تاریخ انتشار
شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۵۲
۰
کد مطلب : ۷۰۰۸

مفهوم شناسی زیارت

مفهوم شناسی زیارت
از آنجایی‌که خاستگاه بيشترانحرافات، دوری از اصل مفاهیم است، لطف کنید، ابتدا در مورد مفهوم اولیة زیارت در متون دینی توضیح دهید.

مرحوم کلینی در «کتاب العشره» از اصول‌کافی در باب زیارت برادر مؤمن آورده است؛ هنگامی که دو برادر مؤمن به یکدیگر می‌رسند و با هم مصافحه می‌کنند و دست می‌دهند، گناهان آن دو همچون ریزش برگِ درختان می‌ریزد.[۱]

این زیارت چه در زمان حیات و زندگی مؤمنان و چه بعد از مرگشان نیز معنا پیدا می‌کند. برای قسم اول که زیارت و ملاقات مؤمنین در زمان حیاتشان است هم آثار دنیوی مثل تقویت روابط اجتماعی و انسانی و هم یک سری آثار معنوی تعریف شده است. ما این منطق را در قرآن تحت عنوان تواصی به حق و صبر و یا مفهوم امر به معروف و نهی ازمنکر هم داریم.

در ذیل سوره مبارکه والعصر آمده که وقتی این سوره نازل شده بود، مسلمانان هر موقع به یکدیگر می‌رسیدند این سوره را برای هم می‌خواندند، چون در واقع این سوره دعوت به این است که انسان از خودش بیرون بیاید، چون صرفاً «الذین آمنوا و عملوا الصالحات» هم نیست، بلکه یعنی همدیگر را ملاقات کنند و یکدیگر را دعوت به حق و صبر کنند که این همان فرایند امر به معروف و نهی از منکر است، منتها این تواصی به حق و صبر، مرحلة رقیق‌تر آن امر و نهی است.

در بخشی از روایات ما، در مورد اشخاصی هم که ما به ملاقات آنها می‌رویم توصیه شده است. روایتی است از امام جعفر صادق (ع) که او از پیامبر(ص) و او از حضرت عیسی (ع) نقل می‌کنند که حواریون از حضرت عیسی (ع) سؤال ‌کردند که: «مَن نُجالِسُ؟» با چه کسانی ما مجالست بکنیم؟ حضرت عیسی (ع) سه ویژگی بیان کردند:

۱-«مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه» یعنی: ملاقات با او شما را به یاد خدا بیندازد.
۲-«ویُرَغِّبُکُم فِی الآخِرةِ عَملُه» یعنی: عمل و کردار او، شما را به سمت آخرت متمایل کند و سوق دهد.
۳-« ویَزیدُ ‌فِی ‌عِلمِکُم مَنطِقُهُ»یعنی: سخن گفتن او بر دانش شما بیفزاید.

پس، اولاً توصیه به دیدار و ملاقات مؤمنین در حیاتشان شده است و بعد اینکه ما با چه افرادی دیدار داشته باشیم. در روایات می‌بینیم تأکید بر سه حوزة خداباوری، معادباوری و علم‌مداری شده است.
کسانی که انسان را به تعالی و معنویت دعوت می‌کنند و همچنین بر دانش انسان می‌افزایند.

معلوم می‌شود از بستر این دیدارها چنین نتایجی مدنظر است، چون وقتی شما به دیدار کسی می‌روید که از سطحی از ایمان برخوردار است، حداقل ثمرة این دیدار این است که یا درسی از او می‌گیرید یا درسی به او می‌دهید، چون در واقع از یک هم‌افقی برخوردار هستید؛ یعنی اینکه یا شما در او تأثیر می‌گذارید و او را به آخرت دعوت می‌کنید و بر علمش می‌افزایید یا او در شما تأثیر می‌گذارد.
در متون دینی، بخشی از توصیه به ملاقات و دیدار مربوط به مؤمنان هم‌سطح و هم‌افق است.

یک پله بالاتر از آن دربارة دیدار و ملاقات با عالمان است که مرحوم کلینی این قسم را در کتاب العلم باب «فضل العلم و العلماء» آورده است که چرا این قدر تأکید می‌شود که با عالمان بنشینید و یا در مواردی آمده که نگاه به عالم و یا نگاه به در خانه عالم عبادت است و یا نشستن در جلسه و محفل او ذکر است و امثال این تعابیر و توصیه‌های مکرری که متون دینی بر این مطلب دارند که با عالم ربانی ملاقات کنید؛ در این قسم دیگر هم‌افقی وجود ندارد و آن عالم از افق بالاتری بهره‌مند است. همان‌گونه که در ابتدا گفتیم هدف از دیدار این بود که ما در سه حوزة معنویت، علم و ایمان پیشرفت کنیم. در قسم اول هم‌افقی در ما اثر دارد، ولی وقتی با یک شخصی که از افق بالاتری برخوردار است دیدار داشته باشیم، نتایجی که از دیدار حاصل می‌شود، نتایج بالاتری است.

یعنی او چون علمش از ما بیشتر است، وقتی به دیدار او می‌رویم، بر دانشمان افزوده می‌شود و او چون در عمل و تقوا و معنویت پیشگام‌تر است، این نیز باعث می‌شود ما در ایمان و معنویت نیز از سطح خود فراتر رویم.

در قرآن، فرهنگی که تعریف شده، آن است که خداوند می‌فرماید: «واجعلنا للمتقین اماماً»2 یعنی مؤمن کسی است که در واقع حالت پیشوایی پیدا می‌کند، بنابراین در این صورت هر چه درجة علم و معنویت آنها بالاتر باشد، تأثیر دو چندان می‌شود.

حافظ می‌گوید:
طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اشاره به همین است که تا می‌توانید خودتان را به انسان کامل نزدیک کنید با او همراه شوید و از او خط بگیرید.

مرحله سومی نیز وجود دارد و آن در دیدار و ملاقات با اولیای الهی ـ نه عالمان دین ـ است. این اولیای الهی می‌توانند انبیاء یا ائمه طاهرین (ع) باشند؛ یعنی تمام عارفان، سالکان و بزرگان معنوی را در حوزة عالمان دینی‌می‌بینیم و انبیاء و امامان معصوم را در دایرة اولیای الهی قرار می‌دهیم. این دیدار ممکن است، در زمان حیات یا در زمان مماتشان باشد.

چند نکته مهم را باید در این قسم اولیاي الهی بدانیم و آن اینکه؛ کسی مانند پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) اولاً از نظر مقام علمی به مقام «وَعَلَّمنا مِن لَدُنّا عِلماً» دست یافته است.[۳]

شما اگر دقت کنید از اولین فیلسوفان اسلامی مثل کِندی تا فارابی، ابن‌سینا و غزالی همه این مسئله را پذیرفته‌اند که ما انسان‌ها یا از راه اکتساب که همان تلاش علمی و تعلیم و تعلم است، دانشی می‌آموزیم و یا از طریق مجاهدت و ریاضت که همان کاری است که عارف انجام می‌دهد و همه اقرار کرده‌اند که علم سومی نیز وجود دارد که همانا علم لدنی باشد که خدا به انسان تفویض می‌کند و با بقیه تفاوت دارد. نبی و همچنین امام که مقام تحدیث دارد به نحوی از آسمان بهره مستقیم می‌برد، بنابراین سطح دانش امام با سطح دانش عارفان و عالمان دین قابل قیاس نیست. اگر کسی بخواهد اسرار عالم، ملکوت، قبر و قیامت را بداند، دانش عارف و عالم تا یک مرحله‌ای قطع و تمام می‌شود، ولی در مورد نبی و امام جز در موارد استثنایی (مثل حوزة خداشناسی و ...) اگر نگوییم نامحدود ولی بسیار گسترده است؛ پس در مقام زیارت یعنی شخص خود را در مسیر فیض چنین دانشی قرار دهد.

چرا امام‌صادق (ع) و امام باقر(ع) می‌فرمایند:« هَلَكَ إِذَنْ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً مُنْذُ بَعَثَ اللّهُ نُوحاً فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَاللّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلّا هَاهُنَا»[۴]
یعنی: حسن بصری اگر به شرق و غرب عالم برود، دانشی نخواهد یافت، چرا که علم در خانة ماست.
چون اهل بیت (ع) با آسمان ارتباط دارند، مقا م‌ تحدیث دارند و محدَّث هستند و این ارتباط یا از طریق عقل فعال و یا جبرئیل صورت می‌گیرد و معارف به آنها می‌رسد.

نکتة دیگر اینکه، امام (ع) یا پیامبر (ص) صرفاً یک انسان عادل نیستند؛ صرفاً انسانی پاک و معنوی نیستند، بلکه این حضرات معصوم هستند، یعنی در حوزة اخلاق و عمل به جایی رسیده‌اند که ذره‌ای در رفتارشان لغزشی نیست. حافظ در ماجرای شیخ صنعان اشاره می‌کند به این موضوع که:
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

یعنی، گاهی اوقات انسان به دنبال عارف و عالمی می‌رود، ولی چون معصوم نیست، ممکن است لغزش فکری یا عملی داشته باشد و اثر منفی روی پیروان خود بگذارد. ولی وقتی در مسیر امام راه بیفتد، دیگر این مشکلات وجود ندارد، چون امام دارای عصمت محض است؛ هم در افکار، اندیشه‌ها و بینش‌ها و هم از نظر اخلاقیات، بنابراین زیارت یعنی ملاقات با انسانی (شخص عادی، عالم یا عارف و یا امام معصوم) برای رسیدن به هدف خداگونه شدن انسان از طریق تحصیل علم و ایمان و عمل که به جود و عفو کرم الهی و همة صفات جمال و کمال الهی در حوزة انسانی دست یابد. چون معتقدیم امام تجلی‌گاه اسماء و صفات الهی است، بنابراین وقتی به امام متوسل می‌شویم یا به زیارت او می‌رویم، می‌خواهیم خود را در معرض تجلی اسماء و صفات الهی قرار دهیم.

تا اینجا بحث مربوط به دورة حیات این سه سطح از انسان‌ها بود. مثل همین زیارت را در زمان فوت آنها نیز می‌توانیم داشته باشیم.

یکی از آسیب‌های مقوله زیارت، معنویت‌جویی و عرفان‌هایی است که هیچ پایة معرفتی ندارد. دیدگاه اسلام در باب ملاقات‌ها و زیارت‌های معنویت‌طلبانه، اما بدون داشتن درکي عمیق از معرفت چیست؟
به تعبیر شهید مطهری انسان با دو بال ایمان و علم باید حرکت کند که اگر ایمان همراه علم نباشد، همان سخن حضرت علی (ع) است که فرمودند: «هَلَکَ فِیَّ اِثنانِ مُحِبٌّ غالٍ وَ مُبغِضٌ قالٍ»، یعنی حضرت را دوست داشته است، ولی چون علم و آگاهی نداشته است، دچار غلو شده است.

نتیجه‌اش می‌شود همان حسن بصری که آن همه مشکل را به بار آورد. بنابراین در این روایت پیداست که منطق ایده‌آل بر دو اصل ایمان و علم استوار است. در مقام دعوت انبیاء جوهرة دعوت‌شان بر دو بحث خداشناسی و معاد استوار است.

در مورد انسان‌هایی که از دنیا رفته‌اند در قسمتی که هم‌سطح و هم‌افق با آن شخص از دنیارفته می‌رویم، در واقع طبق روایات به زیارت قبور رفته‌ایم. چرا که در روایات بابی است تحت عنوان «زیارت القبور» و در آیات قرآن هم می‌بینیم دربارة «اصحاب کهف» بحث زیارت قبر مطرح است، آنجا که خدا می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَارَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» 5 بحث «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» مطرح می‌شود.

یا وقتی به قبرستان می‌رویم این‌گونه آنها را خطاب می‌کنیم«يا اهل التربه، يا اهل الغربه، يا اهل الوحده، يا اهل الوحشه، انتم لنا فَرَطٌ سابِق و نحن لکم تَبَعٌ لاحِقٌ»6 در اینجا هم دوباره هم پیام می‌دهیم و پیام هم می‌گیریم.

پیام ما این است که حقوق برادر دینی را انجام داده‌ایم و به دیدار شما آمده‌ایم، پیام آنها به ما این است که شما نیز به دنبال ما خواهید آمد. در این زیارت‌های هم‌افق بیشتر از این چیز دیگری نیست، ولی وقتی به دیدار عالم یا عارفی که از دنیا رفته است، می‌رویم، به اندازه درجة علم و عرفان او، آن دو اصل علم‌افزایی و معنویت همچنان در این سطح جریان دارد، مثلاً وقتی ما به زیارت شیخ بهایی و یا علامه مجلسی و یا ابن‌سینا و ... مي‌رويم، باز هم می‌بینیم همچنان از آن قبر دو پیام علم و معنویت به گوش می‌رسد.

من یک نمونه ذکر کنم. به مناسبت کنگره‌ای، سفری به استان همدان داشتم و در این سفر به زیارت قبر ابن‌سینا هم رفتم. ابن‌سینا خدمات علمی فراواني در طب، فلسفه و خدمات دیگری در حوزه‌هايي مانند منطق، ریاضیات، نجوم و بيشتر علوم ارائه کرده است، اما با همه این اوصاف او عارف نبود. حتی فلسفه‌ای که ابن‌سینا آورد، فلسفه مشاء است و فلسفه اِشراق نیست. البته در اشارات علاقة وافر خودش را به اِشراق نشان داده است.

بعد از آن قبر باباطاهر عریان را دیدم. در مورد او کسی گزارشی نداد که او فلسفه نوشته یا دانشنامه علایی و ... نوشته است، بلکه تمام حاصل عمرش یک سری رباعیات خیلی محدود است. خب چرا این‌قدر ارزش پیدا کرده است؛ او با عرفان و معنویت خودش به ما پیام می‌دهد. او نماد علم نیست، ولی نماد عرفان هست.

آنجاکه اوج خداشناسی را در این اشعار نشان داده است:
به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم
که همه هستی تجلی خداوند هستند یا آنجایی که دعوت به معاد می‌کند:
به قبرستان گذر كردم صباحی
شنيدم ناله و افغان و آهی
شنيدم كله‏ای با خاك می‏گفت
كه اين دنيا نمی‏ارزد به كاهی
به قبرستان گذر كردم كم و بيش
بديدم قبر دولتمند و درويش
نه درويش بی‏كفن در خاك خفته
نه دولتمند برده يك كفن بيش
و یا آنجا که می‌گوید:
خوشا آنان كه الله يارشان بی
كه حمد و قل هو الله كارشان بی‏
خوشا آنان كه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان (مأوایشان) بی
که همان غرق در عبودیت است. می‌بینیم خیلی تأثیرگذار است.

پس می‌بینیم در این طبقه دوم که عالمان و عارفان باشند، بعد از مر‌گشان هم که به زیارت قبورشان برویم، می‌بینیم برای ما پیام دارند؛ ما را به ‌‌علم‌آموزی ‌و معنویت‌جویی ‌دعوت ‌می‌کنند. البته هر چه درجة معنویت و عرفان آن شخص بالاتر باشد، علاوه بر الهام‌بخشی تأثیر تکوینی هم می‌تواند بگذارد. مثلاً بسیاری از بزرگان بر سر قبر آیت‌ا... ملکی تبریزی، استاد اخلاق حضرت امام و استاد بسیاری از رجال حوزوی و استاد سیدعلی‌آقای قاضی و دیگران می‌روند. ایشان اگر چه در عالم برزخ است، اما در همانجا تأثیر روحی بر افراد می‌گذارد. این افراد می‌توانند برخی از حوايج انسان‌ها را به اذن الهی پاسخ دهند و هدایت معنوی انجام دهند.

در اینجا تمام آن موارد الهام و مسائل دیگر را به محضر امام معصوم (ع) و پیامبر (ص) ببریم. این حضرات همان‌گونه که در زمان حیاتشان می‌توانند از طریق علم و معنویت تأثیر بگذارند، از طریق ولایت تکوینی و ولایت تشریعی نیز در اوج هستند. آنها هم می‌توانستند باذن ا... از ضمائر افراد مطلع شوند و هم می‌توانستند باذن ا... بر افراد تأثیر بگذارند. این تأثیر در زمان حیاتشان تا زمان مرگشان و بعد از آن نیز برقرار است. شواهد متعددی وجود دارد که حتی مفسران سنی پذیرفته‌اند که چنین مسئله‌ای وجود دارد.

بحث‌دانش‌افزایی ‌یا معنویت‌جویی از محضر معصومین در زمان حیاتشان قابل درک و پذیرش است، اما بعد از مرگ که دیگر جسمی در ظاهر نیست که از او علم‌افزایی‌ یا‌ کسب ‌معنویت‌صورت گیرد. شیوة عمل بعد از مرگ آن ذوات مقدسه چگونه است؟ به عبارت ساده‌تر، چه کنیم وقتی وارد حرم هرکدام از ائمه (ع) می‌شویم فقط محو در و دیوار نباشیم و بتوانیم به آن سه موردي که در زیارت گفته شد برسیم، دست یابیم؟

مسئلة افزایش علم و افزایش معنویت در حوزة تأثیر ولایی امام است، چون آن سه بخش را در زمان حیات امام پذیرفتیم. این قضیه هم شاهد فلسفی دارد و هم شاهد نقلی دارد. شاهد فلسفی این است که در آنجا گفته می‌شود که حقیقت وجودی انسان به روح است، نه جسم و تعالی و دریافت این آثار در مورد روح بود که در این دنیا کسب کرد و با مرگ اتفاق خاصی بر سر روح نمی‌آید، چون یا به بدن مثالی منتقل می‌شود و روح ثابت است. این‌گونه نیست که اگر کسی عالم از دنیا رود، در آنجا جاهل باشد، بلکه در آن عالم، عالم‌تر می‌شود، بنابراین در سورةۀ مبارکۀ مدثر وقتی خطاب می‌شود: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» [بهشتیان از آنان می‌پرسند:] چه چيز شما را به جهنم کشانيد؟! آنها پاسخ می‌دهند نماز نمی‌خواندیم و ... ادامه می‌دهند تا این عبارت که: «حَتَّی أَتَانَا الْيَقِينُ» تا اینكه مرگ به سراغمان آمد، یعنی انسان وقتی از دنیا می‌رود، دانش او عمیق‌تر می‌شود.

پس احاطۀ علمی هر کسی در عالم برزخ نسبت به هستی‌اش بیشتر می‌شود، بنابراین عرفا جهان برزخ را در مقایسه با دنیا به دنیا و رَحِم مادر تشبیه می‌کنند. بنابراین اگر امام در این دنیا با علم، قدرت معنوی و ولایت تکوینی بود، در آن عالم این شئون افزوده‌تر می‌شود. برهان فلسفی بود، اما برهان نقلی از خود قرآن استدلال به این آیه است که همۀ مفسران آن را پذیرفته‌اند. این آیه است: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» [۷]

اگر به خودشان ستم کردند و به نزد تو آمدند، بیایند. ابتدا از خدا طلب مغفرت کنند، بعد از تو طلب مغفرت کنند، خداوند را توبه‌پذیر می‌یابند.

این آمدن به نزد پیامبر (ص) هم در دورة حیات ایشان بوده و هم زمان بعد از رحلت، ادامه داشته است. تنها گرایش مخالف این آیه، وهابی‌ها هستند که معتقدند در عالم برزخ حیاتی وجود ندارد و هیچ چیزی رد و بدل نمی‌شود و من در کتابخانة مسجد پیامبر (ص) در مکه کتابی دیدم از ابن‌قطیبه دینوری که استدلال این کتاب این بود که حیات برزخی هست و ادامه دارد و عجیب اینکه ملاحظه کردم آن‌قدر فکر وهابیت در آنجا حاکم است كه با خودکار حاشیه زده بودند که به کتاب‌های قرون اخیر و دوران حاضر نیز مراجعه کنید، چراکه این کتاب دقیقاً ضد خودشان است. یا کتاب دیگری دیدم از ابن‌تیمیه در باب حیات برزخی؛ ابن‌تیمیه‌ای که به عنوان تئوریسین وهابی‌ها مطرح است. او در این کتاب دلایل فراوانی براي اثبات حیات برزخی اقامه کرده است و این شیوه دقیقاً خلاف فطرت و قرآن حرکت کردن است، اما در میان اهل سنت نگاه اثباتی به بحث حیات برزخی وجود دارد. به عنوان نمونه در ذیل آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَاتَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ» [۸]

بسیاری از مفسران اهل سنت آورده‌اند که این حکم صدا بلند نکردن در محضر رسول اکرم (ص) هنوز نیز جاری است و اختصاص به زمان حیات دنیوی حضرت ندارد. پس شئون پیامبر (ص) از نظر آیات و روایات استمرار دارد. یا آیة دیگر که می‌فرماید:« وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» 9 این حضور پیامبر (ص) را برخی گفته‌اند که حتی بعد از مرگ نیز شامل می‌شود.
نکتة دیگر اینکه، همان شئونی که برای پیامبر(ص) قائل هستیم، همان شئون را در سطح دیگری برای ائمه (ع) قائل هستیم. پس یک سنی كه بر اساس مبنای خودش بداند شئون پیامبر (ص) در دورة حیات چیست، باید بپذیرد که همین پیامبر (ص) بعد از مرگش همان مقامات را داراست و به همین علت است که داریم پیامبر (ص) سلا‌م‌ها را بعد از مرگش جواب می‌دهد و تفاوت ما با اهل سنت در این است که در مصادیق افراد دسته بعدي اختلاف داریم. اهل سنت مصداق را منحصر در رسول (ص) می‌دانند، البته در لایه‌های پایین‌تری برای عرفایشان نیز قائلند و شیعه همان را در لایة بالاتر برای ائمه (ع)قائل است.

مشکلی که الآن وجود دارد که به آن هم اشاره کردید این است که اصل معرفت و امام‌شناسی ما، چه در زمان حیات امام و چه در ممات او، ضعیف است. چون همین زائری که امروز بی‌هدف در حرم می‌چرخد و فقط به دنبال حاجت است، اگر در زمان حیات امام هم به زیات ايشان نائل مي‌شد، تغییر خاصی در او رخ نمی‌داد، چون ظاهر امام که مانند دیگر انسان‌هاست و مانند بقیه مردم زندگی می‌کند. در این حال این زیارت شاید چیز فوق‌العاده‌ای به نظرش نیاید، بنابراین افراد باید مطالعاتشان به حدی برسد که بتوانند به یک شناخت حداقلی نسبت به امام برسند. به همین علت است که در روایاتی که در باب زیارت آمده است، بلافاصله شرط شده «بقدر المعرفه».

هنگامی که شخصی از دنیا می‌رود روح در همه جا وجود دارد و محدود به قبر خودش نیست و شاهد و ناظر است. می‌توانیم در منزل یا هرجای دیگری غیر از قبرستان باشیم و فاتحه یا هر عمل خیری برای او انجام دهیم. با این ویژگی روح، دیگر چه نیازی به زیارت قبور است؟

یک مبنایی در روایات اهل تسنن و شیعيان آمده که کسی که از دنیا می‌رود، آیا همة بدن او از دنیا می‌رود؟ در روایات شیعه آمده است که همة بدن متلاشی می‌شود، الا طینت و معنای طینت نیاز به بحث مفصل دارد که باعث می‌شود آن روح به این قبر یک ارتباط و تعلقی پیدا بکند، چنانچه در عالم خواب وقتی روح از بدن فاصله می‌گیرد، سایه روح بر بدن باقی است، بنابراین تنفس و اعمال حیاتی بدن برقرار است.

در مورد مرگ، وقتی انسان می‌میرد روح از بدنش جدا می‌شود، ولی ارتباطش را با بدن قطع نمی‌کند و در مورد انسان‌های صالح و شایسته به مراتب شدیدتر است، به‌گونه‌ای که به عنوان نمونه در مورد مرحوم صدوق داریم که بدن او بعد از هزار سال از هم نپاشید، حتی رنگ حنای دستانش تازه مانده بود؛ این نشان از این دارد که سایه‌افکنی روح در درجة بالایی است، بنابراین اگر کسی به بالای سر قبر مرحوم صدوق برود درست است که روح بر بالای جسد نیست، اما روح به خاطر اشرافی كه بر بدن خودش دارد و تعلق خاطری که دارد كه از آن تعبیر به عشق شده است ـ چون با همین بدن است که نماز خوانده و اطاعت و بندگی خدا كرده است ـ بنابراین ارتباط ما با آن روح از طریق این قبر برقرار شده است. در مورد ائمه (ع)، روایت بیان می‌دارد که جسد امام در قبر نیست و به محض اینکه بدن در قبر نهاده می‌شود، جسد برمی‌خیزد و با روح همراه است. در عین حال فرموده‌اند که امام به قبر خودش کاملاً اشراف و حضور دارد، به همین علت است که وقتی به زیارت امام رضا (ع) می‌رویم، عرضه می‌داریم: «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و تَرُدُّ سلامی» و ما لذت مناجات با شما را می‌فهمیم.

آیا به طور کلی حاجت‌خواهی از اهل‌بیت (ع) ممدوح است یا مذموم؟و اگر مجاز شمرده شده، شیوة حاجت‌خواهی مورد تأیید اسلام کدام شیوه است؟

اصل‌تفکر شیعه ‌بر جواز حاجت‌خواهی است و هیچ وجوبی در کار نیست و قرار بر این نیست که حتماً به نزد امام برویم و حاجتی بخواهیم و حتماً متوسل شویم، چون ممکن است انسان متوسل نشود.
من با این تفکر که هر حاجتی حتماً باید با توسل به امام باشد، مخالف هستم و این روش غیرمنطقی است. در خود دعای کمیل داریم که «اَستَشفِعُ بِکَ اِلَی نَفسِکَ» من تو را شفیع خودم در برابر تو قرار می‌دهم. چه اشکالی دارد که ما به حدی برسیم که سهم خودمان را از حاجت تأمین ‌کنیم و وقتی به نزد امام می‌رويم، هیچ احساس نیازي که چیزی به ما داده شود، نداشته باشيم و صرفاً انسان به دنبال اين باشد كه امام، او را لایق دیدار بداند و به دنبال مسائل معنوی و در پی هم‌سخنی و هم‌آوایی با امام باشد. حس اینکه انسان با یک انسان کامل هم‌زبان شود، حسي جاودانه است.

اما اگر کسی رفت و حاجتی خواست حرام نیست، منتها به شرط‌ها. به این شرط که نپندارد کسی در هستی غیر از خداوند، مستقل در تأثیر است و به توحید فاعلی و توحید ربوبی معتقد باشد. بنابراین مرحوم مجلسی در بحار در فصل تفویض آورده است کسانی که فکر می‌کنند کارها به صورت مستقل به ائمه (ع) واگذار شده و خدا به کنار رانده شده که با کم و زیاد دیدگاه یهود منطبق است یا اینکه فکر کند که خداوند مدیریت عالم را به ائمه (ع) تفویض کرده است، این دو عقیده شرک است. دیدگاه صحیح این است که بگوییم مدیریت و ربوبیت عالم دست خداست و امام با اذن و اجازة الهی می‌تواند در این عالم دخالت کند، چنانچه در مورد حضرت عیسی (ع) داریم: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِـي الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» [۱۰]

خلق و آفرینش دست خداست ولی حضرت عیسی (ع) می‌گوید که من هم ‌می‌توانم خمیرمایه‌ای از گل درست کنم و در آن بدمم و پرنده شود، یعنی گِل تبدیل به پرنده شود. این سیر کار خداست، لذاست که حضرت عیسی (ع) می‌فرماید: «بإذن‌الله» یا می‌گوید:«أُحیی الموتی» یعنی مرده را زنده می‌کنم و کورمادرزاد و یا بیماری لاعلاج را شفا مي‌دهم و از آنچه در خانه‌هایتان پنهان است خبر مي‌دهم.

در مورد امام هم می‌توان گفت که امام می‌تواند به اذن و اجازة الهی حاجتی را برآورده کند، اما به این نکتة مهم هم توجه داشته باشیم که امام نمی‌تواند کسی را ببخشد، یعنی ما حق نداریم به امام بگوییم تو گناه مرا ببخش. به همین علت در پایان زیارت جامعه و زیارت امام رضا (ع) می‌خوانیم: «یا حجة الله ان بینی و بین الله ذنوباً قداَثقَلَت ظَهری ومَنَعَتنی ‌مِنَ الرُّقاد و ِذکرُها یُقَلِّلُ اَحشايی وَ قد هَرَبتُ الَی الله و الیک فبحق من ائتمتکم علی سره و استرعاکم امر خلقه و قرن طاعتکم بطاعته لمّااستوهبتم ذنوبی .......لجعلتهم شفعايی ..»[۱۱]

استیهاب کنید، یعنی طلب بخشش کنید از خداوند نه اینکه خودتان مرا ببخشید، چون حق چنین کاری اختصاص به خدا دارد و امام اجازه چنین کاری ندارد.
دقیقاً مثل همان تقاضایی که برادران یوسف داشتند که از پدر خواستند برای آنها طلب بخشش کند:«قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ» [۱۲]
گویا در واقع کار کارِ خداست و امام جنبۀ واسطه‌ای دارد.

نکتة حائز اهمیت در جریان رفتارشناسی مؤمنین چه شیعه و چه سنی که باید دقت شود، این است که رفتار جاهلان و عوامِ یک دین را نباید به حساب اصل دین و عقیدة دین‌مداران گذاشت و نباید به سراغ توده مردم رفت. مثلاً شخصی در بدو ورود به حرم امام رضا (ع) سجده می‌کند. قفل زدن، شمع روشن کردن و عریضه نوشتن و اعمالی از این قبیل از آن جهت که در نصوص دینی نیامده است، اگر یک عامی انجام داد، آن را نباید به شیعه یا علمای شیعه نسبت دهیم.

در حجاز کتابی چاپ شد تحت عنوان«مفاهیم یجب ان‌تصحح» از نویسندگان اهل تسنن عربستان که در آن اثبات شده که این سخنان مبنی بر اینکه توسل شرک است و زیارت قبور ممنوع است، در واقع جهالت محض است و توده اهل سنت و علماي آنها با حقیقت توسل مخالف نیستند.

پی‌نوشت‌ها:
۱- اصول كافی ج : ۳ ص: ۲۶۰رواية :۴.«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمَا بِوَجْهِهِ وَ تَسَاقَطَتْ عَنْهُمَا الذُّنُوبُ كَمَا يَتَسَاقَطُ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ»
۲- فرقان/۷۴«وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا»
۳- کهف/ ۶۵« فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا»
۴- اصول كافی جلد ۱ صفحه:۶۴ رواية: ۱۵
۵- کهف /۲۱
۶- نهج البلاغه/كلمات قصار شمارة ۱۳۰
۷-نساء/۶۴
۸- حجرات/ ۲
۹- انفال/۳۳
۱۰-آل‌عمران/۵۰
۱۱- تعبیر زیارت جامعه « يا أولياءالله إنّ بيني و بين الله عزّوجلّ ذنوباً لايأتي عليها إلّا رضاكم»
۱۲-یوسف/ ۹۷
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما