تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۵۳
۰
کد مطلب : ۲۵۱۵
سخني با ذاکرين اباعبدالله(ع)

دو بيت شعر بااخلاص...

نوشته: دکتر محمدرضا سنگری
دو بيت شعر بااخلاص...
سلام بر اباعبدالله (ع) و ياران فداکار و عاشورايی‌‌اش؛ آرمان‌هايش و بر همه‌ي کساني که قلبشان با نام حسين(ع) مي‌تپد و در گسترش اين فرهنگ و طرح انديشه‌ها و راه اباعبدالله (ع) کوشش و جوشش و تلاش دارند.

اجرشان با صاحب اين روز ـ جمعه ـ که روز فرزند گرامي اوست.

عزيزي که روزي خواهد آمد تا راه نيمه‌تمام کربلا را تمام و آرمان اباعبدالله (ع) را در گستره‌ي خاک تحقق بخشد و هم امت را اصلاح کند که اباعبدالله در وصيت‌نامه‌ي خود که در دست مولاي ما امام زمان(عج) است، فرمود: «اريد لطلب الاصلاح في امه جدي؛ من اراده کردم در امت جدم اصلاح ايجاد کنم.» اين اصلاح هم فردي است، هم خانوادگي، هم اجتماعي، هم سياسي، هم اقتصادي و هم فرهنگي.

رسالت مداحي
امام(ع) فهرستي از مسئوليت‌ها، آرمان‌ها و خواسته هاي خود را در وصيت‌نامه‌اش به دست ما سپرده است تا ما هم به عنوان کساني که نام زيبا و فاخر مداح و ذاکر اباعبدالله(ع) را بر خويش داريم، بدانيم که هر گاه تريبون و مجلس و محفلي و مخاطب‌هايي در اختيار داريم، خطوط اصلي مسئوليت ما در طول اجراي برنامه جز اين نيست که «انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي.» آمده ايم اين سخن را بگوييم:« اريد ان امر بالمعروف و أنهي عن المنکر و اسير بسريه جدي رسول الله و ابي اميرالمومنين».

آيا به وظيفه‌ي خود عمل کرده‌ايم؟ اگر کسي منبر و تريبوني در اختيار داشت و بعد از اينکه برنامه را تمام کرد و يکي از اينها را انجام نداد، به اباعبدالله (ع) اقتدا نکرده و خود را مخاطب وصيت اباعبدالله (ع) نديده است.


يک ويژگي مهم مداح
اين نکته‌اي اساسي، کليدي و مهم است که بايد بدانيم و بنده بارها توصيه کرده‌ام و از دوستان عزيز اين را خواسته‌ام. خصوصاً تأثيري ژرفي که دوستان عزيز مداح و ذاکر دارند؛ چرا که دست در قلب‌ها و دل‌ها دارند و قلب‌ها را منقلب مي‌کنند و اشک‌ها را جاري مي‌سازند. درست در آن لحظه و موقعيت بيش از هرکس ديگري که سخن بگويد، اگرچه بسيار هم خطيب باشد و توانا باشد مي‌توانند تأثير عميق بگذارند.


آسيب شناسي مداحي
متأسفانه روشي که امروزه در مداحي و ذاکري ما وجود دارد، اصلاً همخوان با گذشته نيست.

در گذشته معمولاً اول شروع به مداحي و ذکر مصيبت مي‌کردند و بعد همان مداح شروع به صحبت مي‌کرد.

يعني بعد از اشک ريختن تازه اصل مسئله شروع مي‌شد، نه اينکه تا اشک مردم سرازير شد، برنامه را تمام کنند.

چون الان دل مستعد است، قلب آماده است و زمينه فراهم شده است، هرچه به اين قلب بدهي، زمينه‌ي پذيرش دارد. اين شيوه در حال حاضر در کربلا و نجف هست.

شما اگر در محافل آنها برويد، مي‌بينيد که مداح اول مرثيه مي‌خواند. بعد از مقداري مرثيه خواندن، روايت و نکته‌اي مطرح مي‌کنند و بعد هم ممکن است دوباره بحث را وصل کند به ذکر مصيبت و به آن گونه‌ي خاصي که بوده، به بحث يا مرثيه خودش پايان بدهد.

مدارج خيلي عزيزي است که انسان به دست مي‌آورد، خصوصاً در اين روز‌ها که خدا يک استعداد و آمادگي و يک چيزي که نمي‌دانم اسمش را چه بگذارم به انسان مي‌دهد. شايد بهترين عنوانش همان باشد که خواجه‌ي راز، حافظ شيرازي، مي‌گفته: «بنده‌ي طلعت آنيم که آني دارد.»

حضرت اباعبدالله(ع) يک آني دارد. آني که ما را چون نمي‌دانيم چه نامي بر آن بگذاريم، حافظ گفته آن، يعني شما. ذيل «آن»، هرچه بلد هستيد جمع کنيد. حسين يک آني دارد که هيچ‌کس ديگر ندارد.


جايگاه و شأن مداح
شايد کتاب «خصائص الحسينيه» از علامه شيخ جعفر شوشتري را مطالعه کرده باشيد که شيخ در آنجا فهرست ارزشمندي از ويژگي‌های خاص اباعبدالله(ع) را آورده که هيچ معصوم ديگري ندارد.

شما خدمت‌گذار چنين کسي هستيد و هرکس متصل به کسي باشد که براي خدا «آن» است، خودش هم «آن» مي‌شود. به اين علت است که مداحان و ذاکران موقعيتي دارند که قابل قياس با هيچ‌کس نيست.

اگر من الان از شما بپرسم که بزرگترين يار اباعبدالله(ع) بعد از بني‌هاشم کيست، شما چه کسي را معرفي مي‌کنيد؟ قطعاً همه‌ی شما خواهيد گفت حبيب، يعني نمي‌توانيد کس ديگري را هم بگوييد.

حضرت حبيب، فرمانده جناح چپ سپاه اباعبدالله(ع) است. کسي است که اباعبدالله(ع) کنار او همان حرفي را زد که کنار اباالفضل(ع) گفته بود.

اباعبدالله(ع) در مورد او جمله‌اي گفته است که اين وصف را نمي‌شود براي کس ديگري گفت. اباعبدالله(ع) گفت: «تو فقيه امت بودي، خدايت رحمت کند که تو کسي بودي که هر سه روز يک بار (و در بعضي جاها هم گفته‌اند هر شب يک بار) قرآن را ختم مي‌کردي.»

و شما مي‌دانيد که مزار حبيب مستقل از ديگران، کنار مزار اباعبدالله (ع) قرار گرفته است و حتي از مجموعه‌ي بني‌هاشم يک نفر مزارش مستقل شده و آن هم مزار حضرت ابالفضل (ع) است.

اين پيرمرد مقامي پيدا کرده است که اگر شما در ورود به حرم امام حسين(ع) قبل از اباعبدلله (ع) زيارتش نکنید، حتماً بعد از اباعبدلله(ع)، قبل از بقيه او را زيارت مي‌کنيد.

اين چه شأن و مقام و منزلتي است؟ يکي از علماي بزرگ گفته است در عالم خواب جناب حبيب را در باغي سبز و زيبا دیدم. دريافتم اين بهشت است. حضرت حبيب نشسته است و حوری و غلامان اطرافش طواف مي‌کنند.

منزلتي داشت که مورد غبطه‌ي بعضي از پيامبران بود. آمدم و خدمت او نشستم و گفتم: خوشا به سعادت تو که هيچ‌کس در زندگي منزلت تو را نيافت. در جواني که موهايت سياه بود، خدمت پيامبر(ص) بودي. (حبيب پير بود. نزديک به هشتاد سال سن داشت. جنگ بدر را دريافته بود و در جنگ بدر خدمت پيامبر اکرم(ص) شمشير زده بود و يار حضرت بود) و بالاتر از آن، اينکه در پيري موي سپيد تو پيش چشم پسر پيغمبر به خون سرت خضاب شد.

اين خيلي افتخار بود، حالا بعد از اين آرزويي داري؟ گفت: بله يک آرزو برايم باقي مانده است و آن اينکه به دنيا برگردم و ذاکري اباعبدالله(ع) را بکنم. در مجموعه‌اي باشم و دو بيت شعر براي اباعبدالله(ع) بخوانم.

از اين هم بالاتر که هرکس به اخلاص دو بيت شعر براي حسين من بخواند، خدا اجر صد شهيد را به او مي‌دهد. حالا شما فکر کنيد که يک مداح چه مقام و منزلتي دارد.

چيزهاي عجيبي در کربلا هست. حيف که نمي‌شود آنها را مطرح کنم. دوستان عزيز مداح، آنها را مطالعه کنند و در محافل خود مطرح کنند.

حضرت اباعبدالله(ع) در کربلا خون جگرهايي خورد که از زخم‌هاي شمشيري که به او مي‌زدند، سخت‌تر و سنگين‌تر بود. نيش و کنايه مي‌زدند؛ زخم زبان مي‌زدند؛ مسخره مي‌کردند، ادا در مي‌آوردند.

زماني که به دستور حضرت خندق دور خيمه‌ها را روشن کردند، يکي از افراد دشمن آمد و کنايه‌اي به امام(ع) زد. اين کنايه آن‌قدر براي اباعبدالله(ع) تلخ بود که دستش را به محاسن گرفت، سرش را بلند کرد و فرمود: خدايا اگر اين حسين(ع) پيش تو آبرويي دارد، او را همين‌جا به مجازات برسان. اسم آن فرد عبدالله بن حوزه بود. امام هم از اسمش استفاده کرد و اين چنين دعا کرد: «اللهم حزه الي النار»، يعني خدايا او را در حصار آتش قرار بده.

نقل مي‌کنند وقتي آن شخص اين جمله را از اباعبدالله (ع) شنيد، اسب را به تاخت آورد تا به امام ضربه بزند. اسب رم کرد و او را پرتاب کرد. از اسب افتاد و پايش در رکاب گير کرد. آن لحظه جناب حبيب آمد و ضربه‌اي محکم به پاي او زد. پا خون فشاند و قطع شد و اسب، جسد او را آورد و درست در وسط آتش خندق انداخت و نفرين امام بلافاصله در آنجا تأثيرگذار شد.

در نقل ديگري داريم در مکه شخصي به اباعبدالله(ع) نيش و کنايه زد. حضرت فرمود: «آن‌چنان که پسر فاطمه (س) را نيش زدي، خدا تو را نيش بزند.» مي‌گويند يک دفعه احساس کرد نياز به قضاي حاجت دارد. رفت گوشه‌اي نشست. همين که نشست، عقرب بدترين نقطه‌ي بدنش را نيش زد و همان‌جا در کثافت افتاد و جان داد.

در کربلا شش نفرين داريم که جاي بررسي دارد. ببينيد گاهي اوقات زخم زبان چقدر سخت‌تر از زخم شمشير و نيزه است. زخم شمشير تاب آوردني است، اما زخم زبان خيلي سنگين است. به نظر من شايد يک دليل اينکه امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «الشام، الشام، الشام»، يعني شام براي حضرت زينب(س) سنگين‌تر از کربلا بوده، اين است که در شام زخم زبان‌هايي به ايشان زده شد که در کربلا مشابه آنها شنيده نشد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما