تاریخ انتشار
دوشنبه ۴ شهريور ۱۳۸۷ ساعت ۰۸:۵۱
۰
کد مطلب : ۲۲۹۵

امام حسین(ع) در اشعار ناصر خسرو

نويسنده: دکتر مهدی محقق
امام حسین(ع) در اشعار ناصر خسرو
از درخت هدایتی چون رسول اکرم(ص) و بیخ و شاخی چون علی(ع) و فاطمه(س)، میوه‌ای جز حسین(ع) انتظار نتوان داشت که رسول خدا (ص) خود فرمود: «انا شجره الهدی و علی اصل‌ها و فاطمه فرعها و الحسن و الحسین ثمرها و شیعتنا اوراقها»1 و ناصر خسرو گوید:
شجر حکمت پیغمبر ما بود و بر او
هر یک از عترت او نیز درختی ببرند
پسران علی امروز مر او را بسزا
پسرانند چو مر دختر او را پسرند
پسران علی آن‌ها که امامان حق‌اند
به جلالت به جهان در، چو پدر مشتهرند2

تأکید ناصرخسرو بر این که پسران علی یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پسران پیغمبر(ص) هستند، در حقیقت رد و نقیضی است بر عقیده‌ای که در میان اعراب شهرت یافته بود که فرزندان دختر در حقیقت‌ فرزند نیستند، زیرا آنان از صلب بیگانه‌اند و در تأیید این موضوع استشهاد به قول اکثم به صیفی می‌کردند که در نکوهش دختران گفته است: «آنان دشمنان را می‌زایند و به بیگانگان ارث می‌گذارند.»

و هم‌چنین به قول آن شاعری که گفته است:
بنون بنو ابناء‌نا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الا باعد3
یعنی: پسران پسران ما، پسران ما هستند و پسران دختران ما، پسران مردان بیگانه‌اند.

ولی در آیه‌ مباهله، آنجا که گفت: «قل تعالو اندع ابناءنا و ابناءکم»؛4 با اطلاق ابناء بر حسنین و هم‌چنین پیغمبر که فرمود: «هذان ابنای امامان قاما او قعدا»؛5 یعنی حسن و حسین پسران من هر دو امام هستند چه قیام کنند و چه قعود نمایند، قلم بطلان بر این اندیشه‌ی ضعیف کشید و بر همین اساس امامان شیعه(ع) از نسل و ذریه حسین(ع) هستند و در عین حال نسل و ذریه محمد(ص) هم محسوب می‌شوند، هرچند که از فرزند دختر با او می‌پیوندند.

  به همین مناسبت بود که در جنگ صفین حضرت علی(ع) فرمود: «مگذارید این دو جوان ـ یعنی حسن و حسین (ع) ـ با من وارد کارزار شوند، زیرا می‌ترسم که آن دو کشته شوند و نسل رسول خدا (ص) منقطع گردد.6 

و نیز هنگامی که از محمد بن حنفیه سئوال شد که چرا پدرت چنان که تو را به جنگ برمی‌انگیزد، حسن و حسین را برنمی‌انگیزد؟ پاسخ داد: «حسن و حسین چشمان اویند و من دست راست او هستم، و او با دست خود از دو چشمش دفاع می‌کند.7»

آری، علی از این دو چشم خود نگه‌داری کرد تا نسل رسول(ص) منقطع نگردد و یادگار او جاودان بماند و این یادگاری همان است که ناصر خسرو بدان اشارت کرده است:
گزین و بهین زنان جهان
کجا بود جز در کنار علی
حسین و حسن یادگار رسول
نبودند جز یادگار علی8

پیامبر(ص) و علی(ع) که از دنیا رفتند، صفات نیک و برجسته‌ی خود را در این دو یادگار خود به جای گذاشتند تا هم‌چنان که رسول خدا اسوتی حسنه و علیّ مرتضی شهیدی نمونه بود و هر دو جامع علم و شجاعت وجود بودند، این صفات در فرزندان آنان زنده بماند و عالمیان را بهره‌مند سازد.

فاطمه(س)، دو فرزند خود حسن و حسین را نزد رسول خدا(ص) آورد، آن‌گاه که رسول خدا در بستر مرگ بود، و گفت: «ای رسول خدا! این دو پسران تواند. برای آنان چیزی به ارث بگذار.»

پیغمبر(ص) فرمود: «هیبت و سودت خود را برای حسن و جرأت و جود خود را برای حسین می‌گذارم.«»9

هم‌چنین روایت شده است که پس از رحلت حضرت علی(ع)، محمد بن حنفیه نزد حسن و حسین(ع) آمد و گفت: «میراث پدرم را به من بدهید.»
آنان گفتند: «تو خود دانی که پدرت زر و سیمی از خود به جای نگذاشته است.»
او گفت: «این را می‌دانم ولی من میراث مال را نمی‌جویم بلکه میراث علم او را از شما می‌خواهم.»10

ناصر خسرو در موارد متعدد اشاره به این حقیقت که علی(ع) سیم و زری نداشت و آن‌چه که به ارث گذاشت علم و دین بود، کرده است، از جمله:
نبود اختیار علی سیم و زر
که دین بود و علم اختیار علی11
***
میراث رسول است به فرزندش از او علم
زین قول که او گفت شما جمله کجائید12

و صریحاً می‌گوید که برای به دست آوردن علم، باید وارد مدینه علم و حصن آل مصطفی شد یعنی چنگ به دامان امام علی(ع) و فرزندان او زد:
در مدینه علم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسان‌ها قصد زی ویران کنند
مر تو را در حصن آل مصطفی باید شدن
تا ز علم جد خود بر
سرت درّ افشان کنند13

که مدینه‌ی علم همان است که پیغمبر (ص) فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها».14 و حصن آل مصطفی همان است که امام رضا (ع) فرمود: «ولایه علی بن ابی‌طالب حصنی».15 شرافت و بزرگی حسن و حسین چنان بود که حضرت علی (ع) به نام آنان مکنّی بود؛ یعنی در زمان رسول خدا (ص)، به وی ابوالحسنین می‌گفتند. به این بیت ابوالاسود دئلی که در مرثیه حضرت علی (ع) سروده، بنگرید:
اذا استقبلت وجه الی حسین
رأیت البدر فوق الناظرینا16

و بر همین قیاس در خطبه‌ها و خطابه‌ها اطلاق ابوالحسنین بر آن حضرت شده است.17 و نیز حسن و حسین به عنوان دو گل بوستان محمدی ممتاز گشته‌اند و کنیه‌ «ابوالریحانتین» را پیغمبر اکرم (ص) برای حضرت علی (ع) به کار برده است که بنا بر روایتی رسول خدا (ص) سه روز پیش از وفاتش خطاب به حضرت علی (ع) فرمود: «السلام علیک یا اباالریحانتین اوصیک بریحانتی من الدنیا؛18 سلام بر تو ای پدر دو ریحانه‌ی من، من سفارش این دو ریحانه‌ی خود را در دنیا به تو می‌کنم».

این کلمه‌ی «ریحانه» همان است که ناصرخسرو از آن به گل و یاسمین تعبیر کرده است:
حسین و حسن را شناسم حقیقت
به دو جهان گل و یاسمین محمد
چنین یاسمین و گل اندر دو عالم
کجا رست جز در زمین محمد19

ناصرخسرو در دیوان خود کلمه شبر و شبیر را نیز به جای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به کار می‌برد، مانند:
بیاویزد آن کس به عذر خدای
که بگریزد از عهد روز غدیر
چه گویی به محشر اگر پرسدت
از آن عهد محکم شبر یا شبیر20

از پیغمبر خدا روایت شده که فرمود: هارون دو پسر خود را شبر و شبیر نام نهاد و من دو فرزندم حسن و حسین را بدان‌چه هارون دو فرزندش را نامید، می‌نامم.21
ناصرخسرو در جایی دیگر گوید:
جوانی ستوده است مدحت مر او را
بس است و جز این نیستش هیچ مفخر
که سادات جمع جوانان جنت
نبی گفت هستند شبّیر و شبّر22

بیت دوم اشاره به حدیثی است که از پیغمبر(ص) روایت شده که آن دو یعنی حسن و حسین سید شباب اهل الجنه23 هستند و این تعبیر پیغمبر(ص) چنان دلپذیر بود که حضرت علی(ع) نیز با همین تعبیر در نامه خود که به معاویه نوشت، از حسنین(ع) یاد کرد. ناصر خسرو در دیوان خود مکرر اندر مکرر اشاره به شهادت امام حسین(ع) و واقعه‌ی کربلا کرده و از قاتلان او به زشتی یاد می‌کند و آنان را به سگان مست گشته تشبیه می‌نماید، مانند این دو مورد:
هیچ شنودی که به آل رسول
رنج و بلا چند رسید از دهاش
دفتر پیش آر و بخوان حال آنک
شهره از او شد به جهان کربلاش
تشنه کشته شد و نگرفت دست
حرمت و فضل و شرف مصطفاش
وآن کس کو کشت مر آن شمع را
باز فرو خورد همین اژدهاش24
***
بی‌عصا رفتن نباید چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه بدرّد بی‌عصا
پاره کردستند جامه دین بر تو لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا25

و نیز در موارد متعدد به مناسبتی اشاره به «خون حسین» می‌کند مانند دو مورد زیر:
من که ز خون حسین پر غم و دردم
شاد چگونه کنند خون رزانم
از تو بدین کارها بماندم شاید
گرچه نشاید همی که از تو بمانم26
***
حاکم در خلوت خوبان به روز
نیم‌شبان محتسب اندر شراب
خون حسین آن بچشد در صبوح
وین بخورد ز اشتر صالح کباب27

و در بیت زیر اظهار تأسف و اندوه بر شریعت اسلام می‌کند که بدان‌جا رسیده است که سر عزیزترین و گرامی‌ترین فرزند رسول (ص) را به طمع حطام دنیا از تن جدا می‌کنند:
شاید که بگریند بر آن دین که بدو در
فرزند نبی را بکشند از قبل زر
ور یار رسول است کشنده پسر او
پس هیچ مر او را نه عدو بود و نه کافر28

و این تأسف ناصر خسرو بر دین اسلام برای بسیاری از شاعران پیدا شد، چنان که کمیت هم بر تعطیل احکام دین بدین‌گونه اظهار تأسف می‌کند:
و عطلت الاحکام حتی کأننا
علی مله غیر التی نتحل29
و مسلماً ناصر خسرو آن‌جا که می‌گوید:
نشنودی آن مثل که زند عامه
مرده به از به کام عدو رسته30

همان رجز معروف حسینی را به یاد داشته که از بس مردم آن را بر زیان راندند، حکم مثل سائر را یافته و ورد زبان عامه گشته است:
الموت اولی من رکوب العاری
والعار اولی من دخول الناری31

عباراتی مانند: «المنیه و لا الدنیه»32 و «موت
فی قوه و عز اصلح من حیات فی ذل و عجز»33 و اشعاری مانند:
نترسیدند از مردن گه جنگ
ز نام بد بترسیدند و از ننگ34

تحت تأثیر همین سخن مردانه‌ی حسین (ع) به وجود آمده است که حتی در برخی از اشعار تصریح به نام او نیز شده است مانند:
والحسین الذی تخیران یق
ضی عزیزا و لایعیش دنیا35

سخنی را که امام حسین(ع) در روز عاشورا گفت و با آن سخن، ذلت و حقارت را زیر پا گذارد تا ابد بر صفحه‌های تاریخ می‌درخشد و تا قرن‌ها بعد هرگاه سخن از کسانی به میان می‌آید که تن به زیر بار خواری و ننگ ندادند و مرگ با عزت را بر زندگی توأم با ذلت اختیار کردند نام حسین بن علی در رأس آنان قرار می‌گیرد. چنان که ابن ابی‌الحدید هنگامی که می‌خواهد از «اباه الضیم» یاد کند، عنوان «سید اهل‌الاباء» را برای آن حضرت به کار می‌برد.

از این جهت است که شهادت امام حسین(ع) و جانبازی او، نمونه و اسوه‌ای شد برای همه‌ی کسانی که در راه حق جهاد کردند و جان خود را بر سر عقیده و ایمن خود فدا کردند. تاریخ هرگاه که از این‌گونه اشخاص یاد می‌کند، در سرلوحه‌ی خود نام سیدالشهدا (ع) را که پیشتاز برای دفاع از حق بوده اول می‌آورد:
واذکرن مصرع الحسین و زید
و قتیلا بجانب المهراس
والقتیل الذی بحران امسی
ثاویاء بین غربه و تناس36

و باز شهادت امام حسین(ع) بود که بوستان شریعت محمدی را آبیاری کرد و به مسلمانان آموخت که آن‌چه که باقی و جاوید است روح است و تن که دستخوش نابودی و تباهی است چندان اهمیت ندارد و باید آن را به موقع خود برای اعتلای کلمه حق و عدالت و نشر دین و تقوی فدا ساخت.

حال که سخن را با ناصر خسرو آغاز کردیم، بی‌مناسبت نیست که سخن را با جمله‌ای از سخنان اخوان‌الصفا و خلان الوفا به پایان رسانیم. آنان می‌گویند یکی از دلائلی که می‌توان بر بقای نفس پس از مفارقت از بدن اقامه کرد، این است که اهل‌بیت پیغمبر ما بدن‌های خود را در روز کربلا تسلیم به قتل کردند و راضی نشدند که به حکم یزید و زیاد تن در دهند. آنان بر تشنگی و طعن و ضرب صبر کردند تا آن که نفوس‌شان از بدن‌هایشان جدا شد و به ملکوت آسمان بر رفت.

آری، امام حسین(ع) بدن خود را به آسانی تسلیم مرگ کرد تا بدان وسیله روح خود را تا ابد حاکم بر دل‌های مؤمنان گرداند و آنان در دفاع از حق و مبارزه علیه باطل، از او الهام گیرند. همان بدنی را که او به خاطر روح، خوار داشت، و آن را تسلیم ضرب و طعن و قتل کرد، چنان عزیز و گرامی باشد که همه مؤمنان آرزوی چشم‌سایی بر خاک او را داشته باشند و رفع اندوه و غم و فقر و بیماری را از آن تربت پاک بجویند.


پی‌نوشت
1. بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، طبری، ص 40 (نجف 1383 ق)
2. دیوان ناصرخسرو، ص 96 (به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، 1352)
3. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 11، ص 28 (به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378 ق)
4. سوره آل عمران، آیه 61
5. جامع‌الاسرار، آملی، ص 251 (تهران، 1969 م)
6. شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 244
7. همان
8. دیوان ناصر خسرو، ص 186
9. شرح نهج‌البلاغه، ج 16، ص 10
10. همان، ج 7، ص 149
11. دیوان ناصر خسرو، ص 186
12. همان، ص 447
13. همان، ص 151
14. بحارالانوار، ج 9، ص 373 (چاپ سنگی، تهران)
15. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 136، (تهران، بدون تاریخ)
16. تاریخ الحلفاء، سیوطی، ص 187 (قاهره، 1371)
17. صبح الاعشی، قلقشندی، ج 12، ص 259 (قاهره، وزاره‌الثقافه)
18. نقل از کشف‌الغمه، اربلی، ج 190 (تهران، 1381 ق)
19. دیوان ناصر خسرو، ص 129
20. همان ص 402
21. مناقب ابن‌مغازلی، ص 379 (تهران، 1403 ق)
22. دیوان ناصر خسرو، ص 150 (چاپ سید نصرالله تقوی، تهران، 1308 ق)
23. المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج 3 ، ص 18
24. شرح نهج‌البلاغه، ج 15، ص 182 (اسدالاحلاف ـ عتبه بن ابی‌ربیعه صبیه النار ـ عقبه بن ابی‌معیط)
25. دیوان ناصر خسرو، ص 423
26. همان، ص 497
27. همان، ص 141
28. همان، ص 132
29. هاشمیات، ص 111
30. دیوان ناصر خسرو، ص 349
31. کشف‌الغمه، ج 2، ص 208
32. مجمع‌الامثال، میدانی، ص 648 (تهران، 190 ق)
33. همان، ص 649
34. بیت از فخرالدین اسعد گرگانی است در منظومه ویس و رامین
35. شرح نهج‌البلاغه، ج 4، ص 112
36. همان، ج 7، ص 126
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما