‌ها و مسئولان در دوره‏هاى مختلف براى اجراى اين اصول مى‏توانند تاكتيك‌ها و روش‌هاى گوناگونى را انتخاب كنند. ما نمى‏گوييم اختلاف سليقه‏هاى مردم و جريان‌هاى سياسى از صحنة سياست كشور برداشته شود. اين نه ممكن است، نه مفيد؛ اما اين اختلاف نظرها نبايد به جدال و شقاق منتهى شود.»۲ 

بنا بر اين فرمايش رهبر انقلاب، اصول انقلاب را مي‌توان در اين موارد خلاصه كرد: «استقلال، آزادي، جمهوريت و مردم‌سالاري ديني، معنويت و اخلاق، خدمتگزاري به مردم، فسادستيزي (اقتصادي، اداري، فرهنگي و...)، عدالت‌خواهي داخلي و توجه به مستضعفان، عدالت‌خواهي جهاني و مبارزه با استكبار، دفاع از مظلومان جهان» كه تجلي همة اين اصولِ ثابت و تغييرناپذير «قانون اساسي» است. اين اصول بايد محور وحدت در هر مجموعه‌اي از جمله هيئت‌هاي ديني قرار گيرد و با سعة صدر، پذيراي سليقه‌هاي گوناگون سياسي در چارچوب اين اصول بود.

تجليل و تکفير چهره‌هاي سياسي
سيرة عالمان و انديشه‌وران بزرگ ديني در سعة صدر و پذيرش اختلاف نظر بسيار آموزنده است. عالم جليل ‌القدر سيد بن طاووس (ره) مي‌گويد: «قطب راوندي رساله‌اي تأليف كرده است، دربارة اختلافات شيخ مفيد و سيد مرتضي و در آن ۹۵ اختلاف ميان اين دو را و آن‌هم فقط در اصول اعتقادات برشمرده است. فراتر از اين، قطب راوندي در پايان اين رساله مي‌گويد: «اگر همة مسائلي را كه در آن اختلاف كرده‌اند، استقصا كنم، كتابي مفصل مي‌شود.»»۳ 

اگر برخي سخنرانان و مداحان ديني امروز در قرن چهارم و پنجم هجري مي‌زيستند، به‌يقين به تكفير يكي از آن دو عالم بزرگ شيعي حکم مي‌دادند. وقتي در برخي هيئت‌هاي مذهبي، يك مسلمان شيعه به جرم تفاوت انديشة سياسي در چگونگي رسيدن به اهداف انقلاب، به كفر محکوم شود، چگونه مي‌توان شاهد ده‌ها تفاوت در انديشة مذهبي فردی بود و او را همچنان جزو يكي از بزرگان فقاهت تشيع دانست؟!

يكي ديگر از گرداب‌هاي افراط‌گري كه گاه هيئت‌هاي ديني پاي در آن مي‌نهند، «نام بردن از چهره‌هاي سياسي» و سپس تجليل يا تكفير آنهاست. گرچه تبيين و بصيرت‌بخشي به مخاطبان جلسات ديني، گاه اقتضاي آن را دارد كه نام فردی برده شود، اين ضرورت به‌ندرت اتفاق مي‌افتد و در بيشتر موارد به بردن نام شخص يا اشاره‌اي دقيق به شخص خاصي نياز نيست.

رسالت هيئت‌هاي ديني، دادن تحليل و تفكر سياسي به ديگران است و اين امر بيشتر مواقع نياز ندارد كه با آوردن نام کسي، بحث، سطحي و نازل شود. يافتن هويت‌هاي حسيني و يزيدي در هر عصر به منظور عبرت‌گيري از حادثة عاشورا امري لازم است؛ اما تنزل‌دادن بحث به چهره‌هاي زودگذر سياسي، نه‌تنها سودي نمي‌بخشد، بلكه باعث بروز اختلاف و وحدت‌سوزي در جامعه خواهد شد.

رهبر انقلاب در ديداري با استادان دانشگاه، آنان را به دادن تحليل سياسي به دانشجويان توصيه كرند؛ در عين حال آنان را از بردن نام افراد برحذر داشتند: «توقع از اساتيد محترم اين است جوان‌هايتان را توجيه كنيد. منظورم اين نيست كه بنشينيد زيد و عمرو سياسي را برايشان معرفي كنيد؛ نه؛ اصلاً من موافق هم خيلي نيستم، اسم‌آوردن از زيد و عمرو و بكر... اين چيزها كمكي به حل مشكل نمي‌كند. به اينها قدرت تحليل بدهيد.»۴  

خطاي نام‌بردن از چهره‌هاي سياسي آن‌گاه سنگين‌تر مي‌شود كه سخنران يا مداح به دشنام زبان مي‌آلايد! آناني كه قرار است، ترويج‌دهندة اخلاق و معنويت در جامعه باشند، گاه به چنان خبط و خطايي مبتلا مي‌شوند كه تأسف هر بي‌ديني را نيز برمي‌انگيزانند. گاه مداحي در ميانة دعا، آن‌هنگام كه بر مظلوميت سيدالشهدا (ع) اشك مي‌ريزد و مي‌ريزاند، به ناگاه يكي از چهره‌هاي سياسي را در قامت يزيد زمان مي‌يابد و هر چه دشنام دارد، نثار يزيدِ كشف‌كرده مي‌كند و بدين‌سان بر مظلوميت حسين (ع) مي‌افزايد.

برخي الفاظ به كار رفته از سوي مداحان ديني، آن‌‌چنان تأسف‌بار است كه بعضي رسانه‌ها، حتي از كتابت آن الفاظ نيز شرم مي‌كنند و قطار نقطه‌ها را جايگزين آن واژه‌ها مي‌كنند. آيا رواست در مجلسي كه به نام اهل بيت (ع) اين والاترين انسان‌هاي اخلاق‌مدار تاريخ تشكيل مي‌شود، چنين بي‌اخلاقي‌هايي را مرتكب شد؟

آري؛ اگر چهره‌اي سياسي با اصول انقلاب مخالف است و در ابراز اين مخالفت نيز به اصول اخلاقي پاي‌بند نيست، در دايرة فرزندان خميني (ره) قرار نمي‌گيرد و نمي‌توان به نام سعة صدر سياسي وي را دست و پابسته و به‌اجبار به جرگة انقلابيان كشاند؛ اما آيا اين امر مجوز آن خواهد بود كه زبان خويش را بيالاييم و گوش ديگران را بخراشيم و در مجالس استغفار از گناه، مرتكب گناهي ديگر شويم؟ به‌راستي آيا كسي كه براي سخنانش منطق و استدلال دارد، نيازي دارد كه زبان به دشنام بسپارد؟

پي‌نوشت:
۱. در ديدار با علما و روحانيان، ۱۱/۵/۶۸ و ۲/۲/۷۷
۲. در ديدار با زائران حرم حضرت امام(ره)، ۱۴/۳/۸۱
۳. سيد بن طاووس، كشف المحجه لثمره المهجه، ص۲۰
۴. در ديدار با استادان دانشگاه‌ها ۸/۶/۸۸
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما