تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۰۳
۰
کد مطلب : ۷۱۶۵
نکته‌های ناب بدیعی و بیانی

در سوگسرود عاشورایی محتشم کاشانی -۱

علی حسین پور
در سوگسرود عاشورایی محتشم کاشانی -۱
 از آن زمان تا به امروز صدها محرّم در «عزای اشرف اولاد آدم» برپا شده است، و در هر محرّم، این سوگسرود دل خاسته و از عمق جان برخاسته‌ محتشم، نقش آفرین مجالس و محافل غم و ماتم« پرورده‌ کنار رسول خدا، حسین» بوده است: گاه بر زبان و اعظان و مادحان جریان یافته، و گاه بر پرده‌ها و پارچه‌های تکیه‌ها و حسینیه ها نگاشته شده، وگاه نیز بر ستون‌ها و کاشی‌های صحن و سرا و طاق و رواق‌های مساجد به زیبایی و رعنایی نقش زده شده است.

هر چند تاکنون نظیره‌ها و نمونه‌های بسیاری برای این سوگسرود سروده شده است و برخی از آنها را نیز شاعران بزرگی چون صباحی بیدگلی، وقار شیرازی و وصال شیرازی سروده‌اند، اما حافظه‌ی جمعی و ملّی مردم ما هیچ یک از آن سروده‌ها را، چونان شعر محتشم، در خود پذیرا نشده است.

چرا که شعر محتشم در ذهن و زبان مردم این دیار چنان جای گرفته است که عرصه را بر هر رقیبی تنگ کرده است، حتی اگر آن رقیب، ترکیب‌بند زیبای صباحی بیدگلی، همشهری مشهور شاعر، باشد، با ابیاتی چنین ادبیانه و فاضلانه:
این رفته سر به نیزه‌ی اعدا حسن توست              این مانده بر زمین تن تنها، حسین توست
این آهوی حرم که تن پاره‌ پاره‌اش                         در خون کشیده دامن صحرا، حسین توست
این مهر منکسف که غبار مصیبتش                        تاریک کرده چشم مسیحا، حسین توست (1)

بی‌شک ماندگاری سوگسرود محتشم تا به امروز علل درون متنی و عوامل برون متنی مختلفی داشته است و پرداختن به این علل و عوامل خود بحث مفصّل و مستوفایی را می‌طلبد؛ اما آنچه در این مقال و مجال مورد توجه ماست، تنها یکی از علل درون متنی توفیق و ترویج این ترکیب‌بند دوازده بندی مشهور است، وآن، همان ادبیّت و شاعرانگی توفیق محتشم در این شعر، استفاده‌ بجا و متناسب او از عناصر زیبا شناختی و آرایه‌ها و پیرایه‌های ادبی است، و این موهبت و منزلت، همان چیزی است که بیشتر مرثیه‌ها و مدحیه‌های مذهبی از آن کم‌تر نصیب‌ برده‌اند.

برای شناخت هر چه دقیق‌تر و عمیق‌تر این وجهه از شعر محتشم، ذیلاً به مهم‌ترین و محوری‌ترین آرایه‌های ادبی به کار گرفته شده در این سوگسرود اشاره می‌کنیم.


* تجاهل العارف
این سوگسرود با یک تجاهل العارف یا پرسش هنری بسیار ناب و نغز آغاز می‌شود:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است                  باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین                             بی‌نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است (2)

منظور از تجاهل العارف این است که «سخنور با بهره‌گیری از ساختاری پرسشی، بی‌ آن که به راستی پرسشی داشته باشد و پاسخی بجوید، خویش را به ندانی و دودلی زند و چیزی ناپرسیدنی را به پرسش گذارد تا کارایی و انگیزندگی سخن خویش را افزون سازد و خواننده را وا دارد تا با درنگی بیش‌تر به سخن او دل سپارد و از آن بهره اندوزد.» (3)

محتشم با طرح این پرسش هنری در بند نخست ترکیب‌بند خویش، خواننده را از همان آغاز با خود همراه کرده و او را به یافتن پاسخ برای یک پرسش بزرگ دعوت کرده است.

بی‌گمان محتشم خود بهتر از هر کسی می‌داند که این شور و شورش که در خلق عالم افتاده، و نوحه و عزا و ماتمی که بر همه سایه افکنده، ناشی و حاکی از فرا رسیدن دوباره‌ی ماه محرم است، اما با این حال، خود را ناآگاه و ناآشنا به موضوع جلوه داده و پرسیده است که: « باز این چه شورش است...». البته خود در بیت‌های بعد آرام آرام حقیقت را فاش کرده و پرسش خویش را پاسخ گفته است.


* تکرار
یکی دیگر از عناصر ادبی و بلاغی تأثیرگذار این ترکیب‌بند عنصر تکرار است. در بسیاری از بندهای این ترکیب‌بند، واژه‌ای یا عبارتی خاص چندین و چند بار تکرار و تأکید شده است، و همین امر تأثیر آن پاره از شعر را چند چندان کرده است:
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی                         وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه                              سیل سپه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان                           سیماب وار گوی زمین بی‌سکون شدی (4)

در همان بند اول این ترکیب‌بند نیز کلمات « بازاین» سه بار در سه مصرع متوالی تکرار شده است. در بند ششم نیز واژه‌ی «این» آغاز شده است. در بند یازدهم نیز، در هفت بیت پی در پی، تعبیر «خاموش محتشم» تکرار شده است.


* مبالغه
شیوه‌ هنری دیگری که در این ترکیب‌بند بسیار از آن بهره گرفته شده، شیوه‌ی مبالغه است؛ مبالغه شیوه و شگردی است که در آن، برای تأثیر گذاری بیش‌تر بر مخاطب، امری طبیعی و تاریخی را فرا طبیعی و فرا تاریخی و گاه فرا زمانی و فرامکانی جلوه می‌دهند، و بدین ترتیب، آن را چنان بلند و بزرگ عرضه می‌دارند که ذهن خواننده در برابر عظمت و صلابت آن سر تسلیم فرود می‌آورد و چاره‌ای جز پذیرش آن در خود نمی‌یابد.

در بیش‌تر بندهای این ترکیب‌بند بلند از این شیوه‌ی هنری به شکلی شایسته استفاده شده است؛ البته شکی نیست که شهادت سالار شهیدان و یاران او و اسارت عزیزانش خود فی نفسه امری بزرگ و بی‌مانند است، اما منظور این است که محتشم با اختیار و انتخاب شیوه‌ی ادبی مبالغه، به زیبایی، عظمت این حادثه و واقعه را در نگاه و نظر مخاطب ترسیم کرده و حقیقت حماسه‌ی حسینی را در زبان و بیان شعر نیز تجسّم بخشیده است.

آنجا که می‌گوید:
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب                              کاشوب در تمام ذرّات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                          این رستخیز عام که نامش محرّم است (5)

یا آنجا که می‌سراید:
وین نخل تز کز آتش جانسوز تشنگی                         دود از زمین رساند به گردون، حسین توست
این ماهی افتاده به دریای خون، که هست                  زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست (6)

بی گمان، زخم‌هایی که اشقیا بر تن پاک حسین(ع) وارد آورده بودند بسیار بوده است، اما بی‌شمار نبوده است؛ ولی محتشم وقتی شاعرانه ادعا می‌کند که شمار زخم‌های سرخ تن شریف حسین(ع) از شمار ستارگان آسمان نیز بیش‌تر بوده است، تن خواننده را با این تعبیر خویش می‌لرزاند و جان و روان او را از شقاوت دشمنان به خشم و خروش می‌آورد.

همچنین است آنگاه که محتشم از فتادن زلزله و ولوله در تمام زمین و زمان و فرش و عرش سخن می‌گوید:
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن                            گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آنچنان به لرزه درآمد که چرخ پیر                        افتاد در گمان که قیامت شد آشکار (7)

یا آنجا که شاعر از سوز جگر فریاد برمی‌آورد که:
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد                              فریاد العطش ز بیابان کربلا(8)

پی‌نوشت:
1 - سوگواری‌های ادبی در ایران، گردآوری ح. کوهی کرمانی، تهران، کانون معرفت، ص244
2 - هفت دیوان محتشم کاشانی، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات دکتر عبدالحسین نوایی، مهدی صدری، 2 جلد، ج1، چ1، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1380، ص460.
3 - هنر سخن‌آرایی، فنّ بدیع، دکتر سید محمد راستگو، ج1، کاشان، مرسل، 1376.
4 - هفت دیوان محتشم، ج1، ص461.
5 - همان، ص460
6 - همان، ص465
7 - همان، ص464
8 - همان، ص 461

                                                                                                        ادامه دارد ...
مرجع : نامه فرهنگ و هنر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما