تاریخ انتشار
شنبه ۳ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۱۲
۰
کد مطلب : ۳۳۳۶۳
علی اکبر اشعری در گفتگو با دعبل:

نگاه متولیان امور فرهنگی به تولیدات فرهنگی است، نه فرهنگ

نگاه متولیان امور فرهنگی به تولیدات فرهنگی است، نه فرهنگ
دعبل/ رضا دستجردی: نقشه مهندسی فرهنگی کشور منبعث از عقاید، باورهای اساسی و برخاسته از ارزش‌ها، آداب و الگوهای رفتاری جامعه است، اما آیا نظام سیاست‌گذاری فرهنگی امروز بر آن اساس قرار گرفته یا خیر؟ علی اکبر اشعری، از مسئولین با سابقه حوزه فرهنگ و آموزش است و در مقاطع مختلف مئیر و مسئول بوده است. در گفتگو با او به بررسی کیفیت تعامل میان اسناد فرادستی نظام فرهنگی کشور با اقدامات صورت گرفته در این خصوص پرداختیم.
 
بازشناسی متغیرهای فرهنگی مقدم بر سیاست‌گذاری فرهنگی است و یکی از وظایف سیاست‌گذاران این حوزه، شناسایی و به روز کردن اطلاعات خود از متغیرهای کهن و جدید است که روز به روز در فرهنگ تاثیر می‌گذارند، فکر میکنید مسئولان فرهنگی کشور چنین شناختی از متغیرهای فرهنگی جامعه دارند؟
به نظر من، مقدم بر سؤال شما، تعریفی است که از فرهنگ و بایدها و نبایدها در مدیریت فعالیت‌های فرهنگی داریم. هرچند شورای عالی انقلاب فرهنگی، در مطلع متن «نقشة مهندسی فرهنگی کشور» به تعریف فرهنگ پرداخته و این تعریف قاعدتاً باید مورد وفاق لااقل کارگزاران فرهنگی کشور باشد، اما در عمل اینچنین نیست و در حالی که تعریف مذکور، فرهنگ را "نظام‌واره‌ای از «عقاید و باورهای اساسی»، «ارزش‌ها، آداب و الگوهای رفتاری» ریشه‌دار و دیرپا و «مصنوعاتی» که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل می‌دهد و هویت آن را می‌سازد" می‌داند، اما متولیان امور فرهنگی کشور بیشتر خود را متولی "تولیدات فرهنگی" می‌دانند تا "فرهنگ". در این صورت دیگر جایی برای شناخت متغیرهای فرهنگی و اولویت آنها باقی نمی‌ماند.
 
به باور شما و با اذعان به این حقیقت که هر نگاهی که به سیاست فرهنگی داشته باشیم آمیخته به ترجیحات سیاسی حکومت‌هاست، آیا می‌توان سیاست‌گذاری فرهنگی را بدون مداخله
دولت نیز تصور کرد؟
متاسفانه در جامعة ما چنین است. در حالی که ما یک سند بالادستی به نام قانون اساسی با پشتوانة دین مبین اسلام داریم که عمل به آن را مشروعیت می‌بخشد، اما عموماً جهت‌گیری فرهنگی مدیران فرهنگی ما تابع جهت‌گیری‌های سیاسی مدیران ارشد جامعه است.
 
به نظر می‌رسد که سیاست‌گذار فرهنگی باید از یک سو وسعت، تکثر و گوناگونی خرده فرهنگ‌ها را بازشناسی نماید و از سوی دیگر، اجماع افراد جامعه را پیرامون ویژگی‌های اساسی آینده و حال و حیات آنها در زندگی اجتماعی بازشناسی و کشف نماید، فکر می‌کنید آیا سیاست‌گذار فرهنگی ما به چنین دیدگاهی رسیده است؟
من علاوه بر این مواردی که شما به آنها اشاره کردید می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که ای بسا نسبت به موارد فوق اولویت هم دارد و آن فهم درست دینی است؛ چرا که در جامعة ما فرهنگ در متن اسلام معنا پیدا می‌کند. آن هم اسلام به قرائت رسمی کشور که تجلی آن در نظرات رهبری جامعه است. بنابراین از یک سو شناخت خرده‌فرهنگ‌ها و پاره فرهنگ‌های قومی، سنی، تحصیلی و ... ضروری است و هم شناخت درست دین. 
 
چرا در حالی که سیاست‌گذاری فرهنگی باید معطوف به معضلات عینی و صورت‌بندی دقیق مسئله‌ای فرهنگی باشد، در برخی مواقع شاهد سیاست‌گذاری فرهنگی بدون توجه و نگاه به واقعیات جامعه هستیم؟
به نظر من علیرغم این‌که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود و بارزترین وجوه شخصیتی رهبران انقلاب وجه فرهنگی آنها بود، نظام ما از فرهنگ و اهمیت آن به عنوان بستر سایر حرکت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی غفلت کرد. این غفلت موجب نپرداختن به چالش‌های فرهنگی ناشی از برخی زمینه‌های داخلی و همچنین تهاجم فرهنگی خارجی پیش‌روی جامعه شد. به نحوی که همانطور که در بیانات رهبری ملاحظه می‌فرمایید، به مرور تهاجم تبدیل به شبیخون شد. حتی در چنین شرایطی نیز لااقل
از مجموع اقدامات نهادهای فرهنگی چنین استنباط نمی‌شود که این فعالیت‌ها ناظر به واقعیات جامعه باشد. در چنین شرایطی رویکرد به تولیدات فرهنگی بدون توجه به مسئولیت فرهنگی مدیران این حوزه ما را با چنین وضعیتی مواجه می‌سازد.

آفت سیاست‌گذاری فرهنگی با توجه به پیچیده‌بودن مفهوم فرهنگ، از طرفی سطحی‌نگری، ظاهربینی و عوام‌زدگی است و از طرف دیگر، خلط اهداف کلی و آرمان فرهنگی با اهداف کمی و برنامه‌ای، چه کنیم که در دام این آفت‌زدگی نیفتیم؟
موضوع فرهنگ انسان است و پیچیدگی فرهنگ به پیچیدگی انسان. متأسفانه سرمایه‌گذاری برای شناخت فرهنگ و ضعف‌ها و قوت‌های آن مغفول مانده است؛ درحالی که همانطور که قبلاً عرض کردم از آنجایی که هر اقدام اجتماعی بر بستر فرهنگ صورت می‌گیرد، تا زمانی که به فرهنگ عمومی جامعه توجه نشود ما شاهد خسارات فراوان اجتماعی و اقتصادی و اتلاف منابع ارزشمند انسانی خواهیم بود. در یک بیان کلی برای پرهیز از فرو غلطیدن در سراشیبی سقوط فرهنگی، ابتدا باید کارگزاران ارشد نظام خود به اهمیت فرهنگ واقف شوند و هزینه در این مسیر را سرمایه‌گذاری تلقی کنند و بعد هم همانطور که کارهای فنی را به فنانان می‌سپرند کار فرهنگی را هم به کارشناسانی در این حوزه که اسلام و انقلاب اسلامی را باور دارند، بسپرند.

چگونه می‌توان خط مشی‌های عملی برای دست‌یابی به اهداف و آرمان‌های کلی را در قالب برنامه‌ریزی‌های حتی‌الامکان عینی و کمی تحقق بخشید؟
به نظرم لازم است نهادهای فرهنگی یا لااقل شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان متولی پایش وضعیت فرهنگی کشور اقدام به طراحی یک مدل معتبر سنجش فرهنگی کنند تا بتوان در بازه‌های مختلف زمانی اثر اقدامات و فعالیت‌های فرهنگی در ارتقای فرهنگ عمومی جامعه را با تأکید بر میزان تأثیر هریک از اقدامات و فعالیت‌ها در تغییرات ایجاد شده سنجید.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما