تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۱۰
۰
کد مطلب : ۳۰۰۲۲
ویژه نامه یاد بود مرحوم دکتر جابرعناصری؛

پرونده/ یک عمر تلاش برای احیای آیین های شیعی

پرونده/ یک عمر تلاش برای احیای آیین های شیعی

جابر عناصری در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در محله معمار اردبیل متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را در شهر اردبيل و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران با کسب مقام اول در رشته ادبی در میان تمامی دانش آموزان ایران به انجام رساند و سپس وارد دانشگاه تهران شد و تا سطح دکتری فلسفه و علوم تربيتي در ایران و کسب تخصص در انگلستان (دانشگاه لندن) به تحصیل ادامه داد. پدر وی استاد كربلايي علي عناصري، استاد مسلم شبيه‌خواني بود و خود او نیز از طرف مراكز فرهنگي بخاطر فعاليت‌هاي كم نظير در عرصه هنر تعزيه و شبيه‌خواني، لوح ويژه «پدر تعزيه» دانشگاهي ايران را دريافت کرد.

دكتر جابر عناصري ۴۱ سال در دانشگاه‌هاي تهران به‌عنوان استاد ممتاز به تدريس و تحقيق اشتغال داشت و بيش از چهل كتاب نفيس در زمينه فرهنگ ايران به رشته تحرير در آورده و صدها و صدها دانشجو تربيت كرده است. وی در دانشکده‌های بسیاری از جمله هنرهای دراماتیک، ادبیات وعلوم انسانی، هنرهای زیبا، شاهد، تربیت مدرس، صدا وسیما و نیز فرهنگسرای نیاوران و مؤسسه‌های عالی سوره و جهاد دانشگاهی تدریس داشته و دارد. عناصری همچنین بزرگ‌ترين كتابخانه تخصصي مردم‌شناسي ايران را راه‌اندازی کرده است که مشتمل بر ۲۶ هزار جلد كتاب در حوزه فرهنگ ايران و سه هزار فيلم ويدئويي، اسلايد، نسخه‌هاي نفيس تعزيه و ابزار و ادوات مربوط به آن است.


درباره ایشان نوشته اند: «جابر عناصری تنها کسی بود که علاوه بر پژوهش مستمر در باب تعزیه تدریس آنرا هم در دانشکده‌های هنر انجام می‌داد و این موضوع را در اولویت اول فعالیت‌های علمی خود قرار داده بود. او که پدرش استاد کربلایی علی عناصری، استاد مسلم شبیه‌خوانی زمینه‌ساز ورودش به بحث تعزیه بود، به عنوان یک تعزیه‌شناس دانشگاهی تلاش وافری در جهت معرفی و طرح موضوعات پژوهشی تعزیه به شیوه‌ی آکادمیک داشت. با وجود آنکه تعداد کتبی که با موضوع تعزیه، واقعه‌ی کربلا و آیین‌های عاشورایی به قلم وی به چاپ رسیده چشمگیر است، اما متاسفانه از طرح موضوع و بعضا جمع‌آوری اطلاعات و معرفی منابع گامی فراتر نگذاشته است. عناصری درکتاب درآم‍دی‌ ب‍ر ن‍م‍ای‍ش‌ و ن‍ی‍ای‍ش‌ در ای‍ران(۱۳۶۶)‌ برای پژوهش در موضوع نمایش‌های سنتی و مشخصا تعزیه تلاش دارد متدولوژی پژوهشی ارائه ‌نماید. او در کتاب ت‍ع‍زی‍ه‌: ن‍م‍ای‍ش‌ م‍ص‍ی‍ب‍ت(۱۳۶۵) ‌به معرفی ۳۳ مجلس معروف تعزیه می پردازد و ترجمه کتاب ف‍ه‍رست ت‍وص‍ی‍ف‍ی‌ ن‍م‍ای‍ش‍ن‍ام‍ه‌های‌ م‍ذه‍ب‍ی‌ ای‍ران‍ی(۱۳۶۸) و گردآوری و تصحیح چهل مجلس شبیه‌خوانی در مجموعه‌ای به نام جنگ تعزیه از مدینه، تا مدینه(۱۳۸۱) از دیگر فعالیتهای او در زمینه‌ی تعزیه است».1

برخی از آثار وی عبارت است از:
«مراسم آیینی و تئاتر»، «تاریخ هنر ایران»، «تاریخ هنر جهان»، «تعزیه، نمایش مصیبت»، «درآمدی بر نمایش و نیایش درایران»،«شبیه‌نامه‌ی دیرمکافات»، «مردم‌شناسی و روان‌شناسی هنر»، «شبیه‌خوانی، گنجینه نمایش‌های آیینی مذهبی»، «شبیه‌خوانی، کهن الگوی نمایش‌های ایران»، « شبیه‌نامه امام‌زاده محمد تقی (ع) مدفون دررودهن»، «سلطان کربلا»، « جنگ تعزیه از مدینه، تا مدینه»، «مجموعه چهل مجلس شبیه خوانی»، «شناخت اساطیر ایران براساس طومار نقالان».


از بین آثار ایشان، دو کتاب «جنگ تعزیه» و «مناجات در رمضان» توسط نشر خیمه منتشر شده است.


در بخشی از کتاب جنگ تعزیه ذیل عنوان سفر کربلا می خوانیم:

«حدود ۵۰ سال پیش، ‌استاد علی عناصری -شبیه‌گردان ماهر و خبره و صاحب تجربه اردبیلی (پدر و والد نویسنده این سطور) و استاد یحیوی اردبیلی (زبده عرصه نوحه و اشعار رثایی و بکایی و حماسی در قلمرو عاشورا) - هر دو، به آستان‌بوسی مولای شهیدان حضرت حسین بن علی (علیه‌السلام) و زیارت مشهد یاران و دوستان آن جناب مشرف می‌شوند. در حرم سیدالشهدا (علیه‌السلام)، همدیگر را می‌بینند؛ هر دو شیدا و هر دو اشکریزان. یکی نوحه می‌خواند و آن دیگری رجز می‌گوید. هنگامه‌ای برپا می‌شود.

استاد علی عناصری با شرم و آزرم تمام به مویه‌ای گرم، ‌عرض می‌کند:

«... آقا، با پاهایی که به خاطر حفظ تعزیه شما، هزار‌هزار شلاق -در محبس خورده- و با چشمان همیشه‌گریان در عزای شما، به خدمتت آمده‌ام.»
و استاد یحیوی فریاد می‌زنند:
«... آقا، یحیوی هستم، یحیوی هستم، به دیدن شما آمدم.»

زوار حاضر در حرم، آنان که زبان ترکی می‌دانستند و گفته‌های آن دو عزیز را می‌فهمیدند، به سر خود می‌کوبند و آن کسانی که ترکی نمی‌دانستند، از مشاهده رفتار به هیجان می‌آیند
».

در قسمتی از کتاب مناجات در رمضان آمده است:
«مناجات( به ضم میم) راز و نیاز کردن، راز دل خود را به کسی گفتن، رازگویی و عرض نیاز به درگاه قادر بی نیاز است و...
"مناجات در رمضان" روی آوردن به آستان حضرت حق است که در لیالی قدر رمضان، صفای دل عارفان و عاشقان را در می‌یابد و روضه دارالسلام دل را به نور معرفت، گلستانی عطرآگین می‌سازد و شعشعه نور ازلی را بر آیینه دل‌های اهل راز می‌تاباند:
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان می‌بستم
"مناجات در رمضان"، حدیث عهد و میثاق با جان جانان است و بازگوی اسرار و منظره رخ‌سایی به درگاه حضرت پروردگار
».

یادداشت(1)
خود را فکنده ام به کمند تو یا حسین
اسماعیل مجللی

شب گذشته در شبکه های اجتماعی خبر درگذشت جابر عناصری را دریافت کردم .هرچند در ایام نوروز خبر بیماری او را شنیده بودم .اما خبر دفن او بدون اطلاع اصحاب فرهنگ وهنر و رسانه خبری کاملا شوکه کننده بود. مرحوم عناصری را از دوران کودکی میشناختم و بارها در صفحه تلویزیون سخنرانی هایش را دیده بودم، آثار وی را از جمله کتاب ارزشمند شبیه خوانی کهن الگوی نمایشهای ایرانی ، بررسی طومار نقالان، نسخه های تعزیه ای که توسط ایشان به کتاب تبدیل شده بودند و... را مطالعه کرده ام . او را درسال۷۸که حدودا ۲۰ساله بودم در اراک از نزدیک دیدم و ساعاتی را به استماع سخنانش نشستم . از تاریخ نمایش و مسائلی همچون فرهنگ عامه و تعزیه که اصلی ترین علاقه من بود مطالبی را با همان ادبیات منحصر به فردشان بیان کردند و روز خاطره انگیزی در ذهن مان به ثبت رسید. وقتی که این برنامه به پایان رسید .یک بیت شعر را به رسم یادبود برایم باخط خودش نوشت که بارها این یک بیت شعر را، که شعری امید بخش و فرحناک است مرور کرده ام .

بار دیگر در سال۸۰هنگامی که در کاشان مشغول به خواندن تعزیه بودم در حین تعزیه و در بین جمعیت حاضر در مجلس چهره پیرمرد محاسن سفیدی نظرم را جلب کرد. برای یک لحظه شعری که باید میخواندم از ذهنم خارج شد و مشغولیت ذهنم در این بود که این پیرمرد محاسن سفید کیست که به تماشای تعزیه ما نشسته دقت بیشتری کردم و شناختم بله خودش بود جابر عناصری.
نقشم تمام شد و به میان جمعیت رفتم و با او احوالپرسی کردم و این هم خاطره ای دیگر از زنده یاد عناصری بود . اما پس از آن دیگر هیچ نام و نشانی از مرحوم عناصری در برنامه های تلویزیونی و همایشهای فرهنگی هنری نیافتم و برایم سوال بود.

دفن مرحوم عناصری در سکوت رسانه ای برایم خیلی عجیب بود چون لایق برگزاری مراسم پرشکوه تشییع بودند.

گویا که وی به راستی قید این تشریفات را زده بودند و به وصیت خودشان در سکوت در خاک آرمیدند.

اما بیش از آن معتقد بر این هستم که ایشان خیلی پایبند به همان شعری بودند که برای من هم به رسم یادگاری نوشتند و پایبندی به همان یک بیت شعر، ایشان را از اینگونه تشریفات مبرا کردند.

از گیر و دار روز قیامت مرا چه باک خود را فکنده ام به کمند تو یاحسین(ع)َ

یادداشت (2)
در تعزیت درگذشت استاد تعزیه‌پژوه؛ مرحوم جابر عناصری
مسلم نادعلی‌زاده

وقتی خبر درگذشت استاد جابر عناصری را در یکی از شبکه‌های اجتماعی خواندم، بسیار متأثّر شدم و البتّه هنگامی که مطّلع گردیدم که پیکر آن محقّق فرزانه بنا بر وصیّت ایشان بدون اطّلاع‌رسانی و صرفاً با حضور محدود خانواده و برخی دوستانشان تشییع و به خاک سپرده شده است، افسوس خوردم ولی چندان تعجّب نکردم. نام استاد عناصری برای علاقه‌مندان به فرهنگ عامّه و به خصوص تعزیه‌پژوهان آشنا بود و بدیهی است چنانکه اهل هنر و فرهنگ در جریان خبر درگذشتِ آن مرحوم قرار می‌گرفتند، تجلیلی شایسته و تشییعی باشکوه برگزار می‌شد و رسانه‌های مکتوب و شفاهی نیز بیش از این به انعکاس خبر یادشده و تمجید از آن استاد فقید می‌پرداختند؛ ولی سؤال اینجاست که چرا سهم اندیشمندان و اهل هنر در رسانه‌ها و مجامع این کشور، پس از مرگشان بیشتر از زمان حیاتشان است؟ و چرا قدردانیِ ما از هنرمندان و استادانِ درگذشته بیشتر است تا قدرشناسیِ ما از استادان و هنرمندانِ زنده و در قید حیات؟! و این داستان غم‌انگیز تا کی قرار است ادامه یابد؟
تا آنجا که نگارنده اطّلاع دارد، استاد عناصری در سال‌های اخیر از دو مسئله رنج می‌برد: رنج کوچک‌تر، بی‌مهری‌هایی بود که عدّه‌ای حق‌ناشناس در حقّ ایشان روا می‌داشتند و یکی از آن موارد را صاحب این نوشته از نزدیک شاهد بوده است. امّا رنج بزرگ‌ترِ آن استاد مرحوم از کاسبانی بود که بدون کسب طلاحیّت‌های لازم و بی سیر و سلوک در وادی تحقیق و نظر، به انتشار کتب و نگارش مقالاتی می‌پرداختند تا شهرتی به هم بزنند و با نفوذ و پُرروییِ خویش، اهل نظر را از میدان بیرون کنند؛ به خصوص در موضوع تعزیه‌ی بی‌پناه که استاد عناصری، آن را با گوشت و خون بدنش عجین می‌دید و ورود نااهلان را به عرصه‌ی پژوهش در این حوزه نمی‌پسندید و کاسبی کردن را بر خلاف مصالح هنر مذهبی و آیینی می‌دانست.
جابر عناصری، از خانواده‌ی تعزیه بود و پدرش مرحوم علی عناصری از تعزیه‌خوانان بنام اردبیل به شمار می‌رفت. آن مرحوم مدارج دانشگاهی را طی کرده و عمری را در تحقیق و پژوهش گذرانده بود. آثارش در موضوع فرهنگ عامّه و علی‌الخصوص تعزیه، در خور توجّه است. اطّلاع دارم که برخی پژوهش‌هایش ناتمام مانده و اندوها که دیگر آن استاد دانشمند در میان ما نیست و افسوسا که آن پژوهش‌ها ناتمام خواهد ماند. فقدان امثال استاد عناصری، برای اهل تحقیق محسوس است و محروم شدن جامعه‌ی علمی از قلم و پژوهش‌های ایشان مایه‌ی افسوس. زندگی و مرگ بعضی انسان‌ها در این عالَم تفاوت چندانی ندارد و استاد عناصری از گروه دیگر بود. آنان که هر روز، هر ماه و هر سال انتظار می‌رود که یادداشتی، مقاله‌ای و کتابی از آنان انتشار یابد و گرهی گشوده گردد و مطلب مبهمی تبیین شود. امّا اکنون آن استاد محقّق نیز از میان ما رفته و غریبانه تشییع شده و روی در نقاب خاک پوشانده است. آنان نیز که در حیاتش وی را آزردند و یاوه‌سرایی کردند، روزی خواهند رفت و ما نیز طعم مرگ را خواهیم چشید؛ ای کاش دیگران و آیندگان بر نبودنِ ما نیز افسوس خورند و توفیق آن را داشته باشیم که همچون استاد عناصری، خدماتی فرهنگی و مواریثی ارزشمند از خود بر جای بگذاریم. روح استاد، شاد و قرین رحمت حق باد.

یادداشت(3)

در رثای نازنینْ استاد، پروفسور جابر عناصری (رضوان الله تعالی علیه)
آرش پژمان-پژوهشگر و مدرس تعزیه

سخن بگو برف ... !

خبر پتک سنگین بر آینه بود: «جابر عناصری اردبیلی، پدر تعزیه دانشگاهی ایران درگذشت». ناباورانه چنگ بر دامان یاران رسانه¬ای زدم تا مگر برهانندم از آن همه واهمه و وهم. اما دریغ؛ ایشان نیز بیش از این نمی¬دانستند. نه مرا طاقت غربت بود و نه استاد را خاطر قربت، لکن دل نهادم به صبوری که چاره¬ای جز این نداشتم. شب از نیمه گذشته بود که اخبار از فراقِ نازنینْ استادم خبر می¬دادند. باید باور می¬کردم این پرواز ناباورانه را. بی اختیار شعرِ برفِ شمس لنگرودی از بایگانی خاک خورده ذهنم بر زبان جاری شده بود و زمزمه می¬کردم:

«آن¬چه سبک می¬آید
برف
آن¬چه سنگین می¬گذرد
برف برف ...»

بی هدف در تاریکی شب گام می¬زدم و زمزمه می¬کردم؛ استاد با مرگ رفته بود و من اینجا تنها به این امید دم می¬زدم که با هر نفس گامی به ایشان نزدیک¬تر شوم. استادِ سپید روی و سپید موی¬ام با همه صلابت و وقارش سر به تیره خاک فرو برده بود؛ بی صدا. چونان که برف با همه سنگینی¬اش فرو می¬بارد؛ بی صدا.

استاد در سپیدی صبح چشم بر دنیای هزار رنگ و هزار افسون بسته و در ستیغ پرسوز ظهر همان روز، با مشایعت یارانی که شمارشان از عدد انگشتان دو دست کم¬تر بود در سینه خاک آرام گرفت؛ و این گونه بود که پس از ساعتی از غروب غم انگیز آفتاب در آن روز، جسته و گریخته و با شَک اخباری حاکی از رحلت استاد در میان دوستان و دوست¬داران ایشان مخابره می¬شد و در طلیعه بامداد روز بعد، یقین حاصل شد که چشمان نجیب نازنینْ استاد، طلوع دیگر روز را به نظاره نخواهد نشست.

استاد می¬فرمود قدسی¬تر از سرودهای شبیه¬خوانی وتعزیه¬خوانی در عالم وجود ندارد. ابوالسبطین علی بن ابی طالب علیه¬السلام را آبروی بشریت می¬دانست و معتقد بود ایشان را در جهان بشریت نظیری نیست. هم¬چنان که حادثه کربلا و حماسه آفرینی حسین بن علی علیه¬السلام را نه فقط آشنای جهان اسلام، بلکه زبانزد همگان در سایر ادیان و اقصی نقاط گیتی می¬دانست.

تعزیه در نظرگاه استاد، هنری به وسعت تمام ادوار تاریخ بشریت بود. ایشان تعزیه را نه اسطوره و نه تاریخ، بلکه فراتر از آن¬ها می¬دانست؛ به گونه¬ای که سرودهای آن را در میان اشعار هیچ یک از شاعران بلند آوازه جهان نمی-توان پیدا کرد. تعزیه را معراج انسان دانسته و بر این اعتقاد بود که این هنر موجب ایجاد چنان ارتباطی میان بنده و پروردگارش می¬شود که او را به درستی به حقایق دشت کربلا آگاه می¬کند.

گرچه بی شمارْ دانشجویان استاد در طول بیش از چهل سال گذشته، هر یک به فراخور استطاعت، بخشی از میراث معنوی آن وجود شریف را در سینه دارند، و نیز گر چه بیش از چهل عنوان اثر ارزشمند ایشان همینک در دسترس و مددِ جویندگان و پژوهندگان فرهنگ عامه و هنر شبیه¬خوانی است، ولی میراث اصلی و اصیل پروفسور عناصری، سلوک رفتاری و منش اخلاقی ایشان بود. اشتهار و التزام استاد به پرهیزکاری در خلوت، شکیبایی در ناگواری¬ها، بردباری در خشم، مدارا با مردم، و شجاعت و صراحت در بیان حق، از ایشان الگویی از یک انسان کامل ارائه می¬دهد.

در دوران پر درد هجران، اشک می¬ریزیم و می¬گوییم: ای کاش نسیمی از کوی جانان، بوی آن پیراهن را به مشام جان ما رساند. امید آن¬که بتوانیم به سهم و قدر بضاعت خود چراغ تعزیه دانشگاهی را برافروخته و از خاموشی-اش جلوگیری کنیم. ان¬شاءلله به مدد الطاف خداوندی و توجهات روح بلند استاد که همواره ناظر بر شاگردان-شان است، چنین خواهیم کرد.

«سخن بگو برف!
آن که پس از تو از تو سخن می¬گوید
آب نام اوست.»

*******
سروده ای از ملک الشعرای تعزیه ایران، استاد غلامعلی نادعلی زاده (نادی دامغانی) در سوگ مرحوم استاد دکتر عناصری را با هم می خوانیم:

فریاد از جفای تو ای چرخ اخضری
شالوده ی بنای تو باشد ستمگری
فُلک تو در تلاطم بی وقفه ی فَلَک
در موج خیز حادثه دارد شناوری
یک روز می نهی به سری تاج خسروی
یک روز افکنی تنی از تخت قیصری
حیفت نیاید از رخ گلهای سرخ باغ
ناید دریغت از قد سرو و صنوبری
آن سان که سرو قامتِ آن فحل روزگار
ناگه شکستی از وزش باد صرصری
اندیشمند سالک فرهنگ پارسی
روشنگر بدایع آیین جعفری
غوّاص جستجوگر دریای تعزیه
گوهرشناس، حضرت «جابر، عناصری»
میراث دار تعزیه، بر تعزیه پدر
مهرش به تعزیه پدری بود و مادری
بابش برای عرض ارادت، شبیه خوان
مجلس فروز نغمه سراییّ و ذاکری
در مکتب چنین پدر آموخت عاشقی
بر آستان عترت پاک پیمبری
حبّ علی به سینه و با افتخار داشت
بر درگه حسین و ابوالفضل، چاکری
رَخش کلام، رام عنان بلاغتش
در عرصه ی خطابه و وقت سخنوری
مشتاق استماع بیانات عَذب او
هم پارسی زبان و هم اقشار آذری
بود آذری زبان و هنر بود جوهرش
استاد بود گاه دُرافشانیِ دَری
هفتاد و یک بهار شد از زندگانی اش
وقف زکات دانش و شاگرد پروری
یا رب، نصیب «جابر» نیکو خصال کن
جام طهور و آب گوارای کوثری
«نادی»، هر آنکه فاتحه خوانَد به یاد او
مشمول لطف حق شود و عفو داوری

*برای مشاهده فهرست برخی از کتابهای منتشر شده ایشان، به سایت کتابخانه ملی مراجعه کنید.

*برای مشاهده فهرست تعدادی از مقالات ایشان، اینجا کلیک کنید.

*چاووشي، هنري در خور توجه و متکي به نطق و بيان و الحان رسا و زيبا بود و چاووشان، به زبان حال از قول زايران به خوش‌ندايي گلبانگ پرمعني خود را بگوش مشتاقان سفرهاي زيارتي مي‌رساندند. برای بازخوانی یک تذکره در بیان استاد مرحوم جابر عناصری اینجا کلیک کنید.

*شیوه ویژه ای از نمایش های آیینی و قدسی  به عنوان «مدح علی خوانی» به منزله فصلی از کتاب «شیوه های نمایشی ایران» تخصیص یافته است. نظر استاد مرحوم جابر عناصری را اینجا بخوانید.

*غفلت در گردآوری نسخه های قدیمی تعزیه از دغدغه های مرحوم دکتر عناصری بود.

جهت مشاهده آرشیو یادنامه دکتر جابر عناصری که شامل عناوینی از قبیل:  عاشورا بن‌مایه انتظار، تأثير تشيع بر ابنيه، اماكن و زيارتگاه‌هاي مذهبي در ايران، کربلا، نگارستان نقاشی، آسیب های وارده بر ادبیات آئینی و چندین مطلب دیگر است اینجا کلیک کنید.

---------------------------------------------
1.پایگاه اطلاع رسانی «اسلام شناسی و فرهنگ»

پایان پیام/
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما