کد مطلب : ۱۳۰۰۴
هدفشناسی عاشورایی
مروری گذرا بر هفت نظریه در باب اهداف امام حسین (ع)برگرفته از کتاب «عاشوراشناسی» نوشته محمد اسفندیاری
کتاب عاشوراشناسی کتابی است که در آن اهدافی را که تا به حال از نگاه متفکران و عاشوراپژوهان بیان شده است، با عنوانبندی و تبویب به همراه پارهای توضیحات رهگشا در زمینه اهداف امام (ع) در کنار هم گردآورده است. قصد بر آن بود تا به مناسبت انتشار ویژهنامه خیمه در سالگرد شهادت سرور آزادگان جهان درباره این کتاب ارزشمند با مؤلف محترم گفتوگو کنیم. این اتفاق افتاد؛ ولی از آنجا که برخی حک و اصلاحها به روزهای آخر افتاد و نخواستیم تا کوتاهی زمان مصاحبه را دچار نقصان کند یا نویسنده کتاب را آزردهخاطر سازد، انتشار گفتوگو به شماره بعد موکول شد. لازم به ذکر است از آنجا که فرصت و بضاعت لازم برای نقد و بررسی این کتاب در اختیارمان نیست، در این بخش مختصری از توضیحاتی را که نویسنده کتاب، در مورد نظریات مطرح در زمینه اهداف امام (ع) در کتاب آورده است، از نظر خوانندگان میگذرانیم و نظر علاقهمندان را به مطالعه مشروح مصاحبه در شماره بعد جلب میکنیم.
ایشان در درآمدی که در فصل اول کتاب ارائه کرده است، خوانندگان را به چند موضوع مهم توجه داده است.
وی معتقد است که بسیاری از اختلافات در زمینه اهداف امام (ع) ناشی از روشننبودن موضوع مورد اختلاف است؛ از همین رو تلاش ایشان برای روشنساختن موضوعات مورد اختلاف در ابتدای بحث است. اولین موضوع مورد اختلاف، علم به زمان شهادت است. ایشان معتقد است، درحالیکه کثیری از پیروان نظریه حکومت، احادیث ارائهشده از طرف معتقدان به نظریه شهادت را منکر نیستند، این اختلاف همچنان باقی است؛ چراکه معتقدان به نظریه حکومت بر این باورند که اگرچه احادیثی شهادت امام (ع) را پیشگویی کردهاند و ایشان نیز آن احادیث را مجعول و بیاعتبار نمیدانند، اصل ماجرا بر سر علم امام (ع)، به زمان شهادت است. پیروان نظریه حکومت، معتقدند، هیچیک از این احادیث، زمان شهادت را پیشگویی نکرده است؛ بنابراین تنها معدود احادیثی را که به زمان شهادت اشاره دارند، بیاعتبار میدانند.
موضوع مورد اختلاف دیگر تفاوت قصد با علم است. به بیان دیگر، نویسنده محترم، معتقد است، در بسیاری موارد، قصد و نیت امام (ع)، از علم امام (ع) تفکیک نشده و اختلاط این دو با یکدیگر اختلافات فراوان آفریده است. در ادامه نویسنده بیان میدارد که نبود تفکیک هدف از برنامه و همچنین نتیجه بارها رهزنی میکند؛ بنابراین بسیاری از اختلافات از آنروست که عدهای هدف امام (ع) را از برنامههای ایشان و همچنین از آثار و نتایج قیام تفکیک نمیکنند؛ مثلاً رسوایی یزید از آثار قیام است که بسیاری این مسئله را در زمره اهداف امام (ع) قلمداد کردهاند.
نویسنده در بخش دیگری از سخنان خود معتقد است که برخی سوءتفاهمها نیز از متون مورد اختلاف ناشی میشود. در این باره محققان و نویسندگان با دو متن روبهرویند. یکی تاریخ که سخنان امام (ع) را نیز شامل میشود و البته کمتر در آن اختلاف هست و دیگری روایاتی درباره علم غیب امام (ع) که بیشترین اختلافات در همین جاست.
نویسنده پس از پرداختن به متون مورد اختلاف این بار به روش تحقیق در این زمینه پرداخته است و معتقد است که نباید توجیهات کلامی در تحقیق تاریخی وارد شود و بر آن تأثیر گذارد. محمد اسفندیاری بر این باور است که در تحلیل واقعه عاشورا گاهی تحلیلهایی کلامی یافت میشود که با صراحت تاریخ در تعارض است. اینجاست که برخی، جانب تاریخ را میگیرند و به نظریه حکومت میرسند، بعضی جانب کلام را میگیرند و به نظریه شهادت معتقد میشوند و گروهی در ترجیح یکی بر دیگری وامیمانند و به دنبال آشتیدادن کلام و تاریخ، باورمند نظریه جمع میشوند؛ البته ایشان در ادامه توضیح میدهند که نظریه جمع با نظریه حکومت تفاوت ماهوی ندارد و همان هدف را پیگیری میکند.
پس از آنکه این عاشوراپژوه سنگهای خود را با دیگر عاشوراپژوهان وامیکند، به بیان هفت نظریهای میپردازد که ما نیز با توضیحاتی کوتاه و گذرا که از کتاب انتخاب شده است، سعی میکنیم خوانندگان محترم را با این هفت نظریه آشنا کنیم و علاقهمندان را به مطالعه کتاب ارجاع میدهیم. لازم به ذکر است که کتاب «عاشوراشناسی، پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع)» افزون بر طرح این نظریات در فصل اول با عنوان «هدفشناسی امام حسین (ع)» دلایلی را برای اثبات بعضی و نفی بعضی دیگر ارائه میکند و تمرکز خود را بر دو نظریه پرطرفدار شهادت و حکومت قرار میدهد. در فصل بعد با عنوان «کوفه، انتخاب درست امام حسین (ع)» در ادامه اثبات نظریه حکومت گام برمیدارد و در نهایت در فصل سوم، ذیل عنوان «دیدگاه گذشتگان» نظر پنج تن از متقدمان که از متکلمان، محدثان و مورخان بزرگ شیعه به حساب میآیند، مطرح میسازد. اکنون توجه خوانندگان را به این هفت نظریه جلب میکنیم.
اسفندیاری پیش از توضیح این نظریات میگوید:
تاکنون هفت نظریه درخور توجه درباره هدف امام حسین (ع) ارائه شده است. امروز از میان این نظریات، نظریه شهادت سیاسی از همه مشهورتر است و نظریه تشکیل حکومت قویترین معارض آن.
از این هفت نظریه، کهنتر از همه، نظریه تشکیل حکومت و شهادت عرفانی است. پنج نظریه دیگر به عصر حاضر تعلق دارد و پیشینه آن حداکثر به دو قرن اخیر برمیگردد. ما در بحث از این نظریات، برای سهولت، نظریات نزدیک به هم را در کنار یکدیگر آوردهایم.
۱. امتناع از بیعت (دفاع)
عدهای برآناند که حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه و از آنجا به طرف کوفه، به قصد قیام و پیکار با دشمن نبوده، بلکه فقط برای حفظ جانش بوده است. این عده معتقدند که آن حضرت به جز خودداری از بیعت، هدف دیگری نداشته است؛ بنابراین اقدام آن حضرت را نه قیام، که فقط دفاع باید خواند.
نویسنده، نوشته یکی از معتقدان به این نظریه را در کتاب نقل قول میکند که:
«ستمگران و زورمداران روزگارش اگر او را به حال خود وامیگذاشتند، او هرگز از آن دو شهر معنوی و عبادی [مکه و مدینه]، بیرون نمیرفت و کار دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمیداد. امام حسین (ع) کارش انقلاب نبود. ما دلمان میخواهد، قهرمان بسازیم و داستان را حماسی کنیم و همین ذهنیت، ناخواسته تحریفاتی را به بار میآورد. کار امام حسین (ع) انقلاب نبود، قیام هم نبود، کار او اعتراض بود. بزرگترین هدفی که در سخنانش، در حرکتش از مدینه به مکه و از مکه به کوفه پیدا بود، این بود که نمیخواهد بیعت کند. اسلام اموی را نمیخواهد تأیید کند؛ ولی باز هم این هدف غایی نیست؛ هدف این بود که امام حسین (ع) میخواست از مظلومیت خدا بکاهد.»
اسفندیاری میافزاید:
عجیبتر اینکه نویسنده مزبور میگوید، اصل، سیره امام حسن (ع) است و اقدام امام حسین (ع) از سر ناچاری بود و اصل نیست. وی این مضمون را در قالب این سروده خویش آورده است: «کربلا اصل نبود از سر ناچاری بود / آن قیامی که اصولیست قیام حسن (ع) است.»
۲. حکومت - شهادت
شیخ جعفر شوشتری میگوید: «امام حسین (ع) مأمور به دو جهاد بود؛ جهاد عام و جهاد خاص. جهاد عام به منظور پیروزی و چیرگی بر دشمن بود و جهاد خاص برای شهادت خودش. آن حضرت تا هنگامی که حبیب بن مظاهر را فرستاد تا برایش یاورانی از طایفه بنی اسد بیاورد، در پی جهاد عام بود؛ اما پس از اینکه از یار و یاور مأیوس شد، دانست که آن جهادی که به منظور چیرگی به دشمنان است، از او ساقط شده است و تکلیفش جهاد خاص است.»
نویسنده کتاب عاشوراشناسی در صفحه ۷۰ کتاب خود میگوید:
البته نظریه فوق را میتوان به گونهای تقریر کرد که منطبق با نظریه حکومت باشد، بدین صورت که گفته شود، امام حسین (ع) در پی پیروزی و تشکیل حکومت بود؛ اما پس از مأیوسشدن به استقبال شهادت رفت.
۳. شهادت عرفانی
نظریه شهادت عرفانی، تفسیری غیر اجتماعی و غیر سیاسی، بلکه سیاستزدایانه، از قیام امام حسین (ع) است. نخستین کسی که چنین تفسیری از قیام آن حضرت ارائه کرد، سید بن طاووس است. وی در سرآغاز کتابش میگوید:
«هنگامی که اولیای خداوند پی میبرند که زندگیشان در این دنیا مانع پیروی از خداوند است و ماندنشان در این دنیا، میان ایشان و بخششهای خداوند حائل است، جامه ماندن را از تن برمیکنند و درهای لقای خداوند را میکوبند و در طلب این رستگاری، با بذل جان و دل، و خود را در معرض شمشیرها و نیزهها قراردادن، لذت میبرند. این چنین بود که اهل طفوف (امام حسین (ع) و یارانش)، قیام کردند تا آنجا که برای جانبازی از یکدیگر پیشی میگرفتند و جانهایشان را آماج نیزهها و شمشیرها قرار میدادند.
محمد اسفندیاری معتقد است:
این نظریه که امام حسین (ع) قصد شهادت داشت، یا قیام استشهادی کرد، با وجود اینکه امروز بسیار شایع است، در گذشته قولی شاذ بوده است. از میان متقدمان و متأخران، تا آنجا که میدانیم، فقط سید بن طاووس گفته است که امام قصد شهادت داشت.
۴. شهادت تکلیفی
شهادت تکلیفی، نامی است که ما بر نظریهای گذاشتهایم که قائلان آن میگویند، خداوند مقرر کرده بود که امام حسین (ع) به شهادت برسد و آن حضرت برای عمل به این تکلیف که فقط برای او و همراهانش مقرر شده بود و علت آن نامعلوم است، به کربلا رفت.
منشاء نظریه شهادت تکلیفی برخی روایات است و از میان آنها دو روایت از همه مشهورتر. بر پایه یک روایت، امام صادق (ع) فرموده است که نامهای آسمانی توسط جبرئیل برای پیامبر خدا (ص) آمد که در آن، وظیفه امامان تعیین شده بود. وظیفهای که برای امام حسین (ع) معلوم شده بود، این بود: «بجنگ و بکش و کشته خواهی شد. با گروهی برای شهادت خروج کن که شهادت آنان جز با شهادت تو نخواهد بود.»
همچنین روایت شده است، هنگامی که امام حسین (ع) میخواست از مکه به طرف کوفه برود، در خواب دید که پیامبر فرمود: «یا حسین! اُخرجْ فَانَّ اللهَ قدشاءَ اَنْ یراک قتیلاً.»؛ «ای حسین! خروج کن که خدا خواسته است، تو را کشته ببیند.»
مؤلف کتاب عاشوراشناسی در ادامه میافزاید:
حاصل نظریه شهادت تکلیفی، تبدیل مکتب امام حسین (ع) به مکتب عزادارسازی است. طبق این نظریه، نمیتوان به آن حضرت که مأمور به تکلیفی ویژه بود، اقتدا کرد و او را الگو ساخت، بلکه باید عزادارش بود و بس.
۵. شهادت فدیهای
گذشت که قائلان نظریه شهادت عرفانی میگویند امام حسین (ع) قصد شهادت کرد تا خود به درجات معنوی نائل شود. نظریه شهادت فدیهای برعکس آن است و معتقدان بدان میگویند که امام حسین (ع) به شهادت رسید تا گناهکاران را شفاعت کند و آنها را به درجات معنوی برساند. این نظریه، بیشباهت به نظریه مسیحیت درباره مصلوبشدن عیسی (ع) نیست؛ یعنی همانگونه که عیسی به صلیب تن داد تا فدای گناهان انسانها شود، امام حسین (ع) نیز به شهادت رسید تا گناهان امت را بشوید و شفیعشان شود.
نگارنده عاشوراشناسی سپس مینویسد:
خلاصه نظریه شهادت فدیهای این است که امام حسین (ع) به شهادت رسید تا به شفاعت برساند و شهید شد تا شفیع شود. این نظریه، سیدالشهدا (ع) را به عیسی (ع) شبیه میگرداند. متأسفانه نه تنها اسرائیلیات که نصرانیات نیز در دین ما نفوذ کرده است و عدهای کربلا را با جلجتا (محل مصلوبشدن مسیح (ع)، به روایت انجیل) اشتباه گرفتهاند.
۶. شهادت سیاسی
مشهورترین تفسیر از هدف امام حسین (ع) نظریه شهادت سیاسی است. امروز در کتابها و سخنرانیها همواره این نظریه تبیین و تبلیغ میشود. تفسیر فوق در واقع تحلیل سیاسی از قیام امام حسین (ع) است و برخاسته از اسلام سیاسی. پس از اینکه مسلمانان در عصر حاضر به اسلام سیاسی رسیدند و ابعاد سیاسی دین در نگاه آنان برجسته شد، این نظریه نیز از درون آن استخراج شد؛ البته از نظریه مزبور همواره با این تعبیر (شهادت سیاسی) یاد نمیشود؛ اما میتوان این نام را بر آن گذاشت؛ خاصه برای جداکردن آن از نظریه شهادت عرفانی و تکلیفی و فدیهای.
نویسنده کتاب در صفحات بعد میآورد:
بنابراین از نظریه شهادت سیاسی دو تفسیر وجود دارد: ۱. شهادت سیاسی عام، ۲. شهادت سیاسی خاص. یک تفسیر این است که در اسلام حکمی مستقل به عنوان شهادت یا جهاد استشهادی وجود دارد و امام به استقبال آن رفت. شریعتی و کمرهای این نظر را میپذیرند. تفسیر دیگر این است که چنین فرضیه مستقلی در دین وجود ندارد و فقط امام حسین مکلف به آن بود. کاشف الغطاء چنین میاندیشد و میگوید: «خروج امام حسین (ع) از باب جهاد خاص برای امام بود؛ نه جهادی عمومی که بر عهده عموم اهل اسلام است.»
نظریه قیام استشهادی، با اینکه در گذشته قولی شاذ بوده است، به چند علت قبول عام یافت:
۱. این نظریه با عقیده رایج درباره علم نامحدود امام سازگار مینمود؛ بنابراین سنتگرایان آن را پذیرفتند.
۲. این نظریه با مقتضیات عصر حاضر که دوره انقلاب و مبارزه سیاسی بود، سازگاری داشت؛ بنابراین روشنفکران انقلابی هم آن را پذیرفتند.
۳. این نظریه پاسخی جمعوجور بود، به اشکال القای نفس در تهلکه؛ بدین صورت که گفته میشود، امام حسین (ع) خود را به هلاکت نیفکند، بلکه در شهادت افکند و با خونش جهاد کرد؛ بنابراین شماری از اهل سنت نیز آن را پذیرفتند.
۴. این نظریه، قیام امام حسین (ع) را حرکتی پیروز معرفی میکند که آن حضرت در پی شهادتش بود و بدان رسید؛ درحالیکه بر پایه نظریه تشکیل حکومت، امام شکست خورد و به هدفش نرسید.
در رواج نظریه قیام استشهادی، خاصه باید از علت اول و دوم نام برد؛ یعنی منطبقپنداشتن این نظریه با علم نامحدود امام و با مقتضیات عصر حاضر؛ زیرا هم سنتگرایان را اقناع میکرد و هم روشنفکران انقلابی را. بدین ترتیب این دو گروه که بیشتر ساز مخالف هم میزدند، کنار هم آمدند و نظریه قیام استشهادی را تبلیغ کردند.
۷. تشکیل حکومت
معدودی از دانشوران شیعه بر آناند که امام حسین (ع) به قصد تشکیل حکومت قیام کرد و هدف او شهادت در کربلا نبود که اتفاق افتاد، بلکه پیروزی در کوفه بود که اتفاق نیفتاد. به نظر این عده، هدف امام کوفه بود و نه کربلا. کشتن دشمن بود و نه خود را به کشتن دادن. آن حضرت مانند همه مجاهدان، به قصد پیروزی و مغلوبکردن دشمن قیام کرد و نمیدانست که پیروز نمیشود. شیخ مفید میگوید: «ما این مطلب را تصدیق نمیکنیم که حسین (ع) میدانست، اهل کوفه تنهایش میگذارند [و در این سفر به شهادت میرسد.] زیرا هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن نداریم.»
از نظریه تشکیل حکومت میتوان به اقامه امامت یا اعاده حکومت (خلافت) نیز تعبیر کرد؛ زیرا حکومت (خلافت)، حق مسلم امام حسین (ع) بود و پیشتر معاویه آن را از امام حسن (ع) غصب کرده و پس از سالها حکمرانی به فرزندش یزید سپرده بود. امام حسین (ع) میخواست خلافت را از چنگ غاصب بنیامیه پس بگیرد و برای احقاق حق خویش بکوشد و عهدهدار امامت مسلمانان شود؛ بنابراین آنها که هدف تشکیل حکومت را برای امام حسین (ع)، دور از مقام معنوی آن حضرت و سلطنت و دنیاجویی میدانند، نه دین را میشناسند و نه امامت را.
در عصر حاضر تنها کسی که نظریه تشکیل حکومت را پرورد و کوشید آن را مستدل و مستند کند، آیت الله صالحی نجف آبادی است وی بر آن است که امام از همان آغاز یک هدف از پیش تعیین شده نداشت، بلکه به اقتضای شرایط تصمیم میگرفت و هدفی را تعقیب میکرد. به نظر او قیام امام حسین (ع) چهار مرحله داشته و آن حضرت در هر مرحله، هدفی را تعقیب میکرده است:
مرحله اول: از هنگامی که آن حضرت از مدینه به مکه هجرت کرد تا وقتی که بر تصمیم ماندن در مکه باقی بود. هدف مرحله اول: مقاومت در مقابل تهاجم حکومت و بررسی این موضوع که آیا تشکیل حکومت ممکن است یا نه.
مرحله دوم: از هنگامی که تصمیم گرفت به کوفه برود تا هنگامی که با حر برخورد کرد. هدف مرحله دوم: مقاومت در مقابل حکومت و اقدام برای تشکیل حکومت پس از آمادهشدن شرایط.
مرحله سوم: از هنگام برخورد با حر تا شروع جنگ. هدف مرحله سوم: مقاومت و فعالیت برای جلوگیری از برخورد نظامی و برقراری صلح شرافتمندانه.
مرحله چهارم: تهاجم نیروهای نظامی و شروع جنگ. هدف مرحله چهارم: مقاومت و دفاع افتخارآمیز.
آنچه تا اینجا درباره نظریه تشکیل حکومت گفته شد، دیدگاه کسانی است که قائل به علم امام حسین (ع) به زمان شهادتش نیستند و بر آناند که آن حضرت به قصد تشکیل حکومت قیام کرد و نمیدانست، پیروز نمیشود. دیدگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید، امام حسین (ع) قصد حکومت داشت؛ اگرچه میدانست موفق به اقامه آن نمیشود و به شهادت میرسد (نظریه جمع). این نظریه را که شرح آن در بعد میآید، به لحاظ هدف باید با نظریه تشکیل حکومت یکسان دانست. بر اساس این تفسیر، لازمه پذیرفتن نظریه حکومت، نفی علم امام به زمان شهادتش نیست. هم میتوان قائل به نظریه تشکیل حکومت شد و هم قائل به علم امام به زمان شهادتش. پیروان نظریه جمع، همانگونه که درباره امیرالمؤمنین (ع) میگویند که آن حضرت نه به قصد شهادت، بلکه برای نماز به مسجد رفت و همانگونه که درباره امام حسن (ع) میگویند که با زهر به شهادت رسید، نه اینکه به قصد شهادت زهر خورد، درباره امام حسین (ع) نیز میگویند که آن حضرت نه به قصد شهادت، بلکه به قصد حکومت، اما با علم به شهادت قیام کرد.