تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۴۰
۰
کد مطلب : ۱۲۸۳۹

لازمه ورود به داستان عاشورایی: روشن‌کردن مرز بین واقعیت و داستان

لازمه ورود به داستان عاشورایی: روشن‌کردن مرز بین واقعیت و داستان
نگارنده افزون بر‌ آنكه دانش تاريخ رابه‌عنوان يك دانش با شرايط خاص خود می‌داند، تاريخ انبياء، تاريخ اسلام و عاشورا را نيز سرچشمه استفاده‌های معرفتی كلی، اخلاقی و منبعی برای شناخت سنن الهی می‌داند.

«داستان‌نويسى تاريخى» عنوانى است كه پيشينه طولانى در ادبيات عربى و فارسى دارد. روشن است كه داستانى‌كردن روايات تاريخى، به‌صورت‏ها، زمينه‏ها و اهداف متفاوت مى‏تواند شكل بگيرد و هر كدام مقصد ويژه‏اى را دنبال كند؛ اما هرچه هست در كل، اين اثر ‏بايد يك اثر داستانى تلقى شود كه بر اساس كليات تاريخى اما با تغييرات گسترده در روايات تاريخى و برساخته‏هاى بسيار فراوان در اصل وقايع، اسامى افراد، امكنه و حواشى آنها نوشته شده‌است.

به نظر من بحث وارد كردن جريان عاشورا به عرصه داستان اجتناب‌ناپذير است؛ چرا كه از گذشته‌ها در تمدن اسلامی، عاشورا و هر واقعه تاريخی ديگر به عرصه داستان وارد و از سوی مخاطبان پذيرفته شده‌است. قصه‌خوانان نه تنها با جريان عاشورا بلكه با سيره نبوی و ساير مضمون‌های دينی نيز ارتباطی تنگاتنگ داشته‌اند و دارند. نمونه بسیار موفق این ارتباط را با سیره نبوی و مضمون‌های دینی در داستان راستان شهید مطهری می‌توان به‌خوبی مشاهده کرد.

نمونه‌هايی همچون ابومسلم‌نامه‌ها و جنگ‌نامه‌های اميرالمؤمنين (ع) نمونه‌های خوبی است كه نشان می‌دهد، اين جريان‌ها هميشه به حوزه داستان وارد شده‌اند؛ البته اين تنها مختص به ادبيات فارسی نيست، بلكه در ادبيات عربی هم كم و بيش وجود دارد.

نكته مهم و دغدغه‌سازی كه بايد وجود داشته باشد، طرح اين پرسش است كه هدف از وارد كردن جريان عاشورا در داستان چيست؟ به نظر می‌رسد، داستان يك ابزار تفريحی سالم است و اگر ما بخواهيم جريانی مانند عاشورا را وارد اين ابزار كنيم، چه بايد كرد؟ در پاسخ بايد گفت، وارد كردن جريان عاشورا به داستان امری امكان‌پذير اما دارای شرايط و نكات خاصی است؛ مثلاً مهم اين است كه مرزهای قصه و واقعيت از هم جدا شده و عاشورا و پيام‌هاي آن بازيچه دست نويسنده نشده باشند. كلی‌گويی فايده‌ای ندارد. استناد به كليات تاريخی چيزی روشن نمی‌كند. داستان‌نويس بايد فقه و حقوق را بداند، با قوانين آشنا باشد و حلال و حرام را بشناسد.

من در حوالی سال ۷۱ کتابی با عنوان «نقش قصه‌خوانان در تاريخ اسلام» نوشتم. شهيد آوينی اين كتاب را ديده بود و در مكه، جلوی بعثه، در ميدان معابده، در مراسم برائت از مشركين روی پله‌ها نشسته بوديم که از من پرسيد: «تاريخِ قصه‌ای ما حكمش چيست؟ آيا ما می‌توانيم قصه‌ای بسازيم كه ريشه‌ای در تاريخ و واقعيت ندارد؟» برای وی توضيح دادم كه اين قصه‌خوان‌ها، داستان‌هايی شبيه آنچه در ادبيات مسيحی از ديرنشين‌ها نقل شده، روايت می‌كردند و به‌تدريج شخصيت‌های اسلامی را جايگزين آن حكايت كردند. اين نوعی از ادبيات است، نه تاريخ. در داستان عاشورايی بايد حدود را حفظ كرد.

محقق كركی از فقهای جبل عاملی به ايران آمد. وقتی دولت صفويه سر كار آمد، داستان‌سرايی در ايران خيلی شايع بود. يكی از محورها در اين داستان‌ها، ابومسلم خراسانی بود. شخصيت ابومسلم، شخصيت مثبتی در تاريخ شيعه نيست. او طرفدار عباسی‌هاست و مورد تأييد ائمه (ع) هم نيست؛ اما در طول قرن‌ها، تاريخ داستانی در اطراف اين انسان شكل گرفت و به‌تدريج محبوب شد؛ حتی با شخصيت‌های شيعی هم گره خورد، محقق كركی متوجه اين داستانسرايی‌های باطل شد. او متوجه شد كه اينها تا چه حد عوامانه و غير‌واقعی است و برای اولين‌بار فقيهی فتوا به جمع كردن اين داستانسرايی‌های باطل می‌دهد.

من موافق وارد كردنِ جريان عاشورا به عرصه داستان هستم؛ اما نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه اكنون استفاده بدی از تاريخ اسلام می‌شود.اينكه هر چيزی از حوزه خود خارج شود، بد است. به نظر من در جريان عاشورا روضه‌خوانی‌هايی داريم كه مرز آنها با واقعيت روشن نيست و با دورغ‌پردازی‌های بسياری درآميخته‌است. در داستان عاشورايی مخاطب بايد تشخيص دهد، كجا قصه و كجا واقعيت است.

داستان‌نويسی عاشورايی و مذهبی بايد معيارهايی داشته باشد، نخست اينكه مرز بين واقعيت و تخيل را جدا كرده باشد، دوم اينكه هنجار اخلاقی بد را ترويج نكند، سوم به معصوم (ع) نسبت ناروايی نزند؛ البته گاهی ذات قصه را نيز بايد در نظر داشت، گاهی مؤلف با قلمی حماسی به بيان وقايع می‌پردازد؛ بنابراين ممكن است، صفات حماسی غلو‌آميزی گفته شود كه نمی‌توان چندان بر آن خرده گرفت، اين مخاطب است كه بايد آگاه باشد.

مشكل ما در جريان داستان‌های مذهبی و به صورت جزئی داستان‌های عاشورايی از آنجا شروع می‌شود كه ما به بازسازی قصه‌های اسلامی و عاشورايی كهن نپرداخته‌ايم، از يك مقطع تاريخی به بعد ما تنها به ادامه كار غربی‌ها اكتفا كرديم، در حالي كه می‌توانستيم، همان روش‌های قديمی در داستان‌سرايی را زنده كنيم. هنوز بخش عمده‌ای از قصه‌های قديمی-دينی ما ناشناخته مانده است.

بايد همتی برای شناسايی نسخه‌های كهن و خطی اين قصه‌ها و هنر و ميراث قصه‌های قديمی اسلامی پیدا کنیم.

شاید به همین علت باشد که پس از انقلاب با وجود تمايل به توليد آثار دينی، نمی‌توانيم جزچند اثر معدود و انگشت‌شمار مانند آثار «سيدمهدی شجاعی» به‌ويژه كتاب «پدر، عشق و پسر» كه نحوه شهادت حضرت علی‌اكبر (ع) از زبان اسب آن حضرت، برای مادر ايشان (ليلا)، با نثری ادبی و داستانی بازگو می‌كند را در حوزه داستان عاشورايی برای مثال نام ببریم
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما