تاریخ انتشار
سه شنبه ۱ تير ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۴۹
۰
کد مطلب : ۱۳۹۳۶
دکتر راود‌راد در گفت‌وگو با خیمه

سریال «کلید اسرار» ضد دین است

سریال «کلید اسرار» ضد دین است
فرزانه نزاکتی: خانم دکتر راود‌راد به عنوان متخصص ارتباطات، تعریف شما از رسانه دینی چیست؟ آیا رسانه دینی با توجه به محتوای برنامه‌هایش تعریف می‌شود یا با برنامه‌سازانش یا سیاست‌ها و خط مشی‌ آن؟
نخست باید بگویم که با یک رسانه دولتی نمی‌توانیم، رسانه دینی داشته باشیم. وقتی رسانه، دولتی است، دین را متأثر می‌سازد و ابزاری می‌شود برای توجیه دولت و حکومت بر جامعه؛ در حالی که اگر ما در کنار رسانه‌های دولتی، رسانه‌های خصوصی هم داشتیم که به سراغ ترویج دین در جامعه بروند، این شائبه کمتر پیش می‌آمد؛ مثلاً اکنون در فضای اینترنت سایت‌های دینی هستند که مخاطبان خودشان را هم دارند. مخاطب به سراغ آنها می‌رود و راه حل مسائلش را از آنها می‌خواهد. آنها هم زمینه پاسخ‌دادن به آن نیازها را فراهم کرده‌اند.

رسانه دینی مؤثر آن است که در فضایی رقابتی با رسانه‌های دیگر حضور داشته باشد و بتواند مخاطب خود را جذب کند؛ یعنی رسانه‌ای با اهداف صرفاً دینی؛ اما نحوه اداره حرفه‌ای.

یعنی این عملکرد رسانه دینی-ایدئولوژیک در واقع به ضرر دین است؟
بله؛ حتی بعضی اقدامات به ظاهر دینیِ تلویزیون می‌تواند کارکردهای ضد دینی داشته باشد؛ مثلاً نمایش مستقیم مناسک مذهبی از تلویزیون مانند روضه‌‍‌خوانی ضد دین است؛ چون هر چیزی فضا و مکان متناسب با خود را لازم دارد. مسلماً ارتباط و برخورد با روضه در مورد کسی که در خانه در حال خواب و استراحت است یا در مهمانی یا در حال غذاخوردن و فعالیت‌های مختلف است، با کسی که در فضای مذهبی روضه یعنی در حسینیه و مسجد است و با خواست و نیت قلبی رفته که بشنود و گریه کند، تفاوت دارد.

روضه‌ای که از تلویزیون در این فضای متفاوت پخش می‌شود، تأثیرات متفاوتی هم خواهد داشت. برای درصد بسیار کمی از مخاطبان مثل خانم‌های مسنی که دلشان می‌خواهد، روضه بشنوند؛ اما نمی‌توانند از خانه بیرون بروند، ممکن است تأثیرات مثبتی داشته باشد؛ ولی برای اکثر مخاطبانی که در معرض آن قرار می‌گیرند، این تأثیر را ندارد؛ یا شبکه را عوض می‌کنند یا در بعضی مناسبت‌ها که همه شبکه‌ها همین را پخش می‌کنند، با نارضایتی و حالت معترض به آن نگاه می‌کنند؛ بنابراین روضه‌ای که در مسجد می‌تواند روی مخاطب اثر بگذارد، در خانه فقط باعث خنده و تمسخر می‌شود.

یعنی شما هم با نیل پستمن موافقید که تبلیغ دین از طریق رسانه به رسانه‌ای‌شدن دین می‌انجامد و پیامدهای منفی مثل تقدس‌زدایی، عامیانه و فردی‌شدن دین را در پی دارد؟
من مخالف تبلیغ دین در رسانه نیستم؛ اما مخالف این شیوه کار رسانه هستم؛ ضمن اینکه مخاطب هر نظری نسبت به حکومت و دولت داشته باشد، روی نظر او نسبت به دین هم تأثیر می‌گذارد. اگر او به آن رسانه دولتی اعتماد نداشته باشد -که بسیاری ندارند- با برنامه‌های دینی هم با بی‌اعتمادی روبه‌رو می‌شود؛ پس به جز اینکه جای مناسک آیینی در تلویزیون نیست، در مورد تلویزیون ما این آسیب هم وجود دارد. اگر شبکه‌های تلویزیونی دینی غیردولتی در ایران وجود داشته باشد، حتی اگر مناسک آیینی را هم نمایش دهند، این‌قدر مشکل‌ساز نیست؛ چون آنها مخاطب خاص خود را دارند.

ما اکنون مخاطبان برنامه‌های دینی تلویزیون نیستیم. ما مخاطبِ مجبورشده آنیم؛ چون چاره‌ای جز تماشای همین‌ها که هست نداریم. اگر مخاطبان قدرت انتخاب داشته باشند، تعدادشان کم می‌شود؛ اما کیفیتشان بالا می‌رود. مثال آن هم تلویزیون دینی متعلق به اونجلیست‌هاست که سخنرانی و شعائر مذهبی کلیسا را از تلویزیون پخش می‌کند. کسانی که نمی‌توانند به کلیسا بروند، آن شعائر را همراه تلویزیون انجام می‌دهند، به موعظه کشیش گوش می‌کنند. مخاطبان آن در مکاتبه‌های خود نوشته بودند که کاش زمان پخش فلان مراسم را تغییر می‌دادید که ما بعد از بردن بچه‌ها به مدرسه آن را انجام دهیم؛ یعنی مشارکت فعالانه داشتند اگرچه تعدادشان کم بود؛ ولی چون خودشان این شبکه را انتخاب می‌کردند، فعال بودند. آن تلویزیون واقعاً دینی است و حتی اگر مستقیم‌ترین پیام‌های دینی را بدهد اشکالی ندارد؛ چون فقط نقش رسانه به معنای لغوی‌اش را دارد. به قول مک لوهان امتداد بدن انسان است. مخاطب نمی‌توانسته به کلیسا برود و رسانه؛ کلیسا را به خانه‌اش آورده است.

در زمینه تبلیغات دینی-رسانه‌ای، رادیو رسانه مناسب‌تری است یا تلویزیون؟
بین رادیو و تلویزیون در قابلیت ساخت برنامه دینی تفاوت وجود دارد. در تلویزیون نمی‌توان بحث و نشست دینی یا سخنرانی دینی داشت؛ برای اینکه تلویزیون رسانه تصویر است؛ نه رسانه سخن؛ مگر اینکه آن گفت‌وگو جنبه تصویری داشته باشد؛ مثلاً روی یک فیلم، سریال یا عکس صحبت شود و در حین صحبت کارشناس تصاویر مربوط نمایش داده شود. سخنرانی مذهبی در تلویزیون برای مخاطب گیرایی ندارد؛ چون تلویزیون رسانه‌ای سرگرم‌کننده است. از نظر عمق و سطح، رادیو، رسانه عمیق‌تری است؛ برای همین بعضی کارشناسان رسانه به‌اصطلاح می‌گویند، رادیو رسانه روشنفکران است؛ یعنی روشنفکران بیش از آنکه تلویزیون ببینند، به رادیو گوش می‌کنند.

بحث‌های فکری را می‌توان در رادیو طرح کرد؛ برای همین «رادیو معارف» جای درستی قرار گرفته است. در رادیو می‌شود، راجع به معارف دینی حرف زد؛ چون معارف دینی را فقط با سخن‌گفتن می‌توان تشریح کرد؛ اما در تلویزیون باید احساسات مخاطب را با نمایش مناسک آیینی برانگیخت؛ مثلاً با نمایش تعزیه که برنامه دیدنی‌ای است؛ اما همین تعزیه را در رادیو نمی‌توان نشان داد؛ برای همین در تلویزیون تبلیغ دینی به روش غیرمستقیم با نمایش مناسک‌ آیینی و برنامه‌های سرگرم‌کننده ممکن است؛ نه با استفاده از پخش سخنرانی و روضه و دعا؛ اما در رادیو مفاهیم انتزاعی دین را هم می‌توان به بحث گذاشت؛ البته اگر سؤال‌برانگیز و حساسیت‌زا باشد، بیشتر می‌تواند مخاطب را جذب کند. به شرطی که پس از طرح آن شُبهه، بتوانند به آن پاسخ دهند. به این شکل، مخاطب قانع می‌شود و فکر می‌کند که خودش پاسخ را به دست آورده است.

اشاره کردید که تلویزیون بیشتر می‌تواند روی احساس مخاطب کار کند. در مورد تبلیغات دینی، تا چه حد به برانگیختن احساس مخاطب معتقدید و به نظر شما در حال حاضر در رادیو، تلویزیونِ ما توازن عقل و احساس وجود دارد یا خیر؟

با گفتن کلمه توازن، خودتان پاسخ سؤال را گفتید. گفته‌اند: «پای استدلالیان چوبین بود/پای چوبین سخت بی‌تمکین بود» معنای حرف‌های من این نیست که باید برانگیختن احساسات را در تبلیغ دین کنار گذاشت. آن هم بخشی از آموزش دینی است. وقتی خود انسان به مکانی زیارتی مثل حرم امام رضاa، کربلا یا مکه می‌رود و مناسک دینی را به جا می‌آورد، در درون خود سرشار از احساس می‌شود. آنجا دیگر به دنبال استدلال نیست. استدلال‌ها را قبلاً یاد گرفته است؛ اما به قول شما احساس و عقل باید در توازن باشند، مشکل تلویزیون ما این است که اکنون بیشتر به برانگیختن احساس تکیه می‌کند.

به نظر شما چرا تلویزیون به این شکل عمل می‌کند؟
تلویزیون از اول این‌طور نبود و اصلاً نظام اجتماعی ما این‌طور نبود. زمانی که انقلاب شد، نسل من که آن موقع ۱۷- ۱۸ سال داشتیم، بی‌درنگ برایمان علامت سؤال بزرگی درباره اسلام ایجاد شد. ما گذراندن کلاس‌های اسلام‌شناسی را شروع کردیم و حتی زبان عربی یاد گرفتیم. برای فهمیدن قرآن و اصلاً برای فهم اسلام سیر مطالعاتی داشتیم. نسل ما داشت، خودش به لحاظ درونی مسلمان واقعی می‌شد.
برنامه‌های تلویزیون هم معمولاً عقلانی بود؛ مثلاً مناظره شهید بهشتی با کیانوری یا احسان طبری درباره دین اسلام که با تکیه به استدلال بود، از برنامه‌های شاخص آن زمان بود. کسی از طرح سخنان مخالف در تلویزیون نمی‌ترسید؛ چون شخصیت‌های قدرتمندی بودند که به آنها جواب دهند. مردمی هم با شوق و ذوق گوش می‌کردند و سخن بهتر را انتخاب می‌کردند؛ ولی بعد به دلیل رخ‌دادن جنگ تحمیلی، پوشش خبرهای جبهه پیش آمد و تهییج احساسات از آنجا شروع شد؛ برای اینکه مردم، هم به پشت جبهه کمک کنند و هم به جنگ بروند، حالت تحریک احساسات در تلویزیون ایجاد شد؛ اما بعد از جنگ، محتوا به سمت استدلال عقلانی بازنگشت. شاید به این دلیل که آن تهییج احساسات جواب داد؛ در حالی که در دوران غیرجنگ وضعیت دیگری است و نمی‌شود با این روش ادامه داد.

چرا بعد از جنگ به فضای متوازن عقلی-احساسی برنگشتند؟
نظام تثبیت شد. به قول دکتر شریعتی هر انقلابی بعد از مدتی به نظام تبدیل می‌شود. کار انقلاب از بین بردن و به وجود آوردن بنایی تازه است؛ اما کار نظام، حفظ‌کردن است. حالا که نظام شدیم، به هر قیمتی و با هر توجیهی باید حفظ شویم. مهم‌ترین توجیه هم این است که ما نظام اسلامی هستیم و اسلام را ما حفظ می‌کنیم. اگر ما برویم، اسلام هم با ما می‌رود؛ یعنی ما داریم اسلام را با خودمان تعریف می‌کنیم؛ نه خودمان را با اسلام؛ ضمن اینکه از این پس فقط یک نوع نگاه به دین حق دارد، به رسانه ورود پیدا کند. در این مطلق‌گرایی دینی، مخاطب دیگر برای سؤال و جواب آزادانه حقی ندارد. سایر نگاه‌ها به دین تابو شده است؛ یعنی اصلاً راجع به آن صحبتی نمی‌شود که مردم بدانند، می‌توانند راجع به آن سؤال کنند یا نه؟

یکی از قالب‌هایی که تلویزیون می‌تواند برای تبلیغات دینی از آن بهره بگیرد، سریال‌ است؛ اما سریال‌های دینی با وجود بودجه بسیاری که برای تولید آنها صرف می‌شود، معمولاً ضعیف هستند و برای مخاطب جذابیت ندارند. مخاطب ایرانی ترجیح می‌دهد، سریال‌های خارجی را ببیند؛ مانند لاست، فرار از زندان و ۲۴ یا سریال‌های فارسی۱ را با دوبله نامناسب دنبال کند. چرا این‌طور است؟
در حال حاضر، سریال «کلید اسرار» سریال دینی ما است. کپی ایرانی آن را هم ساخته‌اند: «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد». بر این مژده گر جان فشانم رواست! چرا باید از کلید اسرار تقلید کنیم. چطور می‌شود سریال «کیف انگلیسی» و «در چشم باد» که تاریخی-ایدئولوژیک هستند، این‌قدر قوی‌اند؛ اما وقتی پای دین وسط می‌آید، کمترین خلاقیت و کار هنرمندانه‌ای نمی‌بینیم؟ من بعید می‌دانم، برای سریال‌های دینی بودجه خوبی بگذارند.
سریال دینی آن است که بخواهد دین را ترویج کند؛ نه اینکه وقایع دینی را نشان دهد؛ مثلاً «مسافری از هند» سریال دینی خوب بود که استدلال دینی را طرح می‌کرد و بحث‌های جالبی راه می‌انداخت. دست‌کم انسان به یافتن پاسخ آن پرسش‌ها تشویق می‌شد. یا «شب دهم» که نشان می‌داد، چگونه می‌توان از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.

خب چرا تعداد این سریال‌های دینی تأثیرگذار این‌قدر کم است؟
به دلیل اینکه محدودیت‌ها آن‌قدر فراوان شده که کسانی که می‌خواهند، با تلویزیون کار کنند از ترس، خودشان را سانسور می‌کنند و این می‌شود محدودیت به توان دو! فیلمساز یک سال وقت می‌گذارد تا این فیلم را بسازد؛ بعد موقع پخش می‌گویند، به دلیل فلان مسئله نمی‌توان آن را پخش کرد. آنچه با معیارهای مدیران و سیاست‌گزاران رسانه ما جور در می‌آید، فعلاً «کلید اسرار» است که نشان می‌دهد، هر بلایی سر کسی بیاوری، یک دقیقه دیگر سر خودت می‌آید! این عامه‌پسندکردنِ دین است و خودش ضد دین می‌شود. وقتی انسان می‌بیند، هر بلایی سر هر کسی بخواهد، می‌تواند بیاورد و آب هم از آب تکان نخورد، این سریال ضد دین می‌شود.

برخی می‌گویند تلویزیون به دلیل داشتن مخاطب عام ناچار است، سطح برنامه‌اش را پایین بیاورد.
نه؛ ناچار نیست، بلکه می‌خواهد به خودش زحمت ندهد. هنرمندان تلویزیونی اگر از نظر مالی تأمین بودند و محدودیت‌ها هم بر آنها اعمال نمی‌شد، شاید می‌توانستند قوه خلاقه‌شان را به کار بیندازند.

اگر هنرمند خلاقیت داشته باشد، خصلت انقلابی هنر مردم‌پسند این است که به دلیل چندلایگی و سایر قابلیت‌ها، در محدودترین اوضاع هم می‌تواند هم مخاطب را جذب کند هم حرفش را بزند و هم از زیر تیغ سانسور بدون اینکه خط قرمزها را زیر پا گذاشته باشد، در بیاید؛ بنابراین آنکه هنرمند نیست، حداکثر روتین کار می‌کند و کار روتین هم یعنی همان حفظ وضع موجود.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما