تاریخ انتشار
يکشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۸۷ ساعت ۱۴:۲۰
۰
کد مطلب : ۲۶۵

پر پرواز ـ بخش سوم

گفت‌وگوی جمعی از شاعران اهل بيت با حجت‌الاسلام ميرباقری
پر پرواز ـ  بخش سوم

يك نكته ديگر هم اشاره كنم؛ معمولا زياد به كار گرفتنِ خيال براي وقتي است كه انسان به عوالم بالاتر راه پيدا نكرده است. اگر به عوالم بالاتر راه پيدا كرد، تلاش مي‌كند كه حتي‌المقدور خيال را محدود كند و نگذارد خيال دخالت كند؛ تا بتوان يك تصويري از آن عالم بالا ارائه داد.

فرض كنيد شما مي‌خواهيد بهشت را تصوير كنيد، اگر پاي خيال را باز كنيد بهشتي مثل قمصر كاشان براي شما درست مي‌شود يا از آن بهشت‌هاي مصنوعي درست مي‌شود. يا مثلا جهنم به تخيل نيازي ندارد؛ آن‌قدر واقعيت آنجا سنگين است كه شما بايد تنزل بدهيد تا فهم روي آن واقع بشود؛ نيازي به تخيل ندارد.

تعابيري كه از بيانات معصومين(ع) درباره جهنم آمده كه مثلاً در آن ماري چنين است، خيال‌انگيزي نيست، واقعيت است. يا تعابير قرآن كه مي‌فرمايد زبانه جهنم اين طوري است، سر و صداي جهنم آواز و دعوت آن ... اينها واقعيات است.

بنابراين، بين مشاهده ملكوت و از ملكوت سخن گفتن و خيال‌انگيزي فرق است، در كلمات معصومين و قرآن فكر نكنيد خيال‌انگيزي باشد، بلكه بيان ملكوت با ادبياتي است كه ما خيال مي‌كنيم ادبيات تخيلي يا مبالغه‌آميز است.

مثال مي‌زنم كسي كه در رحم مادر است اگر در حد درك خودش از وقايع عالم دنيا برايش بگويند آيا اين خيالي است؟ مثلاً فرض كنيد آدم يك ذره است به او مي‌گويند كه به يك دنيايي مي‌روي كه در آنجا يك ميوه‌اي هست كه ميليون‌ها برابر ابعاد وجودي تو است و آدم در يك لحظه آن را تناول مي‌كند. آدم خيال مي‌كند كه تخيل است.

اصلا آن حد و قصوري كه در قيامت است كه مشرق است و مغرب است و بعضي‌ها اين تعبير را هم به طنز كشيده‌اند، اين تخيل نيست، البته معلوم نيست كه اندازه وجودي انسان در آن عالم و اين عالم يكي باشد

بنابراين، فرق است بين مشاهده حقايق عوالم بالاتر و تنزل دادن آنها در ادبيات اين دنيايي ما، و خيال‌انگيزي نسبت به واقعيت. بعضي وقت‌ها واقعيت آن قدر بزرگ است كه اگر شما به آن افق‌ها نزديك بشويد، بايد همه خيال‌ها را تعطيل كنيد. خيال رهزن آن افق‌ها است.

به نظر مي‌رسد نسبت به عاشورا نيز همين است؛ خيلي از تحريف‌ها ناشي از تخيل است، آن هم به اين علت كه آن واقعيت با عظمت‌هايش درك نشده است.

به تعبيري ديگر يك بار شما مي‌خواهيد رستم را توصيف كنيد كه «رستم يلي بود در سيستان، منش كرده‌ام رستم داستان» اگر به آن نپردازي و پيرايه نبندي كه شاهنامه نمي‌شود! عاشورا شاهنامه‌نويسي در باب سيدالشهدا (ع) نيست.

هرچه ما عاشورا را بزرگ كنيم از واقعيتش بسيار كوچك‌تر است؛ ما زميني‌ها مي‌خواهيم يك حقيقت قدسي ملكوتي را كه در اندازه و قد و قامت حضرت سيدالشهداست به تصوير بكشيم؛ چه مي‌خواهيم بگوييم؟ آدم بايد از طريق خود معصوم(ع) با افق‌ها آشنا بشود تا بعد بتواند خيال خودش را هم هدايت كند.

در مورد سؤال دوم، اول يك سري به عرفان بزنيد، چون جايگاه خيال در عرفان است، به خصوص عرفان نظري. از آنجا شروع كنيد، بعد بياييد جايگاه آن را در مثل هنر بررسي کنيد.

* حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی: آيا زبان حال هم همين وضعيت را دارد؟

* حجت‌الاسلام والمسلمين ميرباقري: بله، براي زبان حال هم اگر شما مناسك نگذاريد و بي‌ضابطه بشود، خيلي بد است.

* حجت‌الاسلام جواد محمدزماني: يعني همان داستان خيال است؟

* حجت‌الاسلام والمسلمين ميرباقري: بله. البته تخيل و خيلي از زبان حال‌ها به معناي ظاهري فقهي آن اسناد كذب نيست؛ چون معلوم است كه نمي‌خواهم نسبت بدهم اين طوري بوده است. ولي خيال‌انگيزي است كه به يك معنا خروج از صدق است.

صدق نه به معني صدق در لسان و به معناي اينکه آيا مطابق با واقع گفته است يا نه؛ بلکه خروج از صدق صديقين ـ يعني يكرنگي و تبعيت محض ـ است. بي‌ضابطه شدن زبان حال، خروج از بندگي است پس به اين معني خروج از صدق نيز هست.

«انما المومنون صدقوا ما عاهدو الله....»
فعلش با عهد بندگيش برابر نيست، ولي ممكن است در كلام دروغ هم نباشد؛ يعني اگر بخواهيد بنده‌وار اين سند را بگوييد نبايد اين طوري بگوييد.

يك مثال عرض مي‌كنم مي‌دانيد موضوع عاشورا موضوع اعظم رسائل شفاعت نبي اكرم است؛ حالا اعظم نگوييم در رده اول است؛ اعظم مصيبت‌هايي است كه بر حضرت پيش آمده است؛ اعظم عبادت‌هاي تاريخي نبي‌اكرم در عاشورا ظهور پيدا كرد؛ پس شما مي‌خواهيد جامعه را از طريق توسل به اين عبادت به قرب (شفاعت) برسانيد.

اعظم عبادات، مناسكش چيست؟ شيطان به شدت در اين موضوع دخالت مي‌كند؛ از لطيف‌ترين جاهايي كه دخالت مي‌كند، در عقلانيت و تخيل عاشورايي است؛ امام حسين را در حد يك امامزاده تنزل مي‌دهد؛ كه خيلي آدم خوبي بود!

در حد يك سياستمدار كه دنبال حكومت بود و اشتباه هم كرد و تحليلش غلط درآمد! علم غيب هم كه نداشت و اگر هم داشت ما به آن كاري نداريم! اين، دخالت شيطان در عقلانيت است؛ دخالت در خيال هم دخالت در هنر عاشورايي مي‌شود و اين از آن جاهايي است كه شيطان با ظرافت دخالت مي‌كند!


باز هم مثال مي‌زنم: شما سحر ماه رمضان ابوحمزه بخوانيد يا حافظ، كدام بهتر است؟ اصلا قابل مقايسه است؟ تفاوت آن در كجاست كه ابوحمزه و حافظ قابل مقايسه نيست.

ك قدم بياييد بالاتر، ماه رمضان شبها به جاي اين كه قرآن بخوانيم، قرآنِ حافظِ قرآن را بخوانيم؛ بعضي‌ها مي‌گويند قرآن نازل و در سطح پايين‌تر ـ منظورشان ديوان حافظ است ـ مي‌خوانيم! قرآن حافظ مي‌خوانيم!

يك رفيقي داشتيم دانشجو بود و سر و روي درويشي و موهاي خيلي بلندي داشت؛ چند سال او را نديدم، رفتم دنبالش ديديم سر و صورت را تيغ زده و در خانه نشسته است. (يك چند سالي نشسته بود و حافظ‌خوان شده بود!)

رفتم پيش او گفت در خواب تو را ديدم که به من گفتي قرآن را بده! ولي من به شما حافظ دادم! گفتم بله، گرفتاريت همين است كه من مي‌گويم قرآن بده، تو حافظ مي‌دهي!

البته من نمي‌خواهم حافظ را تحقير كنم. حافظ جزء شخصيت‌هاي برجسته تاريخ ماست؛ واقعاً ارزشمند است؛ يعني واقعا در ايجاد عواطف معنوي جامعه شيعه خيلي موفق و اثرگذار بوده است؛ مي‌خواهم فاصله افق‌ها را عرض كنم. بنابراين در پرواز دادن خيال اگر ادبيات معصوم مرز ما باشد و در حاشيه آن راه برويم، خيلي موفق خواهيم شد.

علي‌اي‌حال، در مقتل‌خواني هم فرق است بين اين كه آدم زيارت ناحيه مقدسه بخواند يا مثلاً شعر محتشم. در زيارت مقدسه هيچ تخيل غيرمعصومانه‌اي نيست؛ هرچه هست واقعيت است؛ ولي محتشم ناچار و مجبور است و نمي‌تواند تخيل نكند، ولي اگر مناسكش درست و قاعده‌مند شد، هيچ اشكالي ندارد.

حتماً به اين شعر داراي منسك بايد متولي بود و شايد اصلا بگوييد براي يك طبقه‌اي به‌طور كلي مفيد است؛ به شرطي كه مناسك آن رعايت بشود. اگر مناسك آن رعايت نشد، به همان ميزاني كه رعايت نشده است، شيطان از طريق خيال ما در خيال اجتماعي ورود پيدا مي‌كند.


اجتماعي شدن تخيل و هنر
اگر طبقه هنرمند را در جامعه به صورت جزاير مستقل ببينيد، شما يك آدم و من هم يك آدم هستم، ولي اگر به صورت وحدت اجتماعي ببينيد شما به منزله خيال جامعه هستيد.

هنر، تجسد تخيل اجتماعي است، همان‌طور كه تخيل من جلوتر از من راه مي‌رود و من را با خود مي‌برد، تخيل هنرمندان خيال اجتماعي مي‌شود و اجتماع را با خود مي‌برد، خيال هنرمند تجسد خيال جامعه است.

اگر در تجسد خيال تقوا و تولي موج بزند حتما جامعه را جلو مي‌برد، ولي اگر تولي در آن موج نزد به همان ميزان مواجهه ما را با حوادث از مقام صدق تنزل مي‌دهد. هنر شما تجسد تخيل جامعه است.

جامعه وحدت دارد و به صورت جزاير مستقل نيست. اگر جامعه را يك ظرف مستقل ببينيد، ارواح در جامعه با هم مرتبط هستند؛ تخيلات با هم مرتبط هستند؛ انديشه‌ها مرتبط هستند.

اگر منفصل بود كه از آن تمدن بيرون نمي‌آمد، جامعه بيرون نمي‌آمد؛ نظام ادبي در نمي‌آمد؛ منطق در نمي‌آمد؛ هنر در نمي‌آمد؛ اين به خاطر وحدت اجتماعي است.

در وحدت اجتماعي وقتي نگاه كنيد جايگاه اجتماعي هنرمندان به منزله خيال جامعه است كه اگر اين خيال تهذيب شود، در بسط احساسات معنوي كمك مي‌كند و به هر ميزان كه شيطان نفوذ پيدا كند، مسير رشد عواطف را سد مي‌كند.

و اين از مواضعي است كه شيطان با لطافت وارد مي‌شود؛ چون ما در آن حال اصلاً متوجه نيستيم كه بايد جلوي شيطان را بگيريم. البته يك چيزي را خدمت شما عرض كنم؛ اگر شما واقعاً دنبال عاشورا و دنبال ائمه اطهار باشيد، جهت شما را امام حسين(ع) حفظ مي‌كند؛ يعني شيطان نمي‌تواند در جهت شما تصرف كند.

جهت خيالتان سالم است، ولي كسي كه دنبال شعر مبتذل مي‌رود، جهت خيالش را هم شيطان به سمت دنيا برده است. شما بي‌ترديد جهت تخيل‌تان سالم است. در اين هيچ ترديدي نيست و اين خيلي مهم است.

جهت حركت خيال مهذب است، ولي مناسك حركت خيال در اين جهت مناسكي است كه تهذيب ساختار خيال را تامين مي‌كند. شما جهتتان در تولي به سيدالشهدا جهت مهذبي است كه ترديد در آن نيست؛ شما هيچ وقت شعري نمي‌گوييد كه در آن مدح يزيد بيرون بيايد.

محال است كه يك شاعر شيعه چنين شعري بگويد. اين معني‌اش اين است كه شيطان در جهت دخالت نمي‌كند. اما ديگران مي‌گويند!

البته نه ديگران، همين غزالي يك جمله دارد كه من مكرر گفته‌ام: «و يحرم علي الواعظ ذكر مقتل الحسين» چرا «لانه يهيج البغض علي ...»؛ يعني چون تحريك بغض عليه اولي و دومي و سومي مي‌كند. جهت اين حرف باطل است. محال است يك شاعر شيعي جهت شعرش باطل باشد.

از شعر شيعه يك كلمه مدح از دستگاه بني‌اميه و سقيفه بيرون نمي‌آيد. يك كلمه مذمت ائمه از آن در نمي‌آيد، اما وقتي مي‌خواهد به اين خيال ساختار بدهد، ساختار آن ممكن است مشكل پيدا كند. ارزش چه چيزي را بالا ببرد، ارزش چه چيزي را پايين بياورد؟ به هر موضوع چقدر اهميت بدهد؟

آن وقت مي‌بينيد كه ديگر نسبت‌هايش به هم نمي‌ريزد. فرق ابوحمزه با حافظ همين است. حافظ جهت تخيلش ثابت است، ولي ساختاري كه درست مي‌كند، عصمت ندارد.

ابوحمزه نظامش هم عصمت دارد. هيچ وقت در موجي كه در روح شما ايجاد مي‌كند، هيچ كجا كم و زياد ندارد. اميدش كمتر از خوفش نيست. يك ذره خوف اضافي ايجاد نمي‌كند، يك ذره ياس اضافي ايجاد نمي‌كند، يك ذره هم اميد اضافي ايجاد نمي‌كند، طمع خام ايجاد نمي‌كند، معصومانه خيال و احساس شما را پيش مي‌برد.

ما به هر ميزان كه در شعرمان دنبال قاعده‌مند كردن حركت و خيال اجتماعي (هنر اجتماعي) به دنبال معصوم باشيم، به همان ميزان اين قوه متخيله جامعه يعني هنر و هنرمندان (عقل و احساس هنرمندان) ما دنبال معصوم حركت مي‌كند؛ و به همان ميزان قابل اعتماد مي‌شود.

مثل فقيهي كه دنبال معصوم حركت مي‌كند؛ اگر يك جا هم اشتباه كرده باشد، دنبال اين اشتباه رفتن ثواب دارد، هنر هم اگر قاعده‌مند شد، تبعيت از آن عبادت مي‌شود.


* حجت الاسلام جواد محمدزمانی: ما قائل به اين هستيم كه هر واقعيتي را نبايد گفت، قديم اين طور بود كه مي‌گفتند روضه‌خوان، مداح و شاعر مَحْرَم خانه اميرالمومنين(ع) است، بالاخره مي‌رود و از آن خانه خبر مي‌آورد از اتفاقاتي كه افتاده است.

ما احساس مي‌كنيم كه قديم در خواندن شعر يك حيايي بود، مردم راحت‌تر گريه مي‌كردند؛ اما حالا خيلي رعايت نمي‌كنند. براي اينكه جمعيت آتش و اشك بيشتري مي‌خواهد شاعرها و مداحان مجبورند كار كنند.

اين هم جاي تامل دارد كه آيا بالاخره هر واقعيت و روضه‌اي را بايد گفت؟ بعضي از نقل‌ها سند ندارد، حالا يا نقل قول است يا در شعر مي‌خوانيم مثلاً مداحان شعر شعرا را مي‌گيرند و مي‌خوانند. خيلي‌ها اذيت مي‌شوند و از جلسه بلند مي‌شوند و به بيرون مي‌روند.


* حجت‌الاسلام والمسلمين ميرباقري: اينها دو بحث دارد، يك بحث اين است كه واقعيت‌هايي كه در مقتل هست چقدر مي‌شود به ساحتش نزديك شد؟ يعني ورود به ساحت معصوم حتي در آنجايي كه واقعيت است.

چگونه است مثال مي‌زنم مثلا در صحنه عاشورا من از يكي از بزرگان شنيدم كه يك سري از صحنه‌هاي عاشورا را به آنها نشان مي‌دهند، در مكاشفاتشان يا در خوابشان به آنها نشان مي‌دهند، ولي آن بزرگ فرمودند: به احدي (مگر اين كه حالا يك طوري بشود) بعد از فرو افتادن از اسب را نشان نمي‌دهند.

حريم غير معصوم نيست كه به آنجا وارد شود و آن صحنه را ببيند؛ پس يك بحث اين است كه خود آدم به اين واقعيت‌ها چقدر مي‌تواند نزديك شود؛ و آن چيزي كه در مقتل گفته‌اند و آنهايي كه صدق است چقدر مي‌شود بخوانيم.

و نكته ديگر اينكه چقدر مي‌توانيم خيال‌انگيزي كنيم؛ كه مثلاً موي حضرت لاي يك شانه است؛ آيا واقعاً در نهايت از آن يك احترام براي حضرت بيرون مي‌آيد؟ نهايتاً چيز خوبي در نمي‌آيد؛ ولو اين كه در آن محفل هم خيلي گريه كنند.

در يك محفل گريه مي‌كند در يك محفل گريه نمي‌كنند، اين كه ملاك نيست. آيا اين در نهايت در حافظۀ ادبي شيعه مي‌ماند؟ آيا اين ارتقاي حافظه مي‌آورد؟ يعني ظرفيت ادبيات شيعه با اين شعر بالا مي‌رود؟ يا تنزل پيدا مي‌كند؟ اين را بايد جزء نقطه ضعف‌هاي ادبيات رسايي شيعه آورد يا جزء نقطه قوت‌هايش؟ حتما اگر جلوي آقا بخوانيد مي‌گويد جزء نقطه ضعفش است.

* حجت الاسلام جواد محمدزمانی: حاج آقا اصلا خدا اجازه مي‌دهد مردم در ظلم كردن به معصوم دستشان باز باشد، آيا مثلاً در كربلا هركاري اينها خواستند كردند و يا اينكه.... چ

* حجت‌الاسلام والمسلمين ميرباقري:
نه مثلا خود حضرت فرمودند، شما اسير مي‌شويد ولي ذليل نمي‌شويد؛ يعني دشمن مجاز نيست با شما رفتار ذلت‌آميز داشته باشد.

لذا شما نظرتان هست كه در مجلس وقتي دختر سيدالشهدا (ع) را طلب كرد، دختر امام به زينب كبري فرمودند كه عمه‌جان تقدير است؟ حضرت پاسخ فرمودند نه تقدير نيست! اين شدني نيست. اين طوري نيست كه اين اتفاقات را خداوند متعال اجازه بدهد. نه اين كه دشمن كوتاهي مي‌كرده است، بلكه حريم عزت اولياء خدا حفظ مي‌شود. چون آنها عزيز به عزت‌الله هستند. به اندازه‌اي كه خداوند براي آنها تكليف كرده است، بار تكليف را بر مي‌دارند.

اينها از همان بحث‌هاي دقيقي است كه ما بايد كلامي و غيركلامي آنها را بحث بكنيم؛ من در ذهنم است كه همين مناسك را بحث كنيم؛ اينكه در چه حد مي‌توانيم وارد شويم؛ كجاها نمي‌توانيم وارد شويم؛ حريم‌هاي صدق، واقعي است؛ حادثه اتفاق افتاده است؛ اما در چه مواقفي مي‌توانيم وارد شويم؟

مثلاً: نقطه‌هاي اوج جريان قتلگاه را اصلاً مي‌شود هميشه خواند يا فقط مال روز عاشورا است؟ اين بايد معلوم شود؛ اين‌ها مناسك مي‌شوند.

به تعبير ديگر اگر شما بخواهيد عاطفه‌هاي عاشورايي مردم را رشد و ارتقاء ببخشيد و جامعه را در پرتو اين عبادت عظيم به قرب خدا برسانيد مناسك آن چيست؟ به تعبيري، شما عواطف عاشورايي را سرپرستي مي‌كنيد. مديريت اين عاطفه چگونه بايد واقع بشود؟ اين خيلي لطيف است.

* حجت الاسلام جواد محمدزمانی: حاج آقا! معصوم را غيرملموس نمي‌كند؟ يعني آن «انا بشر مثلكم» را از بين نمي‌برد؟ اين كه ما، در ساحت‌هاي معصوم وارد نشويم، مثلا وارد خانه اهل بيت(ع) نشويم، از معصوم شخصيتي بسازيم كه مردم نتوانند با آن ارتباط برقرار كنند، ولو اين كه معصوم مقام والايي دارد. مردم نتوانند ارتباط برقرار كنند.

* حجت‌الاسلام والمسلمين ميرباقري: جمع بين اين دو، كار سختي است؛ يعني چطور مي‌شود كه شما يك امامي داشته باشيد كه زيارت جامعه كبيره را بايستيد روبه‌رويش بخوانيد؟ (مثل مرحوم مجلسي اول كه مي‌گويد من زيارت جامعه كبيره را در بيداري خطاب به امام زمان خواندم) در عين حال معاشرت هم با آن كنيد!

تركيب اين دو، كار سختي است. والا يك‌بُعدي كردن آن كه خيلي كار آساني است؛ اين كه تجسم آن لاهوت و ملكوت را در اين بيت‌النور بياوريد، يعني يك طوري بشود كه هم بشوند بيوت نور! «خلقكم الله انواراً فجعلكم ...» يعني امام بيت‌النور است در اين دنيا، همين جسم خاكي‌اش بيت‌النور است. حتي جسم ظِلّي‌اش، حتي حقيقتي كه در عالم اَِظّله داشته آن هم بيت‌النور است. اين كه آدم بتواند آن حقيقت نوراني را در اين بيت‌النور به تصوير بكشد، كار سختي است.

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما