تاریخ انتشار
پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۹:۱۹
۰
کد مطلب : ۲۲۸۶
نويسنده كتاب «مدرسه حسيني»:

زیارت عاشورا انسان را ظلم‌ستیز می‌کند

زیارت عاشورا انسان را ظلم‌ستیز می‌کند

موضوع قيام امام حسين (ع) و نهضت عاشورا موضوعي است كه تاكنون كتاب‌ها و مقاله‌هاي زيادي در مورد آن نوشته شده است. با وجود اين، مسائل فراواني وجود دارد كه با گذشت زمان، اين لايه‌هاي پنهان بيش از پيش آشكار مي‌شود. به بهانه كندوكاو در مورد كتاب «مدرسه حسینی» اثر مصطفی دلشاد تهرانی، با اين وي به گفت‌وگو نشسته‌ايم. وي از نویسندگان حوزه علوم اسلامی است که با کتاب سه جلدي سیره نبوی، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی دوره بیست و پنجم (سال ۱۳۸۵) شد. از دیگر آثار ایشان می‌توان به نهضت حسینی، عزت حسینی، حماسه حسيني و ظهور حقيقت آدمي، دولت مهدی(ع)، سیرت مهدی(ع) و سیری در تربیت اسلامی اشاره كرد. دلشاد تهرانی معتقد است كه یکی از رویکردهایی که می‌توان به کربلا داشت و تناسب بیشتری با هدف‌ها و سازوکار و رفتارشناسی امام حسين (ع) دارد، رویکرد مدرسه‌ای است. یعنی امام حسین (ع) مبتنی بر یک نظام تعلیم و تربیتی عمل کرده و در پی بنیان یک مدرسه برای نجات و تعالی انسان است.


* اگر بخواهیم به عاشورا و به طور كلي امام حسین(ع) به عنوان یک استثنا نگاه کنیم و بگوییم تمامی مسائلی که بر اساس این پیش آمده، یک استثنا در زندگی و سنت چهارده معصوم بوده است، چطور می‌شود اصول تربیتی از آن استخراج کرد که برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها بکار آید. آیا می‌شود با یک استثنا به قاعده‌های اخلاقی و تربیتی رسید؟ 
من این پیش‌فرض را که واقعه کربلا یک استثنا بوده است، قبول ندارم. من معتقدم معصومین (ع) همه یک سیره ثابت دارند. سیره به معنای تاریخ زندگی. سیره به معنای خود لغت، حالت حرکت است. نوع و سبک حرکت و زندگی است. معصومین (ع) همه دارای سبک زندگی واحد هستند. به این معنا که در حوزه‌های مختلف زندگی‌ فردی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی، یک اصول ثابت در زندگی دارند. اگر این‌گونه نباشد، معصوم (ع) قابل پیروی نیست.
اگر این‌طور باشد، هر معصوم برای خودش و مربوط به زمان خودش خواهد بود و قابل پیروی نخواهد بود. این تعبیر قرآن که پیامبر (ص) برای شما یک اسوه حسنه است، به همین معناست که در پیامبر (ص) چیزهایی است که برای همه قابل پیروی است. این‌ها اختصاصات بعضی از امور است و در عموم و همه معصومین؛ برای همه انسان‌ها و در همه‌ زمان‌ها هست. مبتنی بر این نگاه، معتقدم معصومین یک راهبرد اجتماعی، سیاسی و مدیریتی دارند. به تناسب شرایط، روش‌هایی را انتخاب کرده‌اند که تابع شرایط و مناسبات است.
لذا امام حسین(ع) را اگر از این زاویه نگاه کنیم ـ که من قائل نیستم ـ استثناست. من معتقدم امام حسین (ع) قاعده است و قاعده‌مند و طبق سیره عمل کرده است. با اصول سیره و اصولی که پیامبر (ص) بنیان گذاشته عمل کرده و اصلاً تلاش می‌کند برگردد به سیره. در وصیت به محمد بن حنفیه حضرت با صراحت می‌فرمایند: ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر... بنای من این است که برگردم به سیره جدم و پدرم. اگر یک استثنا بود، نمی‌فرمود ولکم فی اسوه. اگر استثنا بود، حضرت نمی‌فرمود مثلی لایبایع مثلی. نفرمود من، فرمود مثل من. اگر استثنا بود، نمی‌فرمود من رأی سلطانا جائراً، هرکس سلطان ستمگری ببیند که این‌گونه رفتار می‌کند، با حلال و حرام خدا این‌گونه عمل می‌کند، با مردم این‌گونه عمل می‌کند و حدود را زیر سئوال می‌برد، باید فریاد بزند. حضرت نمی‌فرماید من استثنا هستم و من فریاد می‌زنم و دیگران نباید فریاد بزنند.
جالب این است که بعد از واقعه عاشورا بعضی از بزرگان اهل سنت همین‌گونه به حضرت نگریستند. ابن ابی‌الحدید

معتزلی در شرح نهج‌البلاغه به مناسبت، بحثی را مطرح می‌کند و عنوان می‌کند امام حسین سید اهل العباست و دیگران بر او تأسی کردند، حتی مخالفان این مشی.
او سرور و سالار اباکنندگان از پذیرش ظلم است. او آقای ماست. بنیان این را او گذاشته است. ممکن است کسی بگوید استثناست، از این باب که مثل او تکرار نشده است.
اصلاً تاریخ تکرار نمی‌شود. هیچ‌چیز آن تکرار نمی‌شود. هرچه رفت، رفته است. آن‌چه در تاریخ ثابت است، سنت‌هاست. قواعد حاکم بر حوادث، ثابت است. اما خود کربلا و عاشورا منشأ تحولاتی بوده است و خیلی حوادث با الهام از آن صورت گرفته است. مثل قیام زید که یک قیام عاشورایی است.
من اساساً معتقدم کربلا و عاشورا حادثه‌ای است برخاسته از یک جهان‌بینی و مبتنی بر یک قواعد. اصلاً آن قواعد، آن نگاه و آن فهم، شکل گرفته و جلو رفته و به آن نتایج منتج شده و بعد از آن هم می‌تواند منشأ آموزش‌های مختلف باشد.
شهید بلخی که یک عالم اهل کابل است و به شدت ضد ظلم بوده و مبارزه می‌کرده و در سال 34 او را به دار آویختند تعبیری دارد که:
تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است& دانشسرای مکتب اولاد آدم است 


* شما در بخش دوم کتاب که بخش اعظم آن هم هست، یک سری اصول را از این حرکت استخراج کرده‌اید. اصولی مثل اصل تواضع و فروتنی، تقواپیشگی یا غیرت دینی و موارد مشابه که می‌شود به دو قسمت تقسیم کرد. اول اصولی که آنها را به طور مشخص و برجسته در همه امام‌ها و سیره و سنت به طور برجسته می‌بینیم. اما یک سری اصول هست که نمی‌گویم در سایر ائمه نیست، حتماً در ائمه بلکه در هر انسان حق‌طلبی وجود دارد، اما می‌توانیم بگوییم این‌ها در حرکت امام حسین (ع) جدی‌تر می‌شود و به قول معروف این اصول در همان حرکت شش ماهه بیشتر قابل برداشت است، مثل نفی خودکامگی و موارد مشابه. سئوال این است اگر بخواهیم یک اولویت را در نظر بگیریم (اینجا شاید شما بگویید در اصول هیچ اولویت و تقدم و تأخری نیست. اما یک نوع نگاه می‌تواند این باشد که برخی اصول اخلاقی می‌توانند بر برخی دیگر مقدم باشند) فکر می‌کنید اصولی که بیشتر در این حرکت نمود دارد، می‌تواند مقدم باشد یا اصول ثابت بین دیگر ائمه.
این اصول اختصاصی امام حسین (ع) نیست. این اصول سیره معصومین (ع) است. منتها فرض این بود که در ماجرای کربلا تعداد زیادی رویکرد داریم.

* اگر این بود، چرا نام کتاب را «مدرسه حسینی» گذاشته‌اید، نه «مدرسه نبوی».
در مقدمه کتاب آمده احیای مدرسه حسینی و نبوی.

* اگر هدف این است، آیا این کار را می‌توانستید به نام مدرسه رضوی انجام دهید؟
این هست اما امام حسین (ع) مدرسه را در یک قله‌ای بنا کرده است. در همه‌ تاریخ می‌شود آن را دید. بنیانگذار این اصول پیامبر (ص) است، امام علی (ع) و بقیه ائمه ادامه داده‌اند، منتها امام حسین (ع) در یک قله، پرچمی برافراشته که از همه تاریخ می‌شود آن را دید.
یش‌فرض من این بوده که معصومین صاحب سیره هستند و سیره معصومین ثابت است و اصول ثابتی مبتنی بر آن پیش‌فرض‌ها هستند. پیش‌فرض‌ها اینها هستند: معصومین دارای سیره هستند، سیره‌ی آن‌ها ثابت است، این سیره دارای اصول مشخصی است، اصولی ثابت، کلی، مشخص و عملی.

* این اصول در سیر مطالعاتی شما در این کتاب و کتاب‌های مشابه، استخراج شده یا شما خواسته‌اید یک سری اصول را برای مخاطبان‌تان اثبات کنید و به همین منظور در مدرسه‌ حسینی اینها را استخراج کرده‌اید؟
برگردیم به اول و بگوییم چطور شد من این کتاب را کار کردم. کار من بر روی کتاب سیره نبوی
یک دوره‌ پیش از انقلاب دارد و بعد از انقلاب جدی شد. سال 58 تا 63 فیش‌برداری می‌کردم برای طرحی به نام سیره نبوی. در سال‌های 63 تا 68 آن را درس دادم. در آن دوران به چند مسئله رسیدم. یک مسئله این بود که در مورد معصومین یک چیزهایی هست که یا به آن پرداخته نشده یا کم پرداخته شده است.
فهرستي تهیه کردم که مثلاً در مورد حضرت امیر (ع) چه مواردی کار نشده و باید کار شود و همین‌طور برای همه معصومین (ع). تصمیم گرفتم برای هر کدام از معصومین (ع) کار کنم. مثلاً آنچه در مورد امام حسین (ع) یادداشت کرده بودم، چند ده عنوان بود که یا کار نشده بود یا کم کار شده بود و لازم بود انجام شود. شکل گرفتنش این‌گونه بود.
یکی از مواردی که در مورد امام حسین (ع) احساس کردم باید مورد توجه قرار بگیرد، نگاه تربیتی به این حرکت است. بحث دیگر این است که باز در همین دوران به نتیجه‌ای رسیده بودم که ماجرای کربلا و عاشورا یک ماجرای صرفاً تاریخی نیست و باید نگاه فراتاریخی و فراجغرافیایی به آن شود و سومین مطلبی که به آن رسیدم، این بود که در طول تاریخ رویکردهای مختلفی به ماجرای کربلا و عاشورا شده است.
اینها را به تدریج یادداشت کرده و فیش‌برداری نموده بودم. مثلاً رویکرد غلوگرایانه، آیین‌گرایانه، سیاسی، عرفانی، مبارزاتی و ... . و ضمن یادداشت، فکر می‌کردم کدام رویکرد تناسب بیشتری با جهت‌گیری‌ها و عملکرد و نگاه امام دارد. آرام آرام به این نتیجه رسیدم که برخی رویکردها اصلاً تناسبی با عاشورا ندارد، برخی نسبتی ناقص دارد و بعضی رویکردها درست است، ولی در جاهایی خلأهای جدی دارد.
یکی از رویکردهایی که می‌توان به کربلا کرد و به نظرم تناسب بیشتری با هدف‌ها و سازوکار و رفتارشناسی امام دارد، رویکرد مدرسه‌ای است. یعنی امام حسین (ع) مبتنی بر یک نظام تعلیم و تربیتی عمل کرده و در پی بنیان یک مدرسه برای نجات انسان و تعالی انسان است.
معتقدم اینها یک مجموعه اصول هستند. منتها ممکن است بعضی از این اصول ابتدا ظهور کرده و بعضی بعداً ظهور کرده است. امروزه اگر بخواهیم خود را با این مدرسه همخوان کنیم، باید مجموعه اصول را ببینیم و فرابگیریم و مجموعه‌نگری کنیم. اگر بخواهیم از نظر تاریخی به این اصول رجوع کنیم، باید بگوییم آن اصل‌های اولی که ظهور کرده در این مدرسه، از نظر تاریخی اصل ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی و نفی خودکامگی است. همان‌جایی که در واقع آغاز می‌شود.
تقریباً اگر آغاز را نیمه رجب سال 60 بگیریم که مرگ معاویه است، یزید بر سر کار آمده، نامه به والی مدینه نوشته، به احتمال زیاد نامه به دست او رسیده و حضرت را در 26 رجب خواسته است. اگر آغاز را این تاریخ بگیریم، حرکت امام با اصل نفی خودکامگی و ظلم‌ستیزی آغاز می‌شود و آن سخنانی که امام در دارالخلافه بیان می‌فرمایند. این‌گونه نیست که در هر مدرسه حتماً باید با این شروع کنید. ممکن است با صراحت و صداقت شروع کنید و یا اصل دیگری.
نگاه من این بوده است که یک مجموعه اصولی وجود داشته که به صورت برجسته رو به فراموشی و اضمحلال می‌رفت. با تحولات بعد از پیامبر (ص) و بر روی کار آمدن یزید، این مدرسه نبوی رو به پایان می‌رفت. حضرت این مدرسه را بنا می‌کند. و در یک جایی بنا می‌کند که دیگر نشود آن را و ظلم‌ستیزی را انکار کرد. یعنی اگر بعدها در طول تاریخ کسی آمد و سلطان جائری را دید و می‌توانست حرف بزند و اقدام کند و نکرد، باید مؤاخذه شود. جایگاهش با آن سلطان جائر در یک جا خواهد بود.
این الان هم جاری هست و تا قیامت این مدرسه هست. منتها نمی‌خواستم بگویم این مدرسه منحصر
به امام حسین (ع) است. عنوانی هم که گذاشته‌ام در مقدمه، روشن می‌کند که حضرت احیاگر این مدرسه هستند و تأسیس‌کننده، پیامبر (ص) هستند؛ در مقدمه از شیخ عبدالله علائلی مطالبی را نقل کرده‌ام که این تلقی هم باشد که کربلا، مدرسه قرآن است و مال انسان قرآنی است.
یکی از تحلیل‌های عالی که در مورد عاشورا بیان شده، همین تحلیل شیخ علائلی است که چند سال پیش فوت کرده است. به قول بعضی علمای بزرگ ما، یا مثل علائلی بنویسید، یا بکشید کنار. اثرش کتاب سمو المعنا فی سمو الذات؛ برترین هدف و برترین نهاد است. آقای سید محمدمهدی جعفری این آثار را ترجمه کرده است.
تحلیل‌هایی که ارائه می‌کند خیلی عالی است. او شیخ اهل سنت علمای معاصر و ادیب بی‌نظیری است. با وی مصاحبه‌ای در مورد ماجرای غدیر کرده‌اند. گفته‌ است عید غدیر جزئی از اسلام است و هرکس غدیر را انکار کند، اسلام را به تمام انکار کرده است. چنین انسانی در مورد امام حسین (ع) چه حرف‌هایی زده است. من سخنانی از وی در مقدمه آورده‌ام تا معلوم شود کتاب با چه نگاهی می‌خواهد برود به طرف امام حسین (ع).
چیز دیگری که در نظرم بوده، این بوده (که البته ممکن است شما نپسندید یا نپذیرید ولی من بر این نظر بوده‌ام و هستم) که بزرگ‌ترین معضل ما، معضل اخلاقی و تربیتی است؛ و معتقدم مشکلات اجتماعی و سیاسی، مدیریتی و بقیه در ریشه، مشکلات تربیتی هستند و مادام که یک اهتمام جدی به سمت تربیت و اخلاق‌گرایی نکنیم، معضلات ما سر جایش هست.
شما هر اصلاحات اجتماعی که بکنید، مادام که انسان تربیت نشود، ابتر است. بزرگ‌ترین چیزی که ما از آن ضربه می‌خوریم، فقدان اخلاق‌گرایی و تربیت است و پرورش جدی انسان مبتنی بر یک سازوکار و نظام درست است، یک راهبرد درست تربیتی.
تصورم این بود که این کتاب بتواند گوشه‌ خیلی کوچکی از این را پر کند. معتقد بودم این مسئله را جدی بگیریم و بیش از این به آن بپردازیم. ابن ابی‌الحدید تعبیری را در جلد 20 شرح نهج‌البلاغه دارد که یک مستدرکی بر حکمت‌های نهج‌البلاغه است.
حضرت فرمودند: «علت و سبب همه بدی‌ها و خرابی‌ها فقدان ادب و تربیت است.» این حرف باید همه جا گفته شده و بر اساس آن برنامه‌ریزی شود. بیشترین پول باید صرف انسان‌سازی و تربیت انسان شود. اگر این درست شد، مشکلات اقتصادی و مدیریتی و سیاسی هم حل می‌شود. ولی هرچه برنامه‌ریزی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کنید، مادام که به انسان توجه نکنید، آسیب جدی می‌بیند.
مبتنی بر این، رفتم دنبال این نکته که در کربلا این را پیگیری کنم. در واقع آن‌جا هم می‌خواهد عزاداری شود، فلسفه عزاداری این است. در حالی که در رویکرد آیین‌گرایانه، عاشورا تبدیل به یک مراسم آیینی خالی از تربیت می‌شود.
در حالی که اگر مراسم آیینی هست، ـ که خوب است و باید باشد و مبتنی بر قواعد باشد و نه زیر پا گذاشتن قواعد ـ برای تربیت باشد. ما پوست را نگه می‌داریم و محتوا را می‌خواهیم دور بریزیم.
معتقدم اگر قرار است مراسم آیینی باشد، باید مبتنی بر تربیت باشد. یعنی اگر کسی زیارت عاشورا می‌خواند، باید ظلم‌ستیز شود. هیچ منشوری مثل زیارت عاشورا انسان را ظلم‌ستیز نمی‌کند. یعنی کسی که زیارت عاشورا می‌خواند، باید در خودش احساس مبارزه با خودکامگی کند. اصلاً مبارزه شیعه در طول تاریخ با ظالمان، با این حفظ شده است. تلقی من این بوده که با این نگاه، قدری تذکر بدهم که ما به این مدرسه و هدف توجه کنیم.
گفت‌وگو از: امیرعیسی ملکی، حسین سخنور
قسمت دوم مصاحبه را اينجا بخوانيد.

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما