تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۳۸
۰
کد مطلب : ۷۱۶۸
مفاهیم آیینی

دخیل؛ سنت عرفی- پذیرش شرعی

دخیل؛ سنت عرفی- پذیرش شرعی
وقتی صحبت از دخیل و دخیل بستن می‌شود، اولین صفحه‌ای که در ذهن ما باز شود، تصویری از پنجره فولاد امام رضا (ع) است. تکه‌پارچه‌هایی که یک طرف آن به پنجرة فولاد و طرف دیگر آن به فرد حاجتمند بسته شده یا ممکن است ذهنمان به سوی مکان متبرکی برود و گره‌هایی را به یاد بیاوریم که به امید گره‌گشایی زده شده‌اند. اینها تنها صفحاتی از مسائل مختلفی است که در برخورد با دخیل بستن حاصل می‌شوند.

اما تاکنون نشده از خود سئوال کنیم، آن مریضی که لحظه‌به‌لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌شود و باید به طبیب برسد، چرا در گوشه‌ای نشسته و خود را دخیل به پنجره فولاد کرده است؟ امید او به چیست؟ آیا به خواسته خود می‌رسد؟ و منظور آن حاجتمند از گره‌ای که می‌زند چیست؟

اصلاً حاجت او هرچه باشد، آیا این کار تطابق با آموزه‌های دینی‌اش دارد؟ آیا مستندی برای آن می‌توان یافت؟ سعی بر این است در دو بخش به پاسخ داده شود؛ در بخش اول یک بررسی عرفی از «دخیل بستن» خواهیم داشت و در بخش دوم به جستجوی صورت شرعی دخیل بستن می‌پردازیم.

نگاه عرفی به دخیل بستن

اگر بخواهیم بررسی دقیقی از عرفِ هر زبانی داشته باشیم، باید به سراغ زبان‌شناسان و لغوییون در آن مسئله برویم:

علی اکبر دهخدا در لغت‌نامه‌اش در ذیل کلمة دخیل بستن می‌نویسد: «پاره و کهنه به پنجره ضریحی به نیت برآمدن حاجتی، گره بستن، خرقه به ضریحی یا درخت نظر کرده‌ای یا سقاخانه‌ای برای برآمدن حاجتی، گره زده»

طبق تعریفی که در کتاب «فرهنگ فارسی عامیانه» در ذیل کلمة دخیل آورده شده، به همین معنای برآورده شدن حاجت اشاره شده است:
«تکه پارچه، نوار، زنجیر یا چیز دیگری مشابه اینها که به ضریح امامزاده، شاخة درخت مراد، پنجرة سقاخانه یا هر مکان متبرک دیگر ببندند، به نیت آن که حاجتشان برآورده شود.»

در «لغت‌نامه دهخدا»، ذیل کلمه دخیل معانی متعدد و گسترده‌تری ذکر شده است.

۱- آنکه در کار کسی مداخله کند / آن که در کار و محل کسی دخالت داشته باشد

۲- اندرون کار

۳- دوست ویژه / دوست خالص

۴- (در تداول زنان فارسی‌زبان) الامان! الامان! توسل، پناه می‌برم به تو

هرچند اغراض عرفی منضبط نیستند، اما با نگاهی اجمالی به معانی مختلفی که زبان‌شناسان، ذیل کلمات دخیل و دخیل شدن و کلماتی از این قبیل ذکر کرده‌اند، می‌توان برداشت‌هایی در خدمت غرضی واحد کرده و نتیجه گرفت: شخص حاجتمند به واسطة دخیل، توسل بر کسی می‌کند که دوستدار اوست و از اندرون حاجت وی خبردار است، قدرت بر مداخله هم دارد و از او تقاضای ترحم و برآورده شدن حاجت دارد. بنابراین او را گره‌گشای مشکلات خود می‌بیند و قسمش می‌دهد که گره از کار او بگشاید. این برآورده شدن حاجت و رسیدن به مقصود، تمام درخواست اوست.

آیا دخیل بستن مستند شرعی دارد؟

به دنبال مستندی که بتوان دخیل بستن را به استناد داد، هرچه بیشتر بگردیم، بیشتر ناامید می‌شویم. در هیچ‌یک از کتب، اعم از فقهی و حدیثی و کلامی و ... اشاره‌ای در این‌باره وجود ندارد و گمان هم نمی‌رود که بتوان در این مورد صورت شرعی خاصی ارائه کرد.

با وجود اینکه قول و فعل و تقریر معصومی را در این خصوص ملاحظه نکرده‌ایم، اما نمی‌توان تکه پارچه‌هایی که در زیارتگاه‌ها به نیت برآورده شدن حاجتی در حال گره خوردن هستند، انکار کرد.

پس تکلیف چیست؟ مگر این‌طور نیست که هر آنچه
سنت نباشد، ممکن است بدعت تلقی کرد؟ دخیل بستن را چگونه باید از تعریف بدعت که «ادخال آنچه در دین نیست به اسم دین» خارج کرد؟ در این کشاکش سنت و بدعت، دخیل را به کدامین وادی می‌توان گره بست؟ برای حل این شبهات و این که دخیل بستن را بدعت شماریم یا خیر، نیاز به تعریف جامعی از بدعت داریم؛ بدعت عبارت است از هر عمل و مرامی که در دین اسلام سابقه‌ای نداشته باشد و به واسطة مردم یا حکومت جور یا ... وارد در قلمرو دین شود. همچنین انجام آن عمل بر خلاف سنت و شریعت باشد.

مطابق این تعریف، هر نوآوری را نمی‌توان بدعت نامید، بلکه نوآوری‌ای را بدعت می‌نامند که در دین باشد و همچنین انجام آن مساوی با زیر پا گذاشتن سنت و شریعت محمدی(ص) باشد.

آیت‌الله سبحانی در کتاب فرهنگ و عقاید و مذاهب اسلامی در پاسخ به شبهه اهل ‌سنت که بدعت را به دو قسم حسنه و سیئه تقسیم کرده‌اند، می‌فرماید:

«اگر محور تقسیم حسنه و سیئه، آداب و تقلیدها و رسوم ملی باشد که ارتباط به دین و شریعت ندارد. چنین تقسیمی صحیح خواهد بود. ولی اگر محور تقسیم، نوآوری‌هایی باشد که ارتباط تنگاتنگ با دین دارند و به نام دین انجام می‌گیرند، چنین بدعتی فقط یک قسم دارد و آن بدعت بد و حرام است؛ زیرا ادخال است.»

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، ایشان نوآوری‌هایی را که محورشان آداب و رسوم ملی باشد، بدعت و مذموم نمی‌دانند. پس با چنین نگاهی، دخیل بستن را که نوعی ابراز حاجتمندی است، باید تحت این آداب و رسوم دانست. آداب و رسومی که به واسطه آن عرض ارادت را می‌رسانند.

شهید مطهری در ضمن مثالی تفاوت بین آنچه رسم پسندیده‌ای ا‌ست و آنچه احداث در دین است که همان موضوع بدعت است را این‌گونه اشاره می‌فرماید:

«مثلاً صلوات فرستادن همه وقت خوب است. شما در هر شرایطی که صلوات بفرستید، عمل مستحبی را انجام داده‌اید. فرض کنید گوینده‌ای حرف می‌زند و وسط حرف خود برای اینکه رفع خستگی کرده باشد، به جمعیت بگوید: «صلواتی بفرستید.» این امر خوبی است. اما اگر شما فکر کنید که در اسلام چنین سنتی هست که وسط حرف گوینده، صلوات بفرستید و به عنوان یک امر اسلامی این کار را انجام دهید، این بدعت است.»

اگر نگاهی عرفی به دخیل بستن بیندازیم، برایمان روشن می‌شود که شخص، به واسطة دخیل تنها هدفی را که دنبال می‌کند، این است که عرض حاجتی به بزرگان و اولیای الهی داشته باشد و آن وجیهان را واسطة عندا... قرار می‌دهد تا شفاعتی از سوی خدا، شامل حالش شود. بی‌انصافی است که بخواهیم تلقین کنیم که دخیل بستن نزد عوام، جزو دینشان شده و به آداب زیارتشان اضافه شده است. اگر از آن دردمندی که در حال گره زدن دخیل بر ضریح است، سؤال شود که چه می‌خواهی؟ تنها عرض حاجتش را از آن بزرگواران می‌رساند. او فقط به دنبال نگاهی است که حاجتش روا شود.

نگاهی به عرفیات صحیح از دید ادله شرعی

از تطبیقی که بین اغراض مردم در دخیل بستن و بحث شرعی پیرامون آن حاصل شد، چنین برمی‌آید که دخیل بستن را باید در دایرة عرفیات دانست و با دیدة عوام به آن نگریست.

حال که بحث دخیل بستن و مشخص کردن غرض آن در زمینة عرف پیش آمد، باید بررسی کرد که نگاه شرع به این مسئله چیست؟ آیا شرع برمی‌تابد که عرف به تنهایی مسئله‌ای را حل کند؟ آیا می‌توان تمام عرفیات را با چشم بسته عمل کرد یا از طرف دیگر بام بیفتیم و خط بطلانی بر تمام عرفیات بکشیم؟

در این
چند سطر از پنجرة شرع نگاهی به عرف می‌کنیم و مرز عرف را در نگاه شرع به اجمال بررسی می‌کنیم:

خداوند در آیة شریفة ۱۹۹ سوره مبارکه اعراف در امر پیامبر (ص) به عرف می‌فرماید: «خذ العفو و امر باالعرف و اعرض عن الجاهلین.»

با توجه به تفسیر واژه عرف به سنت‌ها و روش‌های جامعه که آدمیان برای انتظام اجتماع در بین خود متداول می‌دارند و با توجه به کاربرد صیغه و مادة امر می‌توان این استنباط را از آیه داشت که خدا به پیامبرش (ص) دستور می‌دهد که در پرتو بخشش و آسان‌گیری با مردم رفتار کرده و پیامبر (ص) را به پیروی از آن عرفی فرامی‌خواند که مردم به آسانی به آن خو گرفته باشند.

مولای متقیان علی (ع) در عهدنامه‌ای که خطاب به مالک اشتر است می‌فرمایند: «و لاتنقض سنـه صالحـه عمل بها صدور هذه الامـه و اجمعت بها الالفـه و صلحت علیها الرعیـه و لا تحدثن سنـه تضر بشیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها و لوزر علیک بما نقصت منها»

طبق این عهدنامه، امیرالمؤمنین مالک را به حفظ سنن و عرف‌های رایج بین مردم و عدم نقض آنها فرمان می‌دهد که این خود به معنای معتبر شدن سنن و عرف‌های رایج است.

حرف آخر در عرف را علماء در قالب اجماع بیان کرده‌اند که نبود دلیل لفظی برای حجت و اعتبار عرف، خللی بر اعتبار عرف و عادت وارد نمی‌سازد؛ چه این‌ که فقها عموماً در هر زمان آن را تا حدودی که مخل به نصوص شرعی نباشد، معتبر دانسته و بسیاری از احکام خود را بر پایه آن استوار ساخته‌اند. حفظ نظام و پرهیز از اختلال در آن را می‌توان دلیلی برای این امر ذکر کرد.»

سخن در باب این که شرع، مرز عرف را تا کجا کشیده، کوتاه کرده و مخلص کلام این که «اسلام به آداب و رسوم ملل تا زمانی که با آموزه‌های اصلی و گوهر اسلامی در تضاد نباشد، احترام گذاشته و هیچ منعی نسبت به آنها روا نمی‌دارد.»

دخیل بستن؛ آری یا نه

هر چند به طور کلی نمی‌توان اغراض عرفی را منضبط و در قالب خاصی ارائه کرد، اما اگر عینک سنت‌ عرف‌های صحیح را به دیده بزنیم، درمی‌یابیم که مفهوم دخیل را باید از میان مفهوم توسل و زیارت بیرون کشید. در توسل همه تلاش انسان‌ها به این است که از وسعت وجودی آن بزرگواران وسعتی گیرند. در زیارت همة سعی زائران بر این است که در برابر آینه‌های تمام‌نمای فضیلت‌ها بایستند تا خود را میزان کنند.

آدابی مانند دخیل بستن، تبرک جستن، همه و همه در راه «ابتغوا الیه الوسیله» هستند و ما نباید بر آن مضطری که زبان ارادت و حاجت خود را این‌گونه ابراز می‌دارد، خرده گیریم. زیرا او خود آگاه است اینها همه وسیله‌اند و فقط به دنبال گمشده خویش است.

دخیل بستن در حقیقت ادامة ارتباط انسان با روح ائمه معصومین(ع) است که با شیوه‌های مختلف بومی و سنتی مطابق فرهنگ‌های گوناگون شکل گرفته و از طریق آن هر کس به اندازه توان فکری خویش با روح اولیای الهی ارتباط برقرار می‌کند تا بتوانند حاجت خویش را بیان دارد.

منابع:

۱- قرآن مجید
۲- نهج‌البلاغه
۳- تفسیر المیزان، ج ۸، علامه محمدحسین طباطبایی
۴- آشنایی با قرآن، ج ۴، شهید مرتضی مطهری
۵- لغت‌نامه، علی‌اکبر دهخدا
۶- فرهنگ فارسی عامیانه، ابوالحسن نجفی
۷- فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج ۳، جعفر سبحانی
۸- فرهنگ شیعه، پژوهشکدة تحقیقات اسلامی
۹- فرهنگ غدیر، جواد محدثی
۱۰- درآمدی بر عرف، سید علی جبار گلباغی ماسوله
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما