تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۴۵
۰
کد مطلب : ۱۳۰۴۹

پرونده وعظ و خطابه ۳ / باب الله ثقـه‌الاسلامی

پرونده وعظ و خطابه ۳ / باب الله ثقـه‌الاسلامی
باب الله ثقه‌الاسلامی از نخستین دانشجویان موسسه وعظ و خطابه بود که در سال ۳۳ و پس از وقفه‌ای چند ساله در کار این موسسه، جذب آنجا شد و به تحصیل در این مدرسه پرداخت. آنچه می‌خوانید مصاحبه‌ای با ایشان و پرسش از سابقه تحصیلی، علمی و مبارزاتی وی در این موسسه است.

حمیدزاده: لطفا از سوابق علمی، سیاسی و کاری‌تان کمی بفرمایید.


ثقـه‌الاسلامی: من متولد ۱۳۱۱ شمسی هستم. بعد از سال ۱۳۳۲ یعنی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به علل سیاسی که در همدان پیش آمده بود ، نتوانستیم آنجا بمانیم و به تهران آمدیم. در تهران منبر می‌رفتم؛ چون سی نفر از مجاهدین آن زمان یعنی مجاهدین نهضت نفت در همدان مورد تعقیب فرماندار نظامی قرار داشتند که من هم یکی از آنها بودم.

از آنجا که من مجسمه شاه را شکستم، در تهران با اسم مستعار مدیر مدرسه شدم. دو سالی مدیر مدرسه بودم، ضمناً حوالی میدان خراسان منبر هم می‌رفتم. اشتغال در آن مدرسه اسلامی سبب شد که من به سمت فعالیت‌های فرهنگی کشیده شوم و بعدها که دوره دانشکده را تمام کردم، در تهران مدارسی تأسیس کردم و به فعالیت‌های فرهنگی پرداختم. در آن فصل‌ها یعنی سال ۱۳۳۲ اتفاقات فراوان و مختلفی رخ داد که ما برای اینکه بتوانیم رسماً و با اسم خودمان زندگی کنیم در سختی بودیم؛ اما آن زمان یک عفو عمومی دادند به کسانی که محکومیت‌های سیاسی داشتند که من با استفاده از آن عفو عمومی از یکی از دوستانم خواهش کردم برود و ورقه عفو مرا از فرماندار نظامی بگیرد چون خودم جرأت نمی‌کردم بروم. ایشان رفت و یک ورقه از فرماندار گرفت. آن موقع فرماندار نظامی مسئول این طور کارها بود. «آزموده» نامی بود که به او قصاب ارتش می‌گفتند. پس از آنکه عفو شدم، حدود سال ۱۳۳۴ به مؤسسه وعظ و تبلیغ رفتم.

حمیدزاده: شما تحصیلات حوزوی هم دارید؟
ثقـه‌الاسلامی: سال ۱۳۲۶ شروع دوران طلبگی من بود. در همدان در مدرسه‌ای به نام مدرسه دامغانی، تحصیلات طلبگی را شروع کردم و نزدیک به سه سال تحصیل را در مدرسه دامغانی ادامه دادم، از آنجا به مدرسه مرحوم آخوند رفتم. مدرسه مرحوم آخوند جزء حوزه‌های علمیه در سطح بالا در همدان بود که طلبه‌های مقدماتی کمتر داشت و بیشتر طلبه‌هایی را می‌پذیرفت که حداقل «سیوطی» را خوانده باشند، یا «حاشیه و معالم» را در حال خواندن باشند. در مدرسه آخوند سطوح را طی کردم، در اوایل درس خارج فقه مرحوم آخوند همدانی شرکت می‌کردم که همان‌طوری که اشاره کردم آن شرایط سیاسی در همدان پیش آمد و به ناچار مدرسه آخوند را ترک کردم و به تهران آمدم.

موسوی: طلبه‌هایی که آنجا با شما بودند خاطرتان هست؟
ثقـه‌الاسلامی: آقای محمد گرمابی بود که به نجف رفت و جزء علمای معروف و مدرس حوزه علمیه آنجا شد. مرحوم شیخ غلامرضا مهاجرانی بود که بعدها در اوایل انقلاب به ایران برگشته بود، رئیس حوزه علمیه همدان شد. آقای حبیب‌الله بیاتی بود که ما با هم تقریباً از معالم مباحثه بودیم و با ایشان به تهران آمدیم و با هم دانشکده وعظ و تبلیغ و الهیات را طی کردیم، هنوز هم هست و هنوز هم مشغول است و در تهران هستند و ارتباط داریم.

موسوی: از مشاهیر چه کسانی خاطرتان هست که با شما بودند؟
ثقـه‌الاسلامی: اسامی آنها را به یاد ندارم به علت اینکه بعضی‌ها به قم رفتند، ما در تهران ماندیم و خود این ما را نسبت به این چیزهای حوزه علمیه متروک کرد.

حمیدزاده: لطفا در رابطه با خود مؤسسه وعظ و تبلیغ برای ما بفرمایید.
ثقـه‌الاسلامی: حدود سال‌های ۱۳۳۳ من به مؤسسه وعظ و تبلیغ رفتم. البته دقیق یادم نیست. مطابق یک گواهی که الآن پاره‌پاره آن را در اختیار دارم، نوشته که «گواهی می‌شود آقای باب‌الله ثقـه‌الاسلامی دانشجوی مؤسسه وعظ و تبلیغ اسلامی، دانشکده علوم معقول و منقول در سال تحصیلی ۳۵-۳۶ در سال دوم رشته وعظ به تحصیل مشغول است، امضاء مدیر داخلی مؤسسه وعظ و تبلیغ: سبزواری.»
این موقع آقای سیدمحمدباقر سبزواری مسئول آنجا بود، سید بزرگواری بود، منبری و بعدها استاد دانشکده وعظ و تبلیغ بود. مؤسسه وعظ و تبلیغ در سال ۳۲ و ۳۳ با یک امتحانات داخلی دانشجو گرفت.

موسوی: یک سال قبل از ورود شما؟
ثقـه‌الاسلامی: بله، یک امتحانات داخلی برگزار کردند. محل آن در پل‌چوبی اول خیابان حقوقی بود، یک امتحان برای رفتن به دانشکده و مؤسسه گرفتند و چون در آن زمان دولتی بود، بین طلبه‌ها کمتر متداول بود شرکت در این مراکز به دلیل جوی که در حوزه علمیه علیه آنها وجود داشت.

سال قبل آن، امتحانات مدرّسی در مدرسه عالی شهید مطهری فعلی و مدرسه عالی سپهسالار آن زمان، انجام شد. امتحانات مدرسی هم به این کیفیت بود که دو نفر از مدرسین طلبه‌ای را تأیید می‌کردند که مشغول تحصیل است و اگر حداقل تا لمعتین را تأیید می‌کردند، آن شخص حق داشت در امتحانات مدرسی شرکت کند. مدرسی که به دیپلم مدرسی معروف شد، معادل با دیپلم برای ادامه تحصیل بود و بعدها هم برای استخدام معادل دیپلم شناخته شد. بیشتر طلبه‌ها که مدرسی را امتحان می‌دادند، اداره فرهنگ استخدام می‌شدند. در همان سال که عرض کردم مؤسسه وعظ و خطابه شروع کرد به گرفتن دانشجو و امتحانات، مثل اینکه آن موقع گفتند صد نفر در امتحانات شرکت کردند.

گویا مؤسسه وعظ و تبلیغ در زمان رضاشاه یک عده‌ای را تربیت کرده بود که اینها بعد از رفتن رضاشاه یا چند سال بعد، تعطیل می‌شود.

حمیدزاده: یعنی مؤسسه وعظ و تبلیغ در زمان رضاشاه بوده پس در این صورت چه سالی تأسیس شده است؟
ثقـه‌الاسلامی: در سال‌های مثلاً ۱۳۱۰ یا ۱۳۱۲ آن وقت‌ها تأسیس شده(۲)، مرکز اصلی آن در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار بود. یک کتابخانه‌ای آن پشت بود؛ نمی‌دانم الان هست یا نه که بعضی آقایان از آنجا فارغ‌التحصیل شدند و بعد به دانشگاه رفتند. البته دانشکده الهیات رفتند، چون دانشکده الهیات هم آن زمان آنجا بود. یا بعد از فوت رضاشاه یا در زمان رضاشاه وعظ و تبلیغ تعطیل می‌شود.

ورود ما اولین دوره‌ای بود که دوباره وعظ و تبلیغ شروع می‌کرد به دانشجو گرفتن. صد نفر شرکت کردند و حدود ۶۰ یا ۷۰ نفر پذیرش داشتند در دو رشته «وعظ» و «تبلیغ». رشته وعظ آن تقریباً تفسیر و حدیث بود، رشته تبلیغ هم کلام و فلسفه بود. بعضی از منبری‌های معروف تهران در بین آنها بودند. آقایی بود به نام «عرفان» صدای خیلی خوبی داشت، مرحوم «دیباجی» آن موقع بود ، جزء همین دوره‌ اول وعظ و تبلیغ.

حمیدزاده: در سال دوم وعظ و تبلیغ چه اتفاقی افتاد؟
ثقـه‌الاسلامی: در سال دوم وعظ و تبلیغ، در دانشگاه تهران دانشجویان اعتصاباتی کردند و به کتابخانه یکی از دانشکده‌ها در دانشگاه تهران حمله کردند؛ این کار در همین وعظ و تبلیغ هم اثر گذاشت هرچند که ما روحانی بودیم و در این مسائل کمتر وارد می‌شدیم با این‌حال در کار ما هم تاثیر گذاشت.

در موسسه، طلبه‌ها به حمایت از دانشگاه اعتصاب کردند. همان سال روزنامه‌ای به نام «روزنامه داد» علیه وعظ و تبلیغ و همین‌طور دانشکده معقول و منقول، مقاله نوشت و خیلی مستهجن به عنوان دانشکده «شنگول و منگول» از دانشکده «معقول و منقول» برد!

خواسته طلبه‌ها این بود که آنها هم در رشته‌های حقوقی که استخدام می‌کنند، به کار گرفته شوند. مدیر روزنامه «داد» که رئیس دانشکده حقوق هم بود آقای عمید بود ، به شدت مخالف بود که طلبه‌ها در رشته‌های حقوقی شرکت کنند چون طلبه‌ها فقه خوانده بودند و وارد بودند. سر و صدایی به پا کرد و بعداً روزنامه را وادار کردند که از طلبه‌های دانشکده الهیات عذرخواهی کند. نکته جالبی که وجود داشت این بود که مثلاً در پشت پرده از طلبه‌هایی که به دانشکده الهیات و وعظ و تبلیغ رفته بودند، حمایت شد.

رئیس دانشکده الهیات هم مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر بود. فروزانفر مرد عالم و دانشمندی بود و اگرچه برخی مسائل سیاسی در آن زمان برایش پیش آمده بود؛ اما مشهور بود که مؤسسه وعظ و تبلیغ را سپر عظیمی برای شخصیت خودش قرار داده؛ اساتیدی که برای دوره اول مؤسسه وعظ و تبلیغ دعوت شدند، افرادی مثل صدرالاشراف بودند. صدرالاشراف آن موقع رئیس مجلس سنا بود. مرد عالم و دانشمندی که از نویسندگان قانون مدنی ایران بود و در مؤسسه شرح قانون مدنی تدریس می‌کرد که من جزوه چاپ شده‌اش را دارم.

مرحوم راشد را برای تفسیر دعوت کرده بودند. آقایی بود به نام محمد عبده، ایشان حقوق خصوصی را و حقوق خصوصی بین‌الملل راجع به احوالات شخصیه اقلیت‌ها را درس می‌داد. من برنامه‌های رشته‌هایی که درس دادند را ندارم. الآن یک جزوه‌ای چاپ شده است که در آن موقع مؤسسه چاپ کرده، اصول وعظ و خطابه در شرق و غرب را درس می‌دادند. زبان انگلیسی را هم آقای آریان‌پور درس می‌داد که در عین حال روانشناسی و جامعه‌شناسی هم درس می‌داد. دکتر منوچهر اقبال را دعوت کرده بودند که تاریخ پزشکی درس می‌داد. دکتر محمود نجم‌آبادی که مرد فاضلی هم بود، بهداشت درس می‌داد که اصلاً درس جدیدی بود که در دانشکده‌های علمی گذاشته بودند. آقایی بود به نام دکتر بنیلی تاریخ و جغرافیای کشورهای اسلامی را درس می‌داد. بیشتر این درس‌ها جزوه‌نویسی بود؛ جزوه‌نویسی هم مصیبتی است در بین دانشجویان! نوشتن آن مشکل بود. بعضی‌ از جزوات بعدا چاپ شد؛ اما بعضی دیگرش یادم نمی‌آید؛ مثلاً همین تاریخ و جغرافیای کشورهای اسلامی یادم نمی‌آید که چاپ شده باشد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما