تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۲
۰
کد مطلب : ۳۶۲۹۶
چکیده اندیشه عاشورایی رهبر انقلاب ​​​​​​​

معنایابی نبایدهای عاشورا در جمهوری اسلامی

معنایابی نبایدهای عاشورا در جمهوری اسلامی
عمل به تکلیف هدفی بود که امام‌حسین(ع) را به قیام علیه دستگاه حکومت یزیدی وا داشت. زمینه تکلیف قیام در زمان امام‌حسین(ع) به‌دلیل مواجه‌شدن اسلام با دو تهدید وجودی خارجی و داخلی حادث شد. دستگاه سیاسی یزید به‌قدری از حکومت اسلامی فاصله گرفته بود که در موقعیت تهدید بیرونی قرار داشت. در طرف دیگر، ثروت‌اندوزی و رفاه‌زدگی قاطبه نخبگان و آقازاده‌ها به نام اسلام، همان نظام رواداری تبعیض و طبقه‌بندی اجتماعی دوران جاهلیت را تبدیل به تصور عمومی مردم کرده بود. به بیان دیگر اسلام نزد اذهان مسلمان عادی و بی‌آلاف و علوف، دچار تغییر ماهوی شده بود. تحمل فساد علنی در دستگاه یزید برای مردم تبدیل به امری عادی شده بود و واکنشی بر نمی‌انگیخت. گواینکه دستگاه حکومت دوام خود را در تزریق حس تحقیر و زدودن حس اعتماد در مردم، دنبال کرده و کرامت و عزت‌نفس از مردم و مسلمانان عادی گرفته بود. تهدید داخلی به همین معنای تهی‌شدن مضمون و روح اسلام از جامعه مسلمین بود. این شرایط زمینه قیام یا جهاد امام‌حسین را به‌منظور عمل به تکلیف اسلامی فراهم کرد. گفته شد، براین اساس و از آنجایی که عمل امام برای ماموم حجت است، در هر دوره تاریخی که امکان و زمینه قیام فراهم شد، از این تکلیف و سنت الهی مقدرشده نباید اعراض کرد. ادعا شد در دوره معاصر این امکان و زمینه قیام فراهم شد. بعد از انقلاب حسینی، شرایط وقوع انقلاب اسلامی مجددا فراهم شده بود که با هدایت مجاهدانه امام‌خمینی(ره) و انگیزه مردمی به ثمر نشست. اکنون شاید مخاطبان هم با بنده در ایراد این پرسش هم‌نظر باشند که آیا مجددا امکان مواجه‌شدن اسلام با دو تهدید داخلی و خارجی وجود دارد؟ همین سوال البته با صورت‌بندی‌های مختلف از عملکرد حکومت اسلامی پرسیده شده و بعضا منجر به نظرورزی‌ها و قضاوت‌هایی نیز شده است.
پاسخ اجمالی به پرسش امکان اضمحلال دین در جمهوری اسلامی
پاسخ اجمالی به این پرسش در یادداشت اول ارائه شد. در آنجا گفته شد، جنس سیاست‌ورزی در دوران جمهوری اسلامی، از جنس سیاست‌ورزی حسینی است. پاسخی که در دوران انقلاب اسلامی برای امتناع مواجه‌شدن دین با دو تهدید وجودی فوق‌الذکر داده شده، تحکیم و تقویت ساختارهای نظام و نقش‌یابی و قدرت‌یابی مردم، مبتنی بر سیاست حسینی بوده است. سیاست حسینی بستر آزادی آگاهی مردم و مانع‌زدایی از آن را ایجاد کرد. البته این موضوع یک ادعای صرف نبود، در یادداشت دوم به معنایابی شهادت به‌عنوان یکی از درس‌های قیام عاشورا، پرداخته شد؛ درسی که براساس سیاست حسینی تبدیل به موتور محرک اجتماعی در جامعه پس از انقلاب اسلامی شده است. یعنی شهادت به‌مثابه جهاد تا پای جان به منظور عمل به تکلیف الهی از میادین صرفا نظامی به میدان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دانشی وارد شد. زمین عمل به تکلیف الهی در فضای جمهوری اسلامی با هدایت امام و رهبری به میادین گفته‌شده توسعه یافت. لازمه استحکام و ساخت قوی درونی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی، پیشرفت و حرکت به سمت تولید قدرت اجتماعی، قدرت فرهنگی و علمی بود؛ حرکتی که نمی‌توانست یک عمل معمولی باشد؛ چراکه اگر با مخاطرات و موانع مواجه می‌شد، متوقف می‌شد. تقریبا هر حرکتی در این میادین، بی‌خطر و بی‌مانع طبیعی و انسانی نبود، این مانع‌زدایی و مقابله روحیه مجاهدانه می‌طلبید. همین فرهنگ جهادی، یکی از مهم‌ترین مصادیق معنایابی شهادت در جمهوری اسلامی بود؛ یکی از درس‌هایی که از عاشورا گرفته شد و با سیاست حسینی تبدیل به روح پیشرفت در میادین فوق‌الذکر شد.
 پرسش درست از تهدیدات وجودی دین و ۲ پاسخ ناقص
با این حال، اصل و مطلق امکان بازگشت تهدیدات وجودی دین، حتی در عهد جمهوری اسلامی، قابل‌انکار نیست. یعنی به‌عنوانی یک امکان منطقی و خطر در کمین، این موضوع همیشه، مدنظر امام و رهبری بوده است. یکی از مهم‌ترین اشارات در این زمینه، مربوط به دیدار اخیر رهبری با کارگزاران قضایی بود که در آنجا بیان داشتند خداوند با هیچ امتی عهد اخوت نبسته است، اگر خلاف سنت‌های الهی عمل کنیم ممکن است به سرنوشت امت‌هایی مبتلا شویم که قوم برگزیده الهی بودند. بنابراین با این نگاه، سوال مناسب در موضوع امکان مواجه‌شدن دین با تهدیدات وجودی در دوران جمهوری اسلامی، آن است که بگوییم، آیا عملکرد حکومت و مردم در نظام جمهوری اسلامی اولا مبتنی بر سنت‌های الهی بوده است یا خیر؟ ثانیا اگر بله، میزان ابتنای سیاست و جامعه، حکومت و مردم بر سنت‌های الهی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟ یک جواب که این روزها در قالب شبهه مطرح شده، آن است که انقلاب اسلامی با تکیه بر آرمان‌ها و ارزش‌های الهی پیروز شد، اما هرچه از روز پیروزی و علی‌الخصوص دوران امام‌خمینی(ره) فاصله گرفتیم، میزان فاصله نظام سیاسی از آن شعارها و ارزش‌ها بیشتر شد. جواب دیگری که باز هم در قالب شبهه به این سوال داده شد، آن است که جمهوری اسلامی به درس‌ها یا بایدهای نهضت حسینی توجه داشت، اما از نبایدها یا عبرت‌های منجر به واقعه کربلا غافل شد و همین موضوع، عامل انحراف مسیر شده است. در هردوی این پاسخ‌های ناقص، انحراف مسیر دین از طریق تشبیه رفتارهای جمهوری اسلامی با رفتارهای حکومت بنی‌امیه، (چه معاویه و چه یزید)، جلو می‌رود. یک تئوری و سه روش کلی در این خصوص وجود دارد. برای معنادار شدن چنین پاسخ‌های ناقصی، نیاز به یک تئوری یا صورت‌بندی تئوریک وجود دارد تا بتواند شبه‌واقعیت استحاله دین در جمهوری اسلامی را معنادار کرده و هر نقدی را توجیه کند. در این تئوری گفته می‌شود، ام‌المسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرارگرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمی‌گذارد روش‌ها و منش‌های حاکمیت موردنقد و اصلاح قرار بگیرد. بر این اساس، اولا هر آسیب و ناکارآمدی نظام سیاسی به‌عنوان شاهد مثالی از وضعیت امروز با یک مثال تاریخی از حکومت بنی‌امیه تطبیق داده می‌شود. ثانیا هر رخداد ایمانی همچون برپایی مجالس عزاداری حسینی، راهپیمایی اربعین، سرود سلام فرمانده، جشن غدیر و... تابع اهداف سیاسی حکومت تعریف می‌شود که مناسک را از خلوص دینی و خودجوشی مردمی خالی می‌کند و ثالثا به‌منظور حفظ قدرت با ایجاد آگاهی کاذب و تزریق جهل مقدس در مردم، نظیر حکومت بنی‌امیه، روح اسلام و مسلمانی را در مردم میرانده و تنها یک صورت و جسم بی‌جان از اسلام باقی گذاشته است.
 بررسی مهم‌ترین دعاوی این ۲ جواب ناقص
در هردوی این جواب‌ها با ادبیاتی متفاوت، ادعا شده هرچه از ابتدای پیروزی انقلاب و علی‌الخصوص دوران امام‌خمینی(ره) فاصله گرفته‌ایم، میزان فاصله نظام از آرمان و ارزش‌های الهی بیشتر شد. به بیان دیگر، گویا میزان پایبندی یا ابتنای نظام به سنت‌های الهی روز به روز کمتر از قبل شده و اکنون با حکومتی مواجهیم که به‌جای تنظیم خود با سنت‌های الهی، آن سنت‌ها را با خود تطبیق می‌دهد. یعنی از سنت‌های الهی برای توجیه اقدامات و رفتارهای خود استفاده می‌کند. علی‌الاصول در چنین حکومتی هم از دین استفاده ابزاری می‌شود، هم از دینداری، هم از دینداران. به بیان دیگر، نظامی که با هدف احیای دین دست به انقلاب در صورت و سیرت نظام سیاسی قبلی زد، اکنون دچار چرخش هدف شده و اسلام را وسیله‌ای برای هدفی دیگر قرار داده است. عموما گفته می‌شود این هدف، افزایش قدرت نظام سیاسی بوده و این پدیده موجب افزایش قدرت حاکمان و کاهش قدرت مردم و اسلام شده است. حتی گفته می‌شود نظام سیاسی به‌دلیل نداشتن پایگاه یا قدرت مردمی، فرار به جلو کرده و درحال پیشروی خارجی و ایجاد قدرت منطقه‌ای است.
 جواب قطعی؛ ابتنای سیاست حسینی به عبرت‌های عاشورا
در بند قبلی تقریبا امهات دعاوی مطرح‌شده در دو پاسخ ناقص، به نحو اجمالی مطرح شد. از اینجا به بعد قصد داریم چرایی این پاسخ‌های ناقص را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. با توجه به اینکه به پایان یادداشت چهارم نزدیک می‌شویم، تنها به محورهای کلی تحلیل این پاسخ‌ها پرداخته و تفصیل آن را به یادداشت پایانی موکول می‌کنیم: اول؛ ابتنای پاسخ‌ها به اصالت فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل. این مساله ناشی از غلبه رویکرد جامعه‌شناسی فرمالیستی است که برای تحلیل پدیده‌ها، محتوا را بی‌اعتبار خوانده و فرم را اصیل می‌پندارد. با همان مبنای فرمالیستی، تمام رژیم‌های مدرن را می‌توان متهم به انحصار قدرت از طریق کنترل و نظارت بر مردم، حتی در حوزه خصوصی افراد کرد. دوم؛ ابتنای سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرت‌های عاشورا. یعنی همان که به بیان رهبری به ما می‌گویند اولا چه حادثه‌ای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد. به‌صورت مختصر، رهبری عمده بحث عبرت‌ها را مخصوص دوره حکومت اسلامی می‌داند. درمورد اینکه چه حادثه‌ای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده ایشان نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50 سال منتهی به واقعه کربلا را تحلیل می‌کنند. در این بحث روشن می‌شود ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است. درمورد اینکه چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد نیز، بحث مهم نزول خواص اهل حق را بیان کرده‌اند. در این بحث نیز روشن می‌شود تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. در انتها نیز می‌توان با این دو راهبرد، تحلیل کرد آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما