کد مطلب : ۳۳۱۵۷
یادداشت شفاهی/ ملاحظات تولید محتوای فرهنگی و مذهبی
هزار نکتة باریکتر ز مو اینجاست
هوشنگ جاوید
آیین حماسی، رزمی، پهلوانی، مذهبی، سوگ، سور و ... چندین شاخه دارند و حماسههای درونی نیز خود آیین دارند؛ مثلاً وقتی در خلوت خود پای ذکر مینشینید، آن ذکر آیین دارد؛ حتماً باید لباستان تمیز باشد، در اتاقتان را ببندید، نصف شب بخوانید یا زیر باران بخوانید، یا شمعی روشن کنید یا زیر مهتاب بخوانید. باید این آیین و رسوم را بهجا آورید، سپس وارد ذکر شوید.
ذکر یک حماسة درونی در شما ایجاد میکند که ممکن است در آن لحظه تفنگتان را بردارید و هزاران نفر از دشمن را بکشید؛ یا قلممویتان را بردارید و زیباترین تابلوی جهان را پدید آورید؛ یا سازتان را بردارید و بهترین آهنگ را بسازید. شکلگیری حماسة درونی به آیین نیاز دارد؛ اما امروز هر کسی خواننده، نوازنده و آهنگساز است. از تولیدات متوجه قضیه میشوید؛ مثلاً من صدای خوبی دارم و به یک آهنگساز 10 میلیون تومان پول میدهم، تا برای من آهنگ بسازد. آهنگم را تولید میکند؛ ولی به درونمایة آن توجهی ندارم؛ اصلاً نیاز مردم برای من مطرح نیست؛ من میخواهم خود را مطرح کنم.
... ماجرای دعوای حیدری و نعمتی را شنیدهاید. دختر شیخ حیدر و پسر شیخ نعمت با یکدیگر ازدواج میکنند؛ وقتی این پیوند شکل میگیرد پسر شیخ نعمت در نتیجة آمیختگی فکری با ایرانیها و ازدواج با دختر شیخ حیدر، به این نتیجه میرسد که بالا رفتن از دیوار راست یا سیخ بر تن یا سوزن بر چشم کردن فایدهای ندارد؛ بلکه باید کار فرهنگی انجام داد؛ بنابراین شروع به شمایلگردانی و پردهخوانی و ذکرگویی میکند. مداحان این دوره آموزشهای لازم را میدیدند و کار روی حساب و کتاب درستی پیش میرفت. نقیبالنقبا پیر همه بود و هر چه میگفت مورد قبول واقع میشد؛ یک ماه قبل از محرم در منطقة جوانمرد قصاب شعرهای انتخابی مداحان را اصلاح میکرد؛ مثلاً از نظر ادبی غلطها را میگرفت و مشخص میکرد که کدام شعر باید کجا خوانده شود. ممکن است شعری که من انتخاب کردهام مناسب منطقة پامنار باشد و در این منطقه تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد و در نیاوران تأثیرگذار نباشد. بعد از مدتی این تصمیمگیریها شورایی شدند. اینطور نبود که هر کس هر طور که دلش میخواست عمل کند.
حدود 70 الی 80 سال پیش موسیقی در حوزههای علمیه به عنوان علوم غریبه تدریس میشد؛ ولی این علوم را از حوزههای علمیه حذف کردند. بسیاری از روضهخوانها که به علوم غریبه رسیده بودند روضهخوانهای درستی بودند؛ مانند آقای «کوچکزاده» در قم. آنها دستگاههای موسیقی را بهخوبی میشناختند؛ حتی اندازة صوت را هم میدانستند. تفاوت میان غنا و آوازِ درست را میفهمیدند. محدودة صوتی خود را میدانستند. هیچ گروه شبیهخوانی در ایران نبود که شبیهنامهنویس و معینالبکای آن هر دو موسیقی و کاربرد آن و شیوههای تحریری را نداند. پیش از این روی محتوای آنچه به عنوان یک اثر فرهنگی و مذهبی عرضه میشد، بهدقت مطالعه و کار میشد.
ذکر یک حماسة درونی در شما ایجاد میکند که ممکن است در آن لحظه تفنگتان را بردارید و هزاران نفر از دشمن را بکشید؛ یا قلممویتان را بردارید و زیباترین تابلوی جهان را پدید آورید؛ یا سازتان را بردارید و بهترین آهنگ را بسازید. شکلگیری حماسة درونی به آیین نیاز دارد؛ اما امروز هر کسی خواننده، نوازنده و آهنگساز است. از تولیدات متوجه قضیه میشوید؛ مثلاً من صدای خوبی دارم و به یک آهنگساز 10 میلیون تومان پول میدهم، تا برای من آهنگ بسازد. آهنگم را تولید میکند؛ ولی به درونمایة آن توجهی ندارم؛ اصلاً نیاز مردم برای من مطرح نیست؛ من میخواهم خود را مطرح کنم.
... ماجرای دعوای حیدری و نعمتی را شنیدهاید. دختر شیخ حیدر و پسر شیخ نعمت با یکدیگر ازدواج میکنند؛ وقتی این پیوند شکل میگیرد پسر شیخ نعمت در نتیجة آمیختگی فکری با ایرانیها و ازدواج با دختر شیخ حیدر، به این نتیجه میرسد که بالا رفتن از دیوار راست یا سیخ بر تن یا سوزن بر چشم کردن فایدهای ندارد؛ بلکه باید کار فرهنگی انجام داد؛ بنابراین شروع به شمایلگردانی و پردهخوانی و ذکرگویی میکند. مداحان این دوره آموزشهای لازم را میدیدند و کار روی حساب و کتاب درستی پیش میرفت. نقیبالنقبا پیر همه بود و هر چه میگفت مورد قبول واقع میشد؛ یک ماه قبل از محرم در منطقة جوانمرد قصاب شعرهای انتخابی مداحان را اصلاح میکرد؛ مثلاً از نظر ادبی غلطها را میگرفت و مشخص میکرد که کدام شعر باید کجا خوانده شود. ممکن است شعری که من انتخاب کردهام مناسب منطقة پامنار باشد و در این منطقه تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد و در نیاوران تأثیرگذار نباشد. بعد از مدتی این تصمیمگیریها شورایی شدند. اینطور نبود که هر کس هر طور که دلش میخواست عمل کند.
حدود 70 الی 80 سال پیش موسیقی در حوزههای علمیه به عنوان علوم غریبه تدریس میشد؛ ولی این علوم را از حوزههای علمیه حذف کردند. بسیاری از روضهخوانها که به علوم غریبه رسیده بودند روضهخوانهای درستی بودند؛ مانند آقای «کوچکزاده» در قم. آنها دستگاههای موسیقی را بهخوبی میشناختند؛ حتی اندازة صوت را هم میدانستند. تفاوت میان غنا و آوازِ درست را میفهمیدند. محدودة صوتی خود را میدانستند. هیچ گروه شبیهخوانی در ایران نبود که شبیهنامهنویس و معینالبکای آن هر دو موسیقی و کاربرد آن و شیوههای تحریری را نداند. پیش از این روی محتوای آنچه به عنوان یک اثر فرهنگی و مذهبی عرضه میشد، بهدقت مطالعه و کار میشد.