تاریخ انتشار
شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۱۴
۰
کد مطلب : ۳۴۵۲۶

حكمت شهادت سید شهداء(ع)

محمّد باقر مجلسى‏/تحقیق سید مهدى رجائى‏
حكمت شهادت سید شهداء(ع)
  
 و بعد، چنین گوید احقر عباد اللَّه محمد باقر بن محمد تقى - عفى اللَّه عنهما - كه این رساله‏ اى است كه در بیان حكمتِ شهادتِ سید شهداء و قرّة العین سید أنبیاء و جگر گوشه على مرتضى امام حسین بن على، شهید كربلا - صلوات اللَّه علیهم، ولعنة اللَّه على أعدائهم ما بقیت الارض والسّماء - و رفع بعضى از شبهات كه در این باب به خاطر اكثر شیعیان مى‏ رسد.

 ابن بابویه به سند معتبر از عبداللَّه بن فضل روایت كرده است كه گفت به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض كردم كه یابن رسول اللَّه، به چه علت روز عاشورا روز اندوه و جزع و مصیبت و گریه است، و روزى كه حضرت رسالت صلى الله علیه وآله به عالم بقا رحلت فرمود، و روزى كه حضرت فاطمه - صلوات اللَّه علیها - دارفانى را وداع نمود، و روزى كه حضرت امیرالمؤمنین - صلوات اللَّه علیه - شهید شد، و روزى كه حضرت امام حسن علیه السلام مسموم گردید، در جزع و مصیبت مثل آن روز نیست؟ حضرت فرمود كه روز شهادت حسین علیه السلام مصیبت آن از جمیع روزها عظیم ‏تر است، زیرا كه اصحاب كسا و آل عبا گرامى‏ ترین خلق بودند نزد حق تعالى، و مردم ایشان را با یكدیگر مشاهده مى‏ كردند، و آیات و كرامت فضل ایشان با یكدیگر نازل مى ‏شد. پس چون حضرت رسالت صلى الله علیه وآله از دنیا رفت حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در میان مردم بودند، و خود را به دیدن ایشان تسلّى مى‏ دادند، پس چون حضرت فاطمه علیها السلام از دنیا رفت مردم خود را به ملاقات امیرالمؤمنین - صلوات اللَّه علیه - و حسن و حسین علیهم السلام تسلى مى‏ دادند و چون امیرالمؤمنین شهید شد دیدن حسن و حسین علیهما السلام موجب تسلّى مردم مى‏ گردید، و چون حضرت امام حسن علیه السلام شهید شد مردم به ملاقات وافرالبركات حضرت امام حسین علیه السلام درد مصیبت و مفارقت و اندوه آن بزرگواران را مداوا مى‏ كردند و دیده خود را به لقاى او روشن مى‏ گردانیدند.
 و چون حضرت امام حسین - صلوات اللَّه علیه - شهید شدند كسى از آل عبا نماند كه مردم خود را به دیدن او تسلّى دهند، پس رفتن آن حضرت مثل رفتن همه ایشان بود، و به این سبب روز مصیبت آن حضرت، بدترین روزهاست.

 راوى گفت: یابن رسول اللَّه آیا دیدن علىّ بن الحُسین علیه السلام موجب تسلّى مردم نمى‏ گردید؟
 فرمود: بلى علىّ بن الحسین سید عابدان و پیشواى مردمان و حجّت خداوند عالمیان بود بعد از پدر بزرگوار خود، و لیكن حضرت رسالت صلى الله علیه وآله را ملاقات نكرده بود، و از او حدیث نشنیده بود، و علمش به میراث از پدر و جد به او رسیده بود، و مردم حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهما السلام را پیوسته با حضرت رسالت صلى الله علیه وآله دیده بودند و در مجالس و مشاهد متعدده، ایشان را با یكدیگر ملاقات كرده بودند و از آن حضرت فضایل و مناقب ایشان را شنیده بودند و هر یك از ایشان را كه مى‏ دیدند همه را به خاطر مى ‏آوردند و متذكّر آن احوال و اقوال مى‏ گردیدند.
 چون حضرت امام حسین - صلوات اللَّه علیه - رفت هیچ كس نماند كه به دیدن او متذكّر آن مشاهد و مواقف شوند و آن فضائل و مناقب را به یاد آورند، پس گویا در آن روز همه ایشان رفتند و به این سبب مصیبت آن حضرت عظیم ‏ترین مصیبت‏ هاست.

 راوى گفت: یابن رسول اللَّه پس چگونه سُنّیان روز عاشورا را روز بركت مى‏ شمارند؟
 حضرت گریست و فرمود: چون جدّم حسین علیه السلام شهید شد مردم در شام تقرّب جستند به سوى یزید پلید - علیه اللعنة والعذاب الشّدید - و احادیث از براى او وضع كردند و اموال و جوائز گرفتند و از جمله احادیثى كه از براى او وضع كردند احادیث فضیلت و بركت این روز بود تا آن‏كه مردم عدول نمایند از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به سوى فرح و شادى و تبرك و تهیه كردن امور و مهیا كردن آذوقه‏ ها، خدا حكم كند میان ما و ایشان.
 پس حضرت فرمود: اى پسر عمّ ضرر این احادیث بر اسلام و اهل اسلام كمتر است از آنچه وصف مى‏ كنند جماعتى كه محبّت ما را بر خود بسته‏ اند و دعوى مى ‏كنند كه اعتقاد به امامت ما دارند و مع ذلك دعوى مى‏ كنند كه حسین علیه السلام كشته نشد و در نظر مردم چنین نمود كه او كشته شده است، چنانچه عیسى بن مریم علیه السلام در نظر مردم نمود كه كشته شد و در واقع كشته نشد، پس بنابر گفته این جماعت باید كه عقابى و عتابى و ملامتى بر بنى‏ امیه نباشد.
 اى پسر عمّ هر كه دعوى كند كه حسین علیه السلام كشته نشد پس تكذیب رسول خدا كرده است و ائمه هدى را به دروغ نسبت داده است در خبرهایى كه ایشان به قتل آن حضرت داده‏ اند، و هر كه ایشان را تكذیب كند كافر است به خداوند عظیم و خونش مباح است براى هر كه بشنود این سخن را از او.
 پس راوى گفت: یابن رسول اللَّه چه مى‏ فرمایى در باب جماعتى از شیعیان شما كه این اعتقاد [را] دارند؟
 حضرت فرمود كه آنها از شیعیان من نیستند و من از ایشان بیزارم. پس حضرت فرمود: خدا لعنت كند غالیان را كه در حق اهل بیت غلو مى‏ كنند و از حد به در مى‏ روند و مفوضه را كه مى‏ گویند حق تعالى خلق عالم را به ایشان گذاشته است، زیرا كه ایشان صغیر شمرده ‏اند معصیت خدا را، و كافر شده ‏اند به خدا و شریك براى خدا قرار داده‏ اند و گمراه شده ‏اند و مردم را گمراه كرده‏ اند، براى آن‏كه اقامه فرائض خدا نكنند، و حقوق خدا و خلق را ادا ننمایند.191

 و شیخ طبرسى و كلینى به سند معتبر روایت كرده ‏اند كه فرمانى به خط حضرت صاحب الامر علیه السلام بیرون آمد كه قول آنها كه دعوى مى‏ نمایند كه امام حسین علیه السلام كشته نشده كفر است، و تكذیب رسول و ائمه است، و ضلالت و گمراهى است.192
 و ابن بابویه به سند معتبر روایت كرده است كه ابوالصلت هروى به خدمت حضرت امام رضا علیه السلام عرض كرد كه گروهى در كوفه هستند كه دعوى مى‏ كنند كه حسین بن على علیهما السلام كشته نشد و حق تعالى شباهت او را بر حنظلة بن أسعد شامى افكند و آن حضرت را به آسمان بالا برد چنانچه عیسى را به آسمان بالا برد، و این آیه را حجت مى‏ سازند «وَلَن یجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَفِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»193؛ یعنى قرار نداده است خدا از براى كافران بر مؤمنان راهى و تسلطى.
 حضرت فرمود: دروغ مى ‏گویند، بر ایشان باد غضب و لعنت خدا، و كافر شده‏ اند ایشان به تكذیب كردن پیغمبر خدا صلى الله علیه وآله كه خبر داد كه آن حضرت كشته خواهد شد، به خدا سوگند كه كشته شد حسین و كشته شد كسى كه بهتر بود از حسین یعنى امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السلام و هیچ یك از اهل بیت رسالت نیست مگر آن‏كه كشته مى‏ شویم و مرا به زهر شهید خواهند كرد به مكر و حیله، [و این‏] خبر رسیده است به من از رسول خدا صلى الله علیه وآله و خبر داده است آن حضرت را جبرئیل از جانب خداوند عالمیان.
 و مراد حق تعالى در آن آیه، آن است كه كافر را حجتى بر مؤمن نیست و چگونه این معنى تواند مراد بود؟ و حال آن‏كه حق تعالى در قرآن خبر داده است كه كافران بسیارى از پیغمبران را به ناحق كشته ‏اند، و لیكن با وجود ایشان، حجّت پیغمبران بر ایشان غالب بود و حقیت ایشان ظاهر بود.194

 و ابن بابویه و صاحب كتاب احتجاج روایت كرده ‏اند كه محمّد بن ابراهیم طالقانى گفت كه روزى من نزد شیخ ابوالقاسم حسین بن روح كه از نواب حضرت صاحب الامر علیه السلام است بودم با جماعتى كه على بن عیسى قصرى در میان ایشان بود، پس مردى برخاست و گفت: مى‏ خواهم مسئله ‏اى از تو سؤال كنم، شیخ ابوالقاسم گفت: بپرس از هر چه مى‏ خواهى؟ گفت: مرا خبر ده كه حسین بن على علیهما السلام آیا ولىّ خدا بود؟ گفت: بلى. گفت: آیا قاتل او - لعنة اللَّه علیه - دشمن خدا بود؟ گفت: بلى. آن مرد گفت: آیا جایز است كه خدا دشمن خود را بر دوست خود مسلط گرداند؟
 شیخ گفت: آنچه مى‏ گویم بفهم و بدان كه مردم حق تعالى را نمى ‏توانند دید، و همه كس كلام الهى را بى واسطه نمى‏ توانند شنید، و لیكن جناب مقدّس ایزدى رسولى از جنس و صنف ایشان براى ایشان مى‏ فرستد كه مثل ایشان بود، زیرا كه اگر رسول ایشان به صورت ایشان نمى‏ بود و از غیر صنف ایشان بود، هر آینه از ایشان نفرت مى‏ كردند، و قبول قول ایشان نمى‏ كردند، و چون از جنس ایشان بودند و طعام مى‏ خوردند و در بازارها راه مى‏ رفتند گفتند: نیستید شما مگر مثل ما، پس قبول نمى‏ كنیم از شما تا بیاورید چیزى كه ما از اتیان به مثل آن عاجز باشیم و بدانیم كه به آن سبب خدا شما را مخصوص گردانیده است به رسالت و خلافت خود.

 پس حق تعالى براى ایشان معجزه ‏اى چند مقرّر كرد كه سایر خلق عاجز بودند از اتیان به مثل آنها، پس بعضى از ایشان بعد از انذار و تخویف، طوفان آورد و متمرّدان قوم خود را غرق كرد، و بعضى را در آتش انداختند و حق تعالى آتش را بر او سرد و سلامت گردانید، و بعضى از سنگ سخت ناقه بیرون آورد كه از پستانش شیر جارى بود، و بعضى از ایشان دریا را شكافت و از سنگ خشك چشمه ‏ها جارى گردانید و عصا را اژدها كرد، و بعضى از ایشان كور و پیس195 را شفا داد و مرده را به اذن خدا زنده كرد، و خبر داد ایشان را به آنچه مى خوردند و در خانه ‏ها ذخیره مى‏ كردند. و بعضى از ایشان ماه براى او شكافته شد، و حیوانات با او سخن گفتند.
 چون این معجزات را آوردند و امّت‏ هاى ایشان عاجز شدند از اتیان به مثل آنها، پس حق تعالى به مقتضاى لطف خود نسبت به بندگان و حكمت كامله خود، پیغمبران را با این معجزات گاهى غالب گردانید و گاهى مغلوب، و در حالتى قاهر گردانید و در حالت دیگر مقهور، زیرا كه با این معجزات و خوارق عادات در جمیع احوال غالب و قاهر بودند و به بلاها و مصائب ممتحن نمى‏ شدند، هر آینه مردم ایشان را خدایان مى‏ دانستند، و هر آینه نمى‏ دانستند فضیلت صبر ایشان را بر بلاها، و لیكن حق تعالى در این امور احوال ایشان را مثل احوال دیگران گردانید، تا آن‏كه در حال بلا و محنت صابر باشند، و در حالت رخا و عافیت شاكر باشند، و در جمیع احوال خود در مقام تواضع و فروتنى باشند، و تكبّر و تجبّر ننمایند، و مردم بدانند كه ایشان را خدایى هست كه او خالق و مدبّر ایشان است، پس آن خداوند را عبادت و اطاعت كنند، و حجّت خدا تمام باشد بر كسى كه در حق ایشان از حد به در رود و دعوى پروردگارى از براى ایشان كند، یا معانده و مخالفت و عصیان ایشان نماید، و آنچه ایشان آورده‏ اند از جانب خدا انكار كند، تا آن‏كه هر كه هلاك شود بعد از اتمام حجّت هلاك شود، و هر كه نجات یابد به دلیل و برهان نجات یابد. پس شیخ ابوالقاسم رضى الله عنه اظهار نمود آنچه گفتم از پیش خود نگفتم، و از حضرت صاحب علیه السلام شنیدم.196

 و ابن بابویه و حِمیرى به سند صحیح و موثّق روایت كرده ‏اند كه از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند كه حق تعالى در قرآن مى‏ فرماید: آنچه به شما مى ‏رسد از مصیبتى، پس به سبب آن چیزى است كه كسب كرده است آن را دست‏ هاى شما و عفو مى‏ كند خدا از گناه بسیار.197 پس چه مى‏ فرمایید در آنچه رسید به امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیتش، آیا به كرده ‏هاى ایشان بود؟ و حال آن‏كه ایشان اهل بیت عصمت و طهارت بودند، و خود را به لوث گناهى نیالوده بودند.
 حضرت فرمود: این آیه در حق ایشان نیست، و لیكن حق تعالى مخصوص مى‏ گرداند دوستان خود را به مصیبت‏ ها براى آن‏كه مزد دهد ایشان را به ثواب‏ ها، و درجات ایشان را مضاعف گرداند بى آن‏كه گناهى كرده باشند، چنانچه حضرت رسالت صلى الله علیه وآله بى آن‏كه گناهى كرده باشد روزى هفتاد مرتبه استغفار مى ‏كرد.198
 و صفار به سند معتبر روایت كرده است كه روزى گروهى از اصحاب حضرت امام محمد باقر علیه السلام در خدمت آن حضرت نشسته بودند، فرمود: عجب دارم از گروهى كه ولایت ما را اختیار كرده ‏اند و ما را امام مى‏ دانند و اطاعت ما را بر خود واجب مى‏ شمارند مانند طاعت خدا، و به ضعف عقل‏ هاى خود مرتبه ما را پست مى‏ كنند، و عیب مى‏ كنند بر جماعتى كه ما را مى‏ شناسند و رتبه ما را مى‏ دانند و كمالات ما را بیان مى‏ فرمایند، و ایشان را نسبت به غلو مى‏ دهند، آیا گمان دارید كه خداوند عالمیان اطاعت دوستان خود را بر خلق واجب گرداند، و از ایشان مخفى دارد اخبار آسمان‏ ها و زمین را، و بر ایشان نرساند آنچه بر ایشان و دیگران واقع مى ‏شود.
 حمران گفت: فداى تو شوم، مرا خبر ده كه چگونه بود امر على بن أبى طالب و حسن و حسین - صلوات اللَّه علیهم - كه خروج كردند و به دین خدا قیام نمودند و اهل طغیان و جور بر ایشان غالب شدند و ظفر یافتند؟
 حضرت فرمود: اى حمران در علم الهى چنین گذشته بود و چنین مقرر شده بود، و به فرموده رسول خدا صلى الله علیه وآله خروج كرد هر كه خروج كرد از ما، و از روى علم و دانایى ساكت شد هر كه ساكت شد از ما. اى حمران اگر وقتى كه بلا نازل مى ‏شد و اهل جور بر ایشان غالب مى‏ شدند از خدا سؤال مى‏ كردند كه ملك و پادشاهى آن طاغیان را برطرف مى‏ كرد زودتر از آن‏كه كسى رشته را بگسلد و دانه‏ هاى آن از هم بریزد، و لیكن ایشان در مقام رضا و تسلیم بودند، و آنچه حق تعالى صلاح ایشان را در آن مى‏ دانست غیر آن نمى‏ خواستند. اى حمران آنچه به ایشان رسید براى گناهى نبود كه مرتكب شده باشند، و عقوبت معصیتى نبود كه مخالفت خدا در آن كرده باشند، و لیكن براى آن بود كه خدا مى‏ خواست كه به آن درجات عالیه در بهشت برسند، پس چیزهاى بد در حق ایشان به خاطر خود مرسان.199

 و ابن بابویه به سند معتبر روایت كرده است كه مردى از حضرت صادق علیه السلام پرسید، كه یابن رسول اللَّه چه سبب داشت كه اصحاب حضرت
امام حسین علیه السلام با آن‏كه مى‏ دانستند كه كشته مى ‏شوند اقدام بر جهاد مى ‏نمودند و بى‏ باكانه خود را در دریاى جنگ مى‏ افكندند.
 حضرت فرمود: پرده از پیش دیده ایشان برداشته بودند، و منزل‏ هاى خود را در بهشت دیده بودند، پس مبادرت مى‏ كردند كه كشته شوند و به منزل‏ هاى خود برسند، و حوریان خود را در بر گیرند.200
 و قطب راوندى به سند صحیح از ابوحمزه ثمالى روایت كرده است كه حضرت على بن الحسین - صلوات اللَّه علیهما - فرمود: من با پدرم بودم در شبى كه صبحش شهید شد، در آن شب به اصحاب خود گفت؛ اینك شب در آمد و راه گریختن بر شما گشوده شد، پس این شب را غنیمت شمارید و بگریزید كه این گروه جفاكار مرا مى‏ طلبند و با دیگرى كار ندارند، و اگر مرا بكشند از پى شما نخواهند آمد، و من بیعت خود را از گردن شما گشودم، ایشان گفتند به خدا سوگند كه این هرگز نخواهد شد. حضرت فرمود كه فردا كشته خواهید شد و یكى از شما به در نخواهد رفت، ایشان گفتند؛ حمد مى‏ كنیم خداوندى را كه ما را مشرف كرده است به این كرامت كه با تو شهید شویم، پس ایشان دل را بر شهادت گذاشتند، و حضرت دعا كرد ایشان را و فرمود كه سر بالا كنید و نظر كنید. چون نظر كردند درجات و منازل خود را در بهشت دیدند، پس حضرت منزل هر یك را به او نشان داد، تا آن‏كه همه، منازل خود را شناختند، و حور و قصور و نعمت‏ هاى موفور خود را دیدند، و به این سبب در آن صحرا روى به نیزه و شمشیر مى‏ رفتند، كه زودتر به منزل خود برسند و به نعیم ابدى متنعم گردند.201
 و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام محمد تقى علیه السلام روایت كرده است كه حضرت على بن الحسین علیهما السلام مى‏ فرمود چون كار بر پدرم تنگ شد، و آن كافران از هر سو آن حضرت و اصحابش را در میان گرفتند اهل آن معركه احوال آن حضرت را بر خلاف احوال خود دیدند، زیرا كه دل‏ هاى ایشان ترسان شده بود و رنگ‏ هاى ایشان متغیر گردیده بود، و مفاصل بدن ایشان مى‏ لرزید، و آن حضرت با مخصوصان اهل بیت او روى‏ هاى ایشان شگفته بود، و رنگ ایشان افروخته بود، و سكون قلب و اطمینان جوارح ایشان بیشتر شده بود.

 پس بعضى از اصحاب آن حضرت گفتند نظر كنید به سوى این شیر بیشه شجاعت كه پروا از مردن ندارد و آرزومند شهادت است.
 حضرت چون سخن ایشان را شنید فرمود: صبر كنید اى فرزندان بزرگواران كه نیست مرگ از براى شما مگر به منزله پلى كه از آن در گذرید، و از شدت و بدحالى منتقل شوید به سوى نعیم ابدى و بهشت جاودانى، پس كیست از شما كه نخواهد از زندانى به قصرى منتقل شود، و نیست مرگ براى دشمنان شما مثل كسى كه از قصر و قباب به سوى زندان و عذاب رود. به درستى كه پدرم مرا خبر داد كه رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود كه دنیا زندان مؤمن است و بهشت كافر است، و مرگ جسر مؤمنان است به سوى بهشت‏ هاى ایشان و جسر كافران است به سوى عذاب‏ هاى ایشان، و من هرگز دروغ نگفته ‏ام و از پدران خود دروغ نشنیده ‏ام.202

 و أیضاً به سند معتبر از ابو حمزه ثمالى روایت كرده است كه روزى حضرت على بن الحسین علیهما السلام نظر كرد به سوى عبیداللَّه پسر عباس بن على بن ابى طالب و آب از دیده مباركش روان شد و فرمود: هیچ روزى بر حضرت رسول صلى الله علیه وآله سخت ‏تر نبود از روز احد كه عَمّ او شیر خدا و رسول، حمزة بن عبدالمطّلب در آن روز شهید شد، و بعد از آن، روز موته بود كه پسر عمّ او جعفر بن ابى طالب شهید شد.
 پس حضرت فرمود كه روزى به روز حسین علیه السلام نمى ‏رسد كه سى هزار نامرد كه دعوى مى‏ كردند كه از این امّت‏ اند، آن امام مظلوم را در میان گرفتند و هر یك تقرّب مى‏ جستند به سوى خدا به ریختن خون او را، و ایشان را موعظه مى‏ كرد و خدا را به یاد ایشان مى‏ آورد، و پندپذیر نشدند و دست از او برنداشتند، تا آن‏كه او را به جور و ستم و عدوان شهید كردند.
 پس فرمود كه خدا رحمت كند عباس را كه جان‏فشانى كرد و مردانگى كرد و جان خود را فداى برادر خود گردانید، تا آن‏كه دست هایش را بریدند، پس حق تعالى به عوض دست هاى او دو بال به او كرامت كرد كه به آن بال ها با ملائكه در بهشت پرواز مى‏ كند، چنانچه جعفر بن ابى طالب را دو بال داده. و به درستى كه عباس را نزد خداوند عالمیان منزلتى هست كه جمیع شهدا در روز قیامت آرزوى منزلت او مى‏ كنند.203

 و ابن قولویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده است كه هیچ شهیدى نیست مگر آن‏كه آرزو مى‏ كند كه كاش با حسین علیه السلام شهید شده بودم و با او داخل بهشت مى‏ شدم.204 اى شیعیان و مؤمنان بدانید كه واقعه ‏اى از این شنیع ‏تر و مصیبتى از این فظیع‏ تر از ابتداى عالم تا انقضاى بنى آدم واقع نشده و نخواهد شد، و باید كه وقوع این امر باعث مزید اعتقاد شیعیان و محبّان اهل بیت علیهم السلام گردد، زیرا كه هر كه در این دنیا مرتبه ‏اش نزد حق تعالى عظیم‏ تر است، بلاى او سخت ‏تر و ابتلاى او بیشتر است، و دوستان خدا آرزومند این بلاها و شدّت‏ ها مى‏ باشند، و آنها كه دوست و معبود خود را شناخته ‏اند سر باختن در راه او را اعظم سعادت ‏ها مى ‏دانند، و تعب‏ هاى ایشان راحت است، و رضاى محبوب ایشان در هر چه باشد منتهاى لذّت ایشان است، و بسیارى از پیغمبران را پوست سر كندند، و به بدترین سیاست‏ ها كشتند.
 و در احادیث معتبره وارد شده است كه اكثر پیغمبران از قوم خود مذلّت‏ ها و آزارهاى عظیم كشیدند، و حق تعالى براى كرامت پیغمبر آخر الزمان آن آزارها را بر اهل بیت آن حضرت مقرّر گردانید كه موجب رفع درجات او و ایشان گردد، و اكثر ایشان در هنگام نزول بلا از روى حتم دعا مى‏ كردند، و حق تعالى دعاى ایشان را رد نمى‏ كرد، و اگر دعا مى‏ كردند كه آسمان به زمین آید یا زمین سرنگون شود البته مى‏ شد، ولیكن به قضاى خدا راضى بودند و خواهان سعادت شهادت بودند.

 و هر چند افواج ملائكه و جن به یارى آن حضرت مى ‏آمدند قبول نمى‏ كرد، براى آن‏كه مى‏ دانست كه حق تعالى مى‏ خواهد كه او به درجه رفیعه شهادت برسد، و حجّت خدا را بر خلق تمام كند، و مى‏ دانست كه اگر خدا خواهد بدون یارى ملائكه و جنّیان او را نصرت مى‏ تواند داد لهذا قبول نكرد، و دانست كه فرستادن ایشان براى اظهار عزّت و كرامت اوست نزد حق تعالى. چنانچه منقول است كه از حضرت لقمان علیه السلام پرسیدند كه چرا پیغمبرى را قبول نكردى؟ گفت: كه اگر خدا مى‏ خواست كه البته من پیغمبر شوم به اختیار من نمى‏ گذاشت.
 و جمیع پیغمبران و اوصیا آرزوى منزلت آن حضرت مى‏ كردند، و آن حضرت در دل شاد بود به رفتن و در راه دوست كشته شدن، و آن سخنان كه به ظاهر مى‏ فرمود براى اتمام حجّت بر آن كافران بود، چنانچه از اخبار پیش ظاهر شد.
 و آن جمعى كه در خدمت آن حضرت بودند و رشحه‏ اى از دریاى معرفت آن لجه علم ربّانى به ایشان رسیده بود از روى شوق خود را به كشتن مى‏ دادند و از الم تیر و نیزه و شمشیر پروا نداشتند.
 و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است كه حق تعالى مؤمن را به هر بلا مبتلا مى‏ گرداند، و نیست بلا مگر از براى مؤمن، ولیكن او را از كورى و شقاوت آخرت نجات مى‏ دهد. پس فرمود كه حضرت امام حسین علیه السلام در صحراى كربلا كشتگان خود را بر روى یكدیگر مى‏ گذاشت و مى‏ گفت: كشتگان با كشتگان پیغمبران و اولاد پیغمبرانند.
 و در حدیث معتبر دیگر فرمود كه حضرت امام حسین علیه السلام در روز شهادت به اصحاب خود گفت كه حضرت رسول صلى الله علیه وآله به من مى‏ گفت كه اى فرزند گرامى زود باشد كه تو را ببرند به سوى عراق به زمینى كه در آن‏جا ملاقات مى ‏نمایند پیغمبران و اوصیاى ایشان، و آن زمین را عمورا مى‏ نامند، و تو در آن صحرا شهید خواهى شد با گروهى از اصحاب كه الم حرارت آهن نخواهند یافت، پس این آیه را خواند: «یا نَارُ كُونِى بَرْدًا وَسَلَمًا عَلَى‏ إِبْرَ هِیمَ»205 پس آتش حرب بر تو و ایشان، برد و سلام خواهد بود.

 پس حضرت امام حسین علیه السلام فرمود كه بشارت باد شما را كه به نزد پیغمبر خود مى ‏رویم و نزد آن حضرت خواهیم ماند آنچه خدا خواهد. پس اوّل كسى كه در رجعت بر خواهد گشت و از قبر بیرون خواهد آمد من خواهم بود، و بیرون آمدن من موافق بیرون آمدن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد بود در هنگامى كه قائم آل محمد علیه السلام ظاهر شود.
 پس بر من نازل خواهد شد گروهى از آسمان كه بیش از این نازل نشده باشند، و فرود آیند جبرئیل و میكائیل و اسرافیل و لشكرهاى ملائكه و محمّد و على و برادرم با جمیع ائمه علیهم السلام كه همه بر اسبان ابلق از نور سوار باشند، و مخلوقى پیش از ایشان بر آنها سوار نشده باشد.

 پس حضرت رسول صلى الله علیه وآله لواى خود را حركت دهد و به دست قائم ما دهد با شمشیر خود، و بر این حال مدت‏ ها در زمین بمانیم، و حق تعالى از مسجد كوفه چشمه‏ اى از آب و چشمه‏ اى از شیر جارى گرداند.
 پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر حضرت رسالت را به من دهد و به سوى مشرق و مغرب زمین فرستد كه هر كه دشمن خدا باشد خونش را بریزم، و جمیع بت‏ها را بسوزانم، تا آن‏كه جمیع بلاد هند را فتح كنم.
 و حضرت دانیال و یوشع زنده مى‏ شوند و به نزد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مى ‏آیند و مى‏ گویند: راست گفتند خدا و رسول. پس حضرت با ایشان هفتاد نفر را به سوى بصره مى‏ فرستد كه مخالفان بصره را به قتل مى‏ رسانند، و لشكرى به جانب بلاد روم خواهد فرستاد كه جمیع آن بلاد را فتح نماید.
 پس من خواهم كشت هر حیوان حرام گوشت را تا آن‏كه بر روى زمین نماند مگر طیب و نیكو، و بر یهود و نصارى و سایر ملل، اسلام را عرض خواهم كرد، و ایشان را میان اسلام و كشته شدن مخیر خواهم گردانید، و هر كه قبول اسلام كند بر او منّت خواهم گذاشت، و هر كه قبول نكند خونش را خواهم ریخت، و هر كه از شیعیان ما در زمین باشد خدا ملكى به سوى او خواهد فرستاد كه خاك از روى او پاك كند و زنان و منزلت او را در بهشت به او بنماید، و بر روى زمین كورى و زمین‏گیرى و مبتلایى نماند مگر آن‏كه به بركت ما اهل بیت شفا یابد، و بركت‏ هاى خدا از آسمان به سوى زمین فرود آید به مرتبه ‏اى كه درختان آن قدر بار دهند كه شاخه‏ هایشان بشكند، و میوه زمستان را در تابستان بخورید، چنانچه حق تعالى مى‏ فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَكَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَهُم بِمَا كَانُواْ یكْسِبُونَ»206؛ یعنى اگر اهل شهرها ایمان بیاورند و پرهیزگارى نمایند، هر آینه خواهیم گشود بر ایشان بركت‏ ها از آسمان و زمین، و لیكن تكذیب كردند پس گرفتیم ایشان را به آنچه كسب كرده بودند.

 پس حضرت فرمود كه خدا خواهد بخشید به شیعیان ما كرامتى چند كه مخفى نماند بر ایشان چیزى در زمین، تا آن‏كه اگر كسى خواهد كه خبر خانه خود را بداند زمین او را خبر دهد به احوال ایشان - تمام شد حدیث.207

 و باید دانست كه این مذلّت‏ هاى دنیا موجب مزید عزّت ایشان است، و دوست خدا به این‏ها ذلیل نمى‏ گردد، آنها كه مى‏ خواستند كه ایشان را ذلیل گردانند اكنون نام ایشان به غیر لعن و نفرین در زمین مذكور نمى‏ شود، و نسل‏ هاى ایشان منقرض شدند، و نشانى از قبرهاى ایشان ظاهر نیست، و حق تعالى نام آن بزرگواران را بلند گردانیده، و علوم و كمالات ایشان عالم را فرا گرفته، و دوست و دشمن بر ایشان در نماز و غیر نماز صلوات مى‏ فرستند، و به شفاعت ایشان در درگاه خدا حاجت مى‏ طلبند، و رؤوس منابر و منایر را و وجوه دنانیر و دراهم را به نام نامى ایشان مزین مى‏ گردانند، و پادشاهان زمین و سلاطین باتمكین به طوع و رغبت از روى اخلاص روى بر خاك آستان ایشان مى‏ مالند، و هر روز چندین هزار كس به بركت زیارت ایشان مغفور مى‏ گردند، و چندین هزار كس به بركت لعنت بر دشمنان ایشان مستحق بهشت مى‏ گردند، و چندین هزار كس از بركت گریستن برایشان و محزون گردیدن از مصایب ایشان صحیفه سیئات خود را از لوث گناه مى‏ شویند، و چندین هزار كس به بركت روایت اخبار و نشر آثار ایشان به سعادات ابدى فائز مى‏ گردند، و چندین هزار كس به بركت احادیث ایشان به درجه معرفت و یقین مى‏ رسند، و چندین هزار كس به متابعت آثار ایشان و اقتداى به سنّت ایشان به مكارم اخلاق و محاسن آداب محلّى مى‏ گردند، و چندین هزار كور ظاهر و باطن در روضات مقدّسات ایشان شفا مى‏ یابند، و آلاف الوف از مبتلاى به بلاهاى جسمانى و روحانى از دارالشفاى بیوت رفیعه و علوم منیعه ایشان صحّت مى‏ یابند.

 و آنها كه اندك بصیرتى دارند از مشاهده جلال آن بزرگواران مدهوش مى‏ گردند، و از قربت معنوى آن مقربان خداوند رحمان در هر ساعت بهره ‏ها و فیض‏ ها مى‏ یابند. و حق تعالى بزرگى و جلالت و عظمت و شوكت ایشان را در رجعت و در قیامت بر عالمیان ظاهر خواهد ساخت، پس كدام جلالت از این عظیم ‏تر؟ و كدام بزرگى از این بیشتر مى‏ تواند بود؟ و كدام اذیت و اذلال رفع این عظمت و جلالت مى‏ تواند نمود.
 و اما شبهه‏ اى كه در خاطر عوام مى ‏باشد، كه آن حضرت با وجود آن‏كه مى‏ دانست كه شهید خواهد شد چرا به صحراى كربلا مى‏ رفت و اهل بیت خود را مى‏ برد؟ این شبهه چندین جواب دارد:

 و جواب مجملش آن است كه احوال پیشوایان دین را به احوال خود قیاس نباید كرد، و تكلیف ایشان تكلیف دیگر است. و اگر جمعى كه بر اسرار قضا و قدر حق تعالى مطّلع ‏اند تكلیف ایشان در این باب مانند تكالیف ما باشد و توانند رفع آن
قضاها كه بر آنها مطّلع گردیده ‏اند از خود بكنند، باید كه هیچ قضا در ایشان جارى نگردد، و به هیچ بلا مبتلا نشوند، و جمیع امور موافق خواهش بدنى ایشان واقع شود، و این خلاف مصلحت علیم قدیر است.
 و باید كه ایشان به علم واقع مكلّف نباشند، و در تكالیف ظاهره با سایر ناس شریك باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیاء و ایمان و كفر عباد به ظاهر مكلف بودند، و اگر به علم واقع مكلف مى‏ بودند بایست كه با هیچ كس معاشرت نكنند، و همه چیز را نجس دانند، و حكم به كفر اكثر عالم بكنند، و اگر چنین مى‏ بود حضرت رسول صلى الله علیه وآله دختر به عثمان نمى‏ داد، و عایشه و حفصه را به حباله خود در نمى‏ آورد.
 پس حضرت امام حسین علیه السلام به حسب ظاهر مكلّف بود كه با وجود اعوان و انصار با منافقان و كفار جهاد كند، و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار كس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از كوفیان بى‏ وفا، اگر حضرت تقاعد مى‏ ورزید و اجابت ایشان نمى‏ نمود ایشان را به ظاهر بر حضرت حجّت بود، و حجّت الهى برایشان تمام نمى‏ شد.

 و جواب دیگر: آن‏كه در وقتى نرفتن فایده مى‏ كرد كه آن حضرت در نرفتن سالم بماند و چنین نبود؛ زیرا كه یزید جمعى را فرستاده بود كه آن حضرت را در مكه بگیرند و به نزد او برند یا به قتل آورند، چنانچه مكرّر خود مى‏ فرمود كه چون خواستند مرا بكشند گریختم، در وقتى كه محمّد بن حنفیه التماس ترك آن سفر مى‏ كرد، حضرت فرمود كه اى برادر، اگر من در سوراخ جانورى از جانوران زمین پنهان شوم البته بنى‏ امیه مرا به در مى‏ آورند و به قتل مى ‏رسانند.
 و در بعضى از كتب معتبره مذكور است كه یزید پلید لشكر عظیمى به عمر بن سعد بن العاص داد و او را به امارت حاج مقرر كرد و فرستاد كه به هر حیله كه ممكن باشد حضرت را بگیرد یا به قتل آورد، سى نفر از اكابر بنى‏ امیه ملاعین را براى این كار در آن سال فرستاد، و به این سبب آن حضرت احرام حج را به عمره عدول نمود، و پیش از اتمام حج روانه عراق شد، و لهذا در زمان معاویه كه براى مصلحت دنیاى خود ظاهر را رعایت مى‏ كرد و مبادرت به قتل و اذلال ظاهراً نمى‏ نمود حضرت اجابت دعوت كوفیان نفرمود و صبر كرد، پس هرگاه حضرت داند كه به هر حال كشته مى‏ شود، و كشته شدن در ضمن جهاد را بر كشته شدن با اسیرى و مذلّت اختیار نماید محل اعتراض نخواهد بود.
 جواب دیگر آن‏كه وقتى كه حق تعالى مصلحت در اعلاى دین خود داند، پیغمبران و اوصیاى ایشان را تكلیف تعرض مخاطرات عظیمه مى نماید، چنانچه حضرت نوح علیه السلام را به تنِ تنها بر چندین هزار كس مبعوث گردانید، و موسى و هارون به دعوت فرستاد، و حضرت رسول صلى الله علیه وآله را به تبلیغ رسالت در مكّه نمود، و اگر ایشان را براى مصلحت  از شر اعادى حفظ نمود بسیارى از پیغمبران را براى اتمام حجّت گذاشت كه به انواع سیاست‏ ها شهید گردند.
 و در حقیقت اگر نظر كنى آن امام مظلوم جان شریف خود را فداى دین جدّ بزرگوار خود كرد، و اگر با یزید صلح مى ‏كرد و انكار افعال قبیحه او نمى‏ نمود در اندك وقتى شرایع دین و اصول و فروع ملّت سید المرسلین مندرس و مخفى مى ‏شد، و معاویه چندان سعى در اخفاى آثار آن حضرت كرده بود كه قلیلى باقى مانده بود، و آن قلیل نیز به اندك زمانى برطرف مى‏ شد، و قبایح اعمال و افعال آن ملاعین در نظر مردم مستحسن مى‏ شد، و كفر عالم را مى ‏گرفت.
 شهادت آن حضرت باعث آن شد كه مردم قدرى از خواب غفلت بیدار شدند و قبایح عقاید و اعمال ایشان را فهمیدند و صاحب خروج‏ ها مانند مختار و غیر او به هم رسیدند، و در اركان دولت بنى‏ امیه تزلزل انداختند، و همان باعث انقراض و استیصال ایشان شد، و در اواخر دولت بنى ‏امیه و اوایل سلطنت بنى عبّاس كه مخالفان چندان قوّتى نداشتند ائمّه اهل بیت - صلوات اللَّه علیهم أجمعین - علوم الهى را در میان خلق منتشر كردند، و بدع ارباب ظلم و عدوان را ظاهر ساختند، و با مشاهده علوم و معجزات ایشان شیعیان در اطراف عالم بسیار شدند، و دین حق امامیه ظاهر شد، و حجّت بر عالمیان تمام شد.

 و تا حال بحمداللَّه در جمیع بلاد شیعیان هستند، و كتب ایشان و شرایع مذهب ایشان از جمیع مذاهب مضبوطتر است، و علماى ایشان از علماى جمیع مذاهب بیشتر و داناترند، و اگر نیك تأمّل نمایى همه اینها از بركات خروج سید شهدا است، فداى او باد جان من و جان جمیع شیعیان.
 جواب مجمل دیگر آن‏كه بعد از ثبوت عصمت و امامت ایشان در امور، بر ایشان اعتراض كردند در هر چه از ایشان صادر شود؛ از محض جهل و خطا است، و در حقیقت اعتراض بر ایشان اعتراض بر خدا است، و ایشان آنچه مى ‏كرده ‏اند به فرموده خدا مى ‏كرده ‏اند.
 چنانچه كلینى به سند معتبر روایت كرده است كه حریز به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض كرد كه فداى تو شوم چه بسیار كم است بقاى شما اهل بیت، و اجل ‏هاى شما به یكدیگر نزدیك است، با آن‏كه احتیاج مردم به شما بسیار است.
 حضرت فرمود: هر یك از ما صحیفه ‏اى دارد كه آنچه باید در مدّت حیات خود به عمل مى‏ آورد در آن صحیفه هست، و چون آن صحیفه تمام مى‏ شود مى‏ داند كه وقت ارتحال او است به سراى باقى، پس در آن وقت حضرت رسالت صلى الله علیه وآله به نزد او مى‏ آید و او را خبر مى‏ دهد كه وقت وفات تو رسیده است، و منزلت او را نزد خدا به او مى‏ نماید.
 و چون حضرت امام حسین به صحیفه خود عمل كرد هنوز آنها تمام نشده بود كه حضرت رسالت خبر شهادت را به او داد، و او را مأمور به جهاد گردانید، و چون مشغول جهاد شد ملائكه استدعاى نصرت آن حضرت كردند، چون به زمین رسیدند آن حضرت شهید شده بود، حق تعالى به ایشان وحى كرد كه نزد قبر شریف او باشید و بر مصیبت او بگریید تا او به دنیا برگردد در رجعت، و شما یارى او بكنید و او طلب خون خود بكند، این بود آنچه در آن صحیفه نوشته شده بود و هنوز به عمل نیامده است.208

 و به روایت معتبر دیگر جبرئیل در هنگام وفات رسول جلیل وصیت‏نامه آورد و دوازده مُهر از طلاى بهشت بر آن زد كه هر امامى مُهر خود را بردارد و به آنچه در تحت آن مُهر نوشته شده در ایام حیات خود عمل نماید.209
 و أیضاً این مسأله در حقیقت از فروع مسأله قضا و قدر است، و نهى از تفكّر در این مسأله در احادیث بسیار وارد شده است، پس در این باب تفكّر نكردن أحوط و أولى است.
 و باید دانست مجملاً كه آنچه ایشان به عمل مى‏ آورند از فعل و ترك، موافق فرموده خداوند عالمیان است، و بر كرده ‏هاى خدا اعتراض روا نیست، و عقول ضعیفه خلق قاصر است از فهمیدن اسرار حكم الهى. چنانچه گاه است از پادشاهان جلیل الشأن امرى چند صادر مى‏ گردد كه بر طبع اكثر خلق ناگوار و دشوار مى‏ آید، بلكه اكثر ایشان حكم به خطا مى‏ كنند، و كسى كه بر قدرى از اسرار و رموز سلطنت اطلاع دارد مى‏ داند كه آنچه واقع شده عین مصلحت ملك و دولت است، و نزد پادشاهان ذى شأن هر كه در مقام تسلیم و انقیاد باشد و برایشان اعتراض ننماید هر چند عقلش قاصر از فهم و حكمت آن باشد مرتبه ‏اش عظیم‏تر است، و او را به اخلاص و رسوخ اختصاص منسوب مى ‏گردانند.

 هم‏چنین بلاتشبیه در درگاه پادشاه پادشاهان هر كه انقیاد و تسلیمش بیشتر است و به قضاهاى او راضى ‏تر است درجه او بلندتر است، پس كار بنده آن است كه در مقام اصلاح كار خود باشد و در كارهاى جناب مقدس الهى و تقدیرات او و كارهاى دوستان او تصرف ننماید و راه اعتراض نگشاید، و به ضعف عقل خود قائل شود تا به درجه رفیعه ارباب تسلیم كه اعلاى مراتب مقربان است فائز گردد، و دینش از عروض شكّ و شبهه سالم ماند، و شیطان لعین راه وسوسه بر او نگشاید، زیرا كه این امور خطیر است و محلّ لغزش مقرّبان است.
 و ابن قولویه رحمه الله به سندهاى معتبر از زائدة بن قدامه روایت كرده است كه گفت: روزى به خدمت حضرت امام زین العابدین علیه السلام رفتم فرمود: اى زائده شنیده‏ ام كه تو به زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السلام مى‏ روى.
 زائده گفت: بلى چنین است كه به شما خبر رسیده است.
 حضرت فرمود: چرا چنین مى‏ كنى و حال آن‏كه تو را قرب و منزلتى نزد خلیفه هست، و او راضى نیست كه كسى ما را دوست دارد، و ما را بر دیگران زیادتى دهد، و فضائل ما را یاد كند، و حق ما را بر این امّت ذكر كند.
 زائده گفت: به خدا سوگند كه نمى‏ كنم این را مگر از براى خدا و رسول او، و پروا ندارم از خشم هر كه به خشم آید بر من، و بر من عظیم و گران نیست آزارى كه به من برسد به این سبب.
 پس حضرت سه مرتبه فرمود كه واللَّه كه چنین است. پس فرمود كه بشارت باد تو را، پس بشارت باد، پس بشارت باد، به درستى كه خبر مى‏ دهم تو را به چیزى كه از خبرهاى منتخب و مخزون است نزد من.
 به درستى كه چون در صحراى كربلا رسید به ما آنچه رسید، و پدرم شهید شد و با او شهید شدند از فرزندان و برادران و خویشان و یاران او آنچه شنیده ‏اى، و حرم او و زنان او را بر شتران سوار كردند و به جانب كوفه مى‏ بردند، و چون به جنگ‏ گاه رسیدیم و نظر من بر كشتگان افتاد و ایشان را در میان خاك و خون دیدم كه مدفون نكرده بودند ایشان را، قلق عظیم در دل من به هم رسید، و اندوه بزرگى در سینه من حادث شد، و نزدیك شد كه جانم از بدنم مفارقت كند.
 در آن وقت عمه من زینب كبرى دختر على آل مرتضى آن حالت را در من مشاهده نمود مضطرب شد و گفت: این چه حالت است كه در تو مشاهده مى‏ كنم و نزدیك است كه خود را هلاك كنى، اى بقیه و یادگار جدّ و پدر و برادران من.
 گفتم: چگونه جزع نكنم و اضطراب ننمایم و حال آن‏كه سید و بزرگ و پدر خود را و برادران و عموها و فرزندان عموها و یاران خود را مى‏ بینم كه عریان در میان خاك و خون افتاده ‏اند، و ایشان را كفن و دفن نكرده ‏اند، و هیچ كس متوجه ایشان نمى ‏شود و نزدیك ایشان نمى‏ آید، گویا ایشان كافران دیلم و ترك‏انند.

 زینب گفت: جزع مكن اى فرزند برادر، كه این واقعه را خبر داد رسول خدا صلى الله علیه وآله به جدّ و پدر و عمّ تو، و خبر داد كه حق تعالى گرفته است پیمان گروهى از این امّت را كه فراعنه این زمان ایشان را نمى ‏شناسند، و در میان اهل آسمان ‏ها معروف‏ اند، ایشان خواهند آمد و این اعضاى پاره پاره را جمع خواهند كرد با این بدن‏ هاى مجروح دفن خواهند كرد، كه به مرور لیالى و ایام اثر آن قبر محو نشود و نشانش برطرف نشود، و سعى بسیار خواهند كرد پیشوایان كفر و اتباع ضلالت در محو نمودن و برطرف كردن آن اثر، و هر چند ایشان زیاده سعى كنند ظهور و علوّ آن بیشتر خواهد شد.
 پس گفت: خبر داد مرا ام أیمن كه روزى حضرت رسول صلى الله علیه وآله به دیدن حضرت فاطمه علیها السلام آمد، پس حضرت فاطمه براى آن حضرت حریره ساخت و به نزد حضرت حاضر كرد، و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خرمایى آورد، ام ایمن گفت: من كاسه ‏اى آوردم كه در آن شیر و مسكه بود، پس حضرت رسول صلى الله علیه وآله و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین - صلوات اللَّه علیهم - از آن حریره تناول نمودند، و از آن شیر آشامیدند، و از آن خرما با مسكه میل فرمودند، پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ابریقى و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت صلى الله علیه وآله ریخت.
 و چون حضرت دست هاى خود را شست دست بر روى مبارك كشید، پس نظر كرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نظرى كه آثار سرور و شادى در روى مباركش مشاهده كردیم، آن‏گاه مدتى به سوى آسمان نظر كرد، پس روى مبارك خود را به جانب قبله گردانید و دست هاى خود را به سوى آسمان گشود، پس دعا كرد، پس به سجده رفت و در سجده صداى گریه‏ اش بلند شد و آب دیده‏ اش بر زمین جارى شد، پس سر از سجده برداشت و ساعتى سر در زیر افكند و مانند باران تند آب از دیده مباركش مى‏ ریخت، چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده كردند همه اندوهناك شدند، و من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جرأت نمى‏ كردم كه از سبب این گریه از آن حضرت سؤال كنم.
 و چون این حالت بسیار به طول انجامید، على و فاطمه - صلوات اللَّه علیهما - گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللَّه؟ خدا هرگز دیده ‏هاى تو را گریان نگرداند، به درستى كه این حالت كه در تو مشاهده كردیم دل‏ هاى ما را مجروح كرد.

 پس حضرت رسول روى به حضرت امیرالمؤمنین آورد و گفت: اى برادر و حبیب من چون شماها را نزد خود مجتمع دیدم از مشاهده شما مرا سرورى حاصل شد كه هرگز چنین شادى در خود نیافته بودم، و من در شما نظر مى ‏كردم و خدا را شكر مى ‏كردم كه چنین نعمت‏ ها به من كرامت كرده، كه ناگاه جبرئیل علیه السلام بر من نازل شد و گفت: یا محمد به درستى كه حق تعالى مطّلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادى كه تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام كرد براى تو این عطیه را به آن‏كه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و دوستان و شیعیان ایشان را با تو در بهشت، و جدایى نخواهد افكند میان تو و ایشان، و چنانچه به تو عطا مى‏ كند در آن روز به ایشان عطا خواهد كرد.
 و چنانچه به تو بخشش مى ‏نماید به ایشان خواهد بخشید تا تو خشنود گردى، و زیاده از مرتبه خشنودى تو به ایشان كرامت خواهد كرد، با بلیه بسیارى كه به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مكروه بسیارى كه ایشان را در خواهد یافت بر دست هاى گروهى از منافقان كه ملت تو را بر خود بندند و دعوى كنند كه از امت تواند، و حال آن‏كه برى ‏اند از خدا و از تو، و ایشان را به شمشیر آب‏دار و به انواع زجرها و ستم ‏ها و كشتن ها بكشند، و هر یك را در ناحیه ‏اى از زمین به قتل رسانند، و قبرهاى ایشان از یكدیگر دور باشد، و حق تعالى
این حالت را براى تو و ایشان پسندیده است، و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است، پس حمد كن خدا را بر آنچه از براى شما پسندیده است و راضى شو به قضاى الهى، پس حمد كردم و راضى شدم به قضاى او و به آنچه از براى شما اختیار نموده است.

 پس جبرئیل گفت: یا محمد به درستى كه برادر تو على مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو و منافقان امّت تو بر او غالب خواهند شد، و غصب خلافت او خواهند كرد و از دشمنان تو تعب ‏ها به او خواهد رسید، و در آخر كشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبخت ‏ترین اوّلین و آخرین، و نظیر پى كننده ناقه صالح در شهرى كه به سوى آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محلّ شیعیان و فرزندان او خواهد بود، و به سبب این حال بلاى اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد، و مصیبت ایشان عظیم ‏تر خواهد شد.
 و این فرزند زاده تو و اشاره كرد به سوى حسین علیهم السلام شهید خواهد شد با گروهى از اهل بیت و ذریت تو و نیكان امّت تو در كنار نهر فرات در زمینى كه آن را كربلا گویند، و به سبب آن كرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزى كه كرب آن روز منقضى نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، و آن بهترین بقعه‏ هاى زمین است، و حرمت آن از همه زمین ‏ها عظیم ‏تر است، و آن قطعه ‏اى است از بهشت.
 پس روزى كه فرزند تو و اهل او در آن زمین شهید شوند، و احاطه كنند به ایشان لشكرهاى اهل كفر و لعنت، جمیع اقطار زمین به لرزه درآید و كوه‏ ها به طپیدن آید، و موج دریاها بلند شود، و آسمان‏ها بلرزند و به حركت و اضطراب درآیند براى غضب كردن از براى تو یا محمد و از براى ذریت تو به سبب عظیم شمردن هتك حرمت تو كه ایشان كنند، و براى مكافات بدى كه احسان‏ هاى تو را در حق تو و ذریت تو به عمل آورند، و هر یك از آنها از حق تعالى دستورى طلبند در یارى كردن اهل بیت تو كه مردم ایشان را ضعیف گردانیده ‏اند و مظلوم ساخته‏ اند، و ایشان حجّت خدایند بر خلق بعد از تو.
 پس حق تعالى وحى كند به سوى آسمان و زمین و كوه ‏ها و دریاها و هر كه در اینها است كه منم خداوند پادشاه قهّار قادر كه فرار كرده ‏اى از دست من به در نمى ‏رود، و امتناع كننده ‏اى مرا عاجز نمى‏ گرداند، و هر وقت كه خواهم و مصلحت دانم قدرت بر انتقام دارم، به عزّت و جلال خود سوگند یاد مى‏ كنم كه عذاب مى ‏كنم كسى را كه دل پیغمبر و برگزیده مرا به درد آورده است و هتك حرمت او نموده است، و عترت او را به قتل آورده است، عهد و پیمان او را شكسته است، و ستم بر اهل بیت او روا داشته است عذابى كه احدى از عالمیان را چنان عذابى نكرده باشم.

 پس در آن وقت جمیع اهل آسمان‏ها و زمین صدا بلند كنند و لعنت كنند كسى را كه ستم بر عترت تو كرده باشد و هتك حرمت تو نموده باشد، پس حق تعالى به دست قدرت خود قبض روح آن شهیدان بزرگوار بكند و ملائكه بسیار از آسمان هفتم نازل شوند با ظرف هاى یاقوت و زمرّد كه پر باشد آن ظرف ها از آب حیات بهشت و با خود بیاورند از حلّه ‏هاى بهشت و بوهاى خوش بهشت، و بدن‏ هاى شهیدان را به آن آب‏ها غسل دهند، و آن حلّه ‏ها را برایشان بپوشانند، و به آن بوهاى خوش ایشان را حنوط كنند، و ملائكه صف صف برایشان نماز كنند.
 پس برانگیزد حق تعالى گروهى از امّت تو را كه آن قاتلان، ایشان را نشناسند و در آن خون‏ ها شریك نشده باشند، نه به گفتار و نه به كردار و نه به نیت و عزم، پس بدن ‏هاى ایشان را دفن كنند، و رسمى و علامتى براى قبر سید شهداء در این صحرا برپا كنند، و علمى و نشانه باشد براى اهل حق، و سببى باشد براى رستگارى مؤمنان و فائز گردیدن ایشان به ثواب‏ هاى خداوند عالمیان.

 و هر روز و هر شب از هر آسمان صد هزار ملك بر دور قبر شریف او حاضر شوند و بر آن حضرت صلوات فرستند، و تسبیح حق تعالى گویند، و طلب آمرزش كنند از خدا براى زیارت كنندگان آن حضرت و بنویسند نام ‏هاى آنها را كه به زیارت آن قبر مى‏ آیند از امّت تو، و به آن زیارت تقرب مى‏ جویند به سوى خدا و به سوى تو و نام ‏هاى پدران و خویشان و شهرهاى ایشان را و روهاى ایشان را مُهر كنند به مُهرى از نور عرش الهى كه در آن مُهر نوشته باشد كه اى زیارت كننده قبر بهترین شهداء و فرزند بهترین انبیاء.
 چون روز قیامت شود از روهاى ایشان از جاى آن مُهرى كه بر روى ایشان زده ‏اند نورى ساطع گردد كه در دیده ‏هاى اهل محشر معروف باشند، و گویا مى‏ بینم تو را اى محمّد در صحراى محشر درآیى و من و میكائیل بر دو جانب تو باشیم و على در پیش روى ما باشد، و با ما از ملائكه خدا آن قدر باشد كه عدد ایشان را احصا نتوان كرد، و ما بگردیم در میان اهل محشر و نظر كنیم بر روى خلایق و بر روى هر كه اثر آن مُهر را مشاهده كنیم او را از اهوال و شداید آن روز نجات دهیم.
 و این است حكم خدا و عطاى خدا از براى هر كه زیارت كند قبر تو را اى محمّد یا قبر برادر تو على را یا قبر دو فرزندزاده تو حسن و حسین را و نیت او از براى خدا خالص باشد، و زود باشد كه سعى كنند و اهتمام نمایند گروهى از آنها كه برایشان از جانب خدا لعنت و غضب واجب گردیده است كه برطرف كنند رسم و نشانه آن قبر را و محو نمایند اثر آن را، و خدا نگذارد ایشان را كه چنین كنند.

 پس حضرت رسول صلى الله علیه وآله فرمود كه سبب گریه من این بود.
 پس زینب گفت كه چون ابن ملجم - علیه اللعنه - پدرم را ضربت زد و اثر مرگ در او مشاهده كردم گفتم: اى پدر بزرگوارم ام ایمن چنین حدیثى به من روایت كرده است. حضرت فرمود: گویا مى ‏بینم كه تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر كرده باشند و به مذلّت و خوارى شما را برند، و از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر كنید و شكیبایى نمایید به حقّ آن خداوندى كه حبّه ‏ها را شكافته است و خلایق را آفریده است در آن وقت بر روى زمین خدا دوستى به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.
 و چون حضرت رسول صلى الله علیه وآله این حدیث را نقل كرد از براى ما فرمود: در آن روز شیطان از روى شادى پرواز خواهد كرد بر روى زمین با فرزندان و برادران خود جولان خواهد نمود و خواهد گفت: اى گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزندان آدم به آن رسیدیم، و در هلاك كردن ایشان منتهاى آرزوى خود را یافتیم و همه را مستحق جهنّم گردانیدیم، مگر جماعت قلیلى كه چنگ در دامان اهل بیت رسالت زده ‏اند، پس تا توانید سعى كنید كه مردم را به شك اندازید در حق ایشان، و بدارید مردم را بر عداوت ایشان، و تحریص كنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان تا كفر و ضلالت خلق مستحكم شود، و از ایشان هیچ كس نجات نیابد، و آن ملعون گمان خود را در اكثر مردم راست كرد، زیرا كه با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمى بخشد، و با محبّت و موالات شما هیچ گناهى به غیر از كبایر ضرر نمى ‏رساند.
 زائده گفت: چون حضرت امام زین العابدین علیه السلام این حدیث را به من روایت كرد فرمود: این حدیث را ضبط كن و غنیمت شمار كه اگر در طلب این حدیث بر شتران سوار مى‏ شدى و یك سال در زمین از شهر به شهر مى‏ تاختى هر آینه كم بود.
 و در روایات معتبره بسیار وارد شده كه چون حكام یزید پلید - علیه اللعنة والعذاب - در مدینه كار را بر حضرت سید شهداء - صلوات اللَّه علیه - تنگ كردند و خواستند از آن حضرت بیعت از براى آن ملعون بگیرند، و اگر ابا نماید او را به قتل آورند، حضرت اراده هجرت به سوى مكه معظمه نمود، و شب به نزد قبر جد بزرگوار خود سید انبیاء آمد كه آن حضرت را وداع كند، نورى از قبر مقدس ساطع گردید و به استقبال آن حضرت آمد.
 پس به نزدیك ضریح مقدّس آمد و نماز بسیار كرد، و بعد از نماز گفت: پروردگارا این قبر پیغمبر تو است و من فرزند پیغمبر توام، و مرا امرى عارض شده كه تو بهتر مى ‏دانى، و مى‏ خواهم مردم را امر كنم به نیكى ‏ها و نهى كنم از بدى‏ ها، و كفر و ضلالت بنى ‏امیه را از میان خلق برطرف كنم، خداوندا آنچه خیر من در آن است و به رضاى تو و خشنودى پیغمبر تو مقرون است به پیش من آور.

 و در آن حالت آن حضرت را خواب ربود و دید كه حضرت رسالت صلى الله علیه وآله با گروهى عظیم از ملائكه كه در پیش روى و جانب چپ آن حضرت بودند آمدند و جگرگوشه خود را در بر گرفت و میان دو دیده ‏اش را بوسید و فرمود كه اى حبیب من گویا مى‏ بینم كه در این زودى تو را ذبح كنند و در خون خود بگردى در زمین كرب و بلا در میان گروهى از امّت من، و تو تشنه باشى و تو را آب ندهند، و با لب تشنه و بدن خسته تو را شهید كنند، و با آن حال، امید به شفاعت من داشته باشند، هرگز شفاعت من به ایشان نرسد در قیامت.
 اى حبیب دل من حسین، برادر و پدر و مادر تو آمده ‏اند و مشتاق لقاى جان‏فزاى تواند، و تو را در بهشت درجه‏ اى چند هست كه به آن درجه ‏ها نمى‏ رسى مگر به شهادت.
 پس سید شهداء گفت: یا جدّاه نمى ‏خواهم به دنیا برگردم و از جور اهل شقاق به تنگ آمده ‏ام، مرا با خود به قبر شریف خود ببر.
 حضرت رسول فرمود: البته باید به دنیا برگردى تا به سعادت شهادت فائز گردى و ثواب‏ هاى غیر متناهى دریابى، و حجّت خدا بر خلق تمام كنى، و تو و پدر و عمّ تو و عمّ پدر تو در قیامت با یكدیگر محشور خواهید شد به سوى اعلا درجات بهشت.210
 و از حضرت صادق ‏علیه السلام منقول است كه چون حضرت امام حسین ‏علیه السلام از مدینه بیرون آمد افواج ملائكه حربه‏ ها در دست و بر اسبان بهشت سوار آمدند به نزد آن حضرت و سلام كردند و گفتند: السلام علیك اى حجّت خدا بر خلق بعد از جد و پدر و برادر خود، خدا ما را در مواطن بسیار به یارى تو فرستاد، و اكنون به یارى تو آمده ‏ایم.
 حضرت فرمود: كه وعده‏گاه ما و شما زمین كربلا، كه در آن‏جا شهید خواهم شد و محلّ دفن من آن‏جا است، گفتند: الحال هر امرى كه مى ‏خواهى در باب دشمنان خود بفرما تا به عمل آوریم، فرمود كه به من دستى ندارند تا برسم به آن‏جا كه محلّ دفن من است.
 پس گروهى از جنیان به خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: اى سید و آقاى ما، ما شیعیان توایم و یاوران توایم، اگر حكم فرمایى كه دشمنان تو را هلاك كنیم همین ساعت همه را به دار بوار مى‏ فرستیم و تو را از شر ایشان نجات مى‏ دهیم، حضرت ایشان را دعا كرد و فرمود: مگر نخوانده ‏اید قرآن را كه خدا بر جدّ من فرستاده كه در آن مى‏ فرماید: «أَینَمَا تَكُونُواْ یدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَیدَةٍ»211؛ یعنى هر جا كه باشید در مى ‏یابد شما را مرگ هر چند در قصرهاى محكم متحصّن شوید.
 اگر من در این مكان بمانم و حركت نكنم، پس به كى امتحان كرده خواهند شد این خلق تباه گمراه، و حجّت خدا چگونه بر ایشان تمام خواهد شد، و كى ساكن قبر من خواهد شد در زمینى كه خدا براى من اختیار كرده است در روزى كه زمین را پهن كرده است، و آن زمین را حق تعالى پناه شیعیان من گردانیده است، و سبب ایمنى ایشان در دنیا و عقبى ساخته است، و در روز دهم محرم من شهید خواهم شد با فرزندان و برادران و خویشان خود و سرهاى ما را به نزد یزید پلید خواهند برد.
 جنیان گفتند: به خدا سوگند اى دوست خدا و فرزند دوست خدا اگر نه این بود كه اطاعت تو بر ما واجب است هر آینه جمیع دشمنان تو را مى‏ كشتیم پیش از آن‏كه به تو برسند.
 حضرت فرمود: به خدا سوگند كه قدرت ما بر دفع ایشان زیاده از قدرت شما است، و لیكن مى‏ خواهم كه حجّت خدا را بر ایشان تمام كنم.212
 و اخبار بسیار در این باب در كتاب جلاء العیون213 ذكر كرده ‏ایم، و هر كه در آن كتاب رجوع نماید او را در هیچ باب شبه ه‏اى نمى ‏ماند. واللَّه الموفق للخیر والصواب.
 وَالحمدُللَّه أوّلاً وآخراً، والصَّلاة على سید المرسلین محمّد وعترته الاطهرین، ولعنة اللَّه على أعدائهم أجمعین أبد الابدین.
 تمام شد استنساخ این رساله با تصحیح و تعلیق بر آن در روز پانزدهم رجب سنه هزار و چهارصد و نه هجرى قمرى بر دست این حقیر فقیر سید مهدى رجائى در شهر مقدس قم حرم اهل بیت علیهم السلام.214



پاورقی ها..........................

191) علل الشرایع شیخ صدوق، ص 225 - 227؛ بحارالانوار، ج 44، ص 269 - 271.
192) احتجاج شیخ طبرسى، ج 2، ص 283؛ بحارالانوار، ج 44، ص 271، ح 3.
193) سوره نساء، آیه 141.
194) عیون اخبارالرضا شیخ صدوق، ج 2، ص 203، ح 5؛ بحارالانوار، ج 44، ص 271، ح 4.
195) پیس: بیمارى پوستى كه در اثر آن لكه ‏هاى سفید بر روى پوست بدن پیدا مى ‏شود.
196) كمال الدین شیخ صدوق، ص 507؛ علل الشرایع شیخ صدوق، ص 242؛ احتجاج شیخ طبرسى، ج 2، ص 287؛ بحارالانوار، ج 44، ص 273 - 274.
197) سوره شورى، آیه 30.
198) قرب الاسناد، ص 103؛ بحارالانوار، ج 44، ص 275، ح 2.
199) بحارالانوار، ج 44، ص 276 - 277 از بصایر الدرجات شیخ صفار.
200) علل الشرایع شیخ صدوق، ص 229؛ بحارالانوار، ج 44، ص 297، ح 1.
201) بحارالانوار، ج 44، ص 298، ح 3 از خرایج شیخ قطب الدین.
202) معانى الاخبار شیخ صدوق، ص 288 - 289؛ بحارالانوار، ج 44، ص 297، ح 2.
203) امالى شیخ صدوق، ص 414؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298، ح 4.
204) كامل الزیاره شیخ ابن قولویه، ص 111؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298 - 299.
205) سوره انبیاء، آیه 69.
206) سوره اعراف، آیه 96.
207) بحارالانوار، ج 44، ص 80 و ج 53، ص 61، ح 52 از خرائج قطب راوندى و اختصاص شیخ مفید.
208) اصول كافى، ج 1، ص 283؛ بحارالانوار، ج 45، ص 225، ح 18.
209) اصول كافى، ج 1، ص 280.
210) بحارالانوار، ج 44، ص 312 - 313.
211) سوره نساء، آیه 78.
212) مجموع این روایات با تفصیل كامل آن را مؤلف در كتاب شریف خویش بحارالانوار جلدهاى چهل و چهار - چهل و پنج آورده است.
213) باب پنجم جلاء العیون راجع به تاریخ امام حسین‏ علیه السلام است مراجعه گردد.
214) محمّد باقر مجلسى، مجموعه رسائل اعتقادى، تحقیق سید مهدى رجائى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى 1368)، ص 186 - 212.
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما