تاریخ انتشار
شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۵۶
۰
کد مطلب : ۳۴۵۲۰

فلسفه و اهداف قیام امام حسین(ع)

آیت اللَّه سید على خامنه‏ اى
فلسفه و اهداف قیام امام حسین(ع)
 
 ره‏آورد امامت‏
 امامت، یعنى دستگاهى كه عزت خدایى را براى مردم به وجود مى ‏آورد. علم و معرفت به مردم مى ‏دهد. رفق و مدارا را میان آنها ترویج مى‏ كند. ابهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ مى‏ كند. اما سلطنت و حكومت هاى جائرانه، نقطه مقابل آن است. امروز در بسیارى از كشورهاى دنیا اسم زمامداران، پادشاه نیست، اما در واقع پادشاهند. اسم‏شان سلطان نیست و ظواهر دمكراسى هم در آنجاها جارى است، اما در باطن، همان سلطنت است. یعنى رفتار تعندآمیز1 با مردم و رفتار ذلت ‏آمیز با هر قدرتى كه بالاسر آنها باشد! حتى شما مى ‏بینید كه در یك كشور بزرگ و مقتدر، رؤساى سیاسى آنها باز به نوبه خود مقهور و اسیر دست صاحبان كمپانی ها، مراكز شبكه‏ اى پنهان جهانى، مراكز مافیایى و مراكز صهیونیستى هستند. مجبورند طبق میل دل آنها حرف بزنند و موضع‏گیرى كنند. براى این‏كه آنها نرنجند. این سلطنت است. وقتى كه در رأس، ذلت و زبونى وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلت و زبونى وجود خواهد داشت. امام حسین علیه السلام علیه این قیام كرد.2

 انحراف درونى‏
 و اما ماجراهاى بعد از رحلت پیامبر. چه شد كه در این پنجاه سال، جامعه اسلامى از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است كه متن تاریخ را هم بایستى در این‏جا نگاه كرد. البته بنایى كه پیامبر گذاشته بود، بنایى نبود كه به همین زودى خراب شود؛ لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر كه شما نگاه مى‏ كنید، همه چیز غیر از همان مسأله وصایت سر جاى خودش است؛ عدالت خوبى هست، ذكر خوبى هست، عبودیت خوبى هست. اگر كسى به تركیب كلى جامعه اسلامى در آن سال هاى اول نگاه كند، مى‏ بینید كه على الظاهر، چیزى به قهقرا نرفته است. البته گاهى چیزهایى پیش مى ‏آمد؛ اما ظواهر، همان پایه ‏گذارى و شالوده ‏ریزى پیامبر را نشان مى ‏دهد. ولى این وضع باقى نمى‏ ماند؛ هر چه بگذرد، جامعه اسلامى به تدریج به طرف ضعف و تهى شدن پیش مى ‏رود.3
 
 نقشه دشمن‏
 در صدر اسلام بزرگ‏ترین و مهم‏ترین ضربه ‏اى كه بر اسلام وارد شد، این بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبدیل شد. حكومت امام حسن ‏علیه السلام و حكومت على بن ابى طالب ‏علیه السلام به سلطنت شام تبدیل شد! البته امام حسن مجتبى‏ علیه السلام آن روز به خاطر یك مصلحت بزرگ‏تر كه حفظ اصل اسلام بود - مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. حكومت را از امام حسن ‏علیه السلام گرفتند. وقتى حكومت از مركز دینى خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، بدیهى است كه بعد هم حادثه كربلا پیش مى‏ آید. آن وقت حادثه كربلا، حادثه ‏اى نیست كه بشود جلویش را گرفت؛ اجتناب‏ ناپذیر مى ‏شود. بیست سال بعد از آن‏كه حكومت اسلامى از دست محور اصلى آن - كه امامت است - گرفته شد، امام حسین ‏علیه السلام فرزند پیامبر در كربلا با آن وضع فجیع به خاك و خون كشیده شد. اساس حمله و نقشه دشمن این است كه حكومت را از محور اصلى - محور امامت، محور دین - خارج كند. بعد خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد.4

 برگشت به قهقرا
 چطور شد جامعه اسلامى به محوریت پیامبر عظیم ‏الشأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سر تا پا حماسه و شور دینى، و آن احكامى كه بعداً مقدارى درباره آن عرض خواهم كرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّى بعضى از همان كسانى كه دوره‏ هاى نزدیك به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال كارشان به آن‏جا رسید كه جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیع‏ترین وضعى كشتند؟! انحراف، عقب‏گرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه مى ‏شود؟!
 زینب كبرى در بازار كوفه، آن خطبه عظیم را اساساً بر همین محور ایراد كرد: «ألا یا اهل الكوفة، یا اهل الخَتَل والغَدَر، أتَبْكون؟!» مردم كوفه وقتى كه سر مبارك امام حسین علیه السلام را بر روى نیزه مشاهده كردند، و دختر على را اسیر دیدند، و فاجعه را از نزدیك لمس كردند، بنا كردند به ضجّه و گریه كردند. فرمود: أتَبْكون، گریه مى‏ كنید؟! فلا رقات الدمعَة ولا هئدت الرنة؛ گریه ‏تان تمامى نداشته باشد. بعد فرمود: إنّما مَثَلَكُم كَمَثَلِ التى نَقَضَتْ غَزْلَها من بَعْدِ قُوّةٍ أنكاثاً تَتَّخِذونَ أیماكم دخلاً بینَكم.
 این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقب گرد. شما مثل زنى هستید كه پشم ها یا پنبه‏ ها را با مغزل نخ مى‏ كند؛ بعد از آن‏كه این نخ ها آماده شد، دوباره شروع مى ‏كند نخ را از نو باز، و پنبه مى ‏كند! شما در حقیقت، نخ هاى رشته خود را پنبه كردید. این، همان برگشت است. این عبرت است.5
 
 احیاء سلطنت توسط یزید
 مقابل حسین بن على علیه السلام چه كسى بود؟ آن حكومت ظالم فاسد بدكاره‏ اى بود كه «یعمل فى عباد اللَّه بالاثم والعدوان»6. نمودار اصلى این بود كه در جامعه ‏اى كه زیر قدرت او بود، با بندگان خدا و انسان ها با ستم، عدوان، غرور، تكبر، خودخواهى و خودپرستى رفتار مى كرد. این خصوصیت عمده آن حكومت بود. چیزى كه برایشان مطرح نبود، معنویت و رعایت حقوق انسان ها بود. حكومت اسلامى را به همان حكومت طاغوتى كه قبل از اسلام و در دوران هاى مختلف در دنیا وجود داشته است، تبدیل كردند. در صورتى كه بارزترین خصیصه نظام اسلامى، حكومت است. برجسته ‏ترین بخش هاى آن جامعه ایده ‏آلى كه اسلام مى ‏خواهد ترتیب دهد، شكل و نوع حكومت و رفتار حاكم است. به تعبیر بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبدیل كرده بودند. امامت یعنى پیشوایى قافله دین و دنیا. در قافله ‏اى كه همه به یك سمت و هدف والا در حركتند، یك نفر بقیه را راهنمایى مى‏ كند و اگر كسى گم شود، دست او را مى ‏گیرد و بر مى‏ گرداند، اگر كسى خسته شود، او را به ادامه راه تشویق مى ‏كند، اگر كسى پایش مجروح شود، پاى او را مى‏ بندد و كمك معنوى و مادى به همه مى‏ رساند. این در اصطلاح اسلامى اسمش امام - امام هدایت - است و سلطنت نقطه مقابل این است. سلطنت به معناى پادشاهى موروثى، فقط یك نوع از سلطنت است. لذا بعضى از سلاطین در دنیا هستند كه اسم‏شان سلطان نیست، اما باطن‏شان تسلط و زورگویى بر انسان هاست. هر كس و در هر دوره‏ اى از تاریخ - اسم او هر چه مى‏ خواهد باشد - وقتى به ملت خود یا به ملت هاى دیگر زور بگوید، این سلطنت است. این‏كه رئیس جمهور یك دولتى - كه در همه زمان ها، دولتهاى مستكبر بوده ‏اند و امروز مظهر آن، آمریكاست - به خود حق بدهد كه بدون هیچ استحقاق اخلاقى، علمى و حقوقى، منافع خود و كمپانی هاى پشتیبان خود را بر منافع میلیون ها انسان ترجیح دهد و براى ملت هاى دنیا تكلیف معین كند، این سلطنت است، حالا اسمش سلطان باشد یا نباشد!
 در دوران امام حسین علیه السلام امامت اسلامى را به چنین چیزى تبدیل كرده بودند: «یعمل فى عباد اللَّه بالاثم والعدوان». امام حسین علیه السلام در مقابل چنین وضعیتى مبارزه مى‏ كرد.7
 
 تقابل امامت با سلطنت‏
 امامت به سلطنت تبدیل شد! ماهیت امامت، با ماهیت سلطنت، مغایر و متفاوت و متناقض است. این دو ضد همند. امامت، یعنى پیشوایى روحى و معنوى و پیوند عاطفى و اعتقادى با مردم. اما سلطنت، یعنى حكومت با زور و قدرت و فریب. بدون هیچ‏گونه علقه معنوى و عاطفى و ایمانى. این دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حركتى در میان امت، براى امت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنى یك سلطه مقتدرانه علیه مصالح مردم و براى طبقات خاص. براى ثروت ‏اندوزى و براى شهوترانى گروه حاكم. آنچه كه ما در زمان قیام امام حسین علیه السلام مى‏ بینیم، دومى است، نه آن اولى. یعنى یزیدى كه بر سر كار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهیزگارى و پاكدامنى و پارسایى داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذره ‏اى به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار یك مؤمن و نه گفتار او گفتار یك حكیم بود. هیچ چیزش به پیامبر شباهت نداشت. در چنین شرایطى، براى كسى مثل حسین بن على علیه السلام كه خود او همان امامى است كه باید به جاى پیامبر قرار گیرد، فرصتى پیش آمد و قیام كرد.

 اگر به تحلیل ظاهرى قضیه نگاه كنیم، این قیام، قیام علیه حكومت فاسد و ضدمردمى یزید است. اما در باطن، یك قیام براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ایمان و براى عزت است. براى این است كه مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پیدا كنند. لذا ابتدا كه از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمد بن حنفیه - و در واقع در پیام به تاریخ - چنین گفت: «اِنِّى لَم اخرج اَشِراً وَلا بَطِراً وَلا مَفسِداً وَلا ظالِماً8». من با تكبر، با غرور، از روى فخرفروشى، از روى میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نكردم. «اِنَّما خَرْجْتُ لِطَلبِ الاصلاحِ فی امهِ جدّى9» من مى ‏بینم كه اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است. حركت، حركت غلطى است. حركت، حركت به سمت انحطاط است. در ضد جهتى است كه اسلام مى‏ خواست و پیامبر آورده بود. قیام كردم براى این‏كه با اینها مبارزه كنم.10

 توقع ابلهانه یزید
 اگر چنین توقع بى‏ جا و ابلهانه ‏اى از سوى حكومت
یزید نمى ‏شد، ممكن بود امام حسین‏ علیه السلام هم‏چون زمان معاویه و ائمه بزرگوار بعد از خود، پرچم هدایت را بر مى ‏افراشت، مردم را ارشاد و هدایت مى ‏كرد و حقایق را مى‏ گفت. منتها او بر اثر جهالت و تكبر و دورى از همه فضایل و معنویات انسانى یك قدم بالاتر گذاشت و توقع كرد كه امام حسین‏ علیه السلام پاى این سیه‏نامه تبدیل امامت اسلامى به سلطنت طاغوتى را امضاء كند یعنى بیعت كند. امام حسین ‏علیه السلام فرمود «مثلى لا یبایع مثله11»، حسین چنین امضایى نمى‏ كند. امام حسین ‏علیه السلام باید تا به ابد به عنوان پرچم حق باقى بماند، پرچم حق نمى ‏تواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود كه امام حسین ‏علیه السلام فرمود: «هیهات منا الذله12».
 حركت امام حسین علیه السلام، حركت عزت بود، یعنى عزت حق، عزت دین، عزت امامت و عزت آن راهى كه پیغمبر ارائه كرده بود. امام حسین علیه السلام مظهر عزت بود و چون ایستاد، پس مایه فخر و مباهات هم بود. این عزت و افتخار حسینى است. یك وقت كسى حرفى را مى‏ زند، حرف را زده و مقصود را گفته است اما پاى آن حرف نمى ‏ایستد و عقب‏ نشینى مى ‏كند، این دیگر نمى ‏تواند افتخار كند. افتخار متعلق به آن انسان است، ملت و جماعتى است كه پاى حرف‏شان بایستند و نگذارند پرچمى را كه آنها بلند كرده ‏اند، توفان ها از بین ببرد و بخواباند. امام حسین علیه السلام این پرچم را محكم نگه داشت و تا پاى شهادت عزیزان و اسارت حرم شریفش ایستاد. عزت و افتخار در بعد یك حركت انقلابى این است.13
 
 تكلیف‏ شناسى‏
 در قضیه حركت عاشورا، نكات بسیار زیادى هست كه اگر دنیاى اسلام و متفكّرین جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسى كنند، راه هاى زندگى اسلامى و تكلیف نسل هاى مسلمان در شرایط مختلف، از این حادثه و آنچه كه از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه كرده است، معلوم خواهد شد.
 یكى از این درس ها، این نكته مهم است كه حسین بن على علیه الصّلاة والسّلام، در یك فصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه اصلى را از وظایف گوناگون و داراى مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را به انجام رساند. او در شناخت چیزى كه آن روز دنیاى اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد.
 در حالى كه این، یكى از نقاط آسیب‏ پذیر در زندگى مسلمین، در دوران مختلف است؛ یعنى این‏كه، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیاى اسلام، در برهه ‏اى از زمان، وظیفه اصلى را اشتباه كنند. ندانند چه چیز اصلى است و باید به آن پرداخت و باید كارهاى دیگر را - اگر لازم شد - فداى آن كرد؛ و چه چیز فرعى و درجه دوم است و هر حركت و كارى را به قدر خودِ آن باید اهمیت داد و برایش تلاش كرد.

 در همان زمانِ حركت اباعبداللَّه علیه السلام، كسانى بودند كه اگر با آنها در باب این قضیه صحبت مى‏ شد كه «اكنون وقت قیام است» و مى ‏فهمیدند كه این كار، به دنبال خود مشكلات و دردسرهایى دارد، به تكالیف درجه دو مى‏ چسبیدند؛ كما این‏كه دیدیم، عدّه ‏اى همین كار را كردند. در میان آنهایى كه با امام حسین علیه السلام، حركت نكردند و نرفتند، آدم هاى مؤمن و متعهّد وجود داشت.14 این طور نبود كه همه، اهل دنیا باشند. آن روز در بین سران و برگزیدگان دنیاى اسلام، آدم هاى مؤمن و كسانى كه مى ‏خواستند طبق وظیفه عمل كنند، بودند؛ اما تكلیف را نمى ‏فهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمى‏ دادند؛ دشمن اصلى را نمى ‏شناختند و كار اصلى و محورى را با كارهاى درجه دو و درجه سه، اشتباه مى‏ كردند. این، یكى از ابتلائات بزرگ دنیاى اسلام بوده است. امروز هم ممكن است ما دچار آن شویم، و آنچه را كه مهم است، با چیز كم اهمیت ‏تر اشتباه كنیم. باید وظیفه اساسى را كه قوام و حیات جامعه به آن است پیدا كرد.15

 لزوم شناخت صحیح و مهم و اهم‏
 روزى در همین كشور ما، مبارزات ضدّاستعمارى و ضدّاستبدادى و ضدّدستگاه كفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضى، این تكلیف را تشخیص نمى‏ دادند و به كارهاى دیگر چسبیده بودند. احیاناً اگر كسى تدریسى داشت، اگر تألیفى داشت، اگر یك حوزه كوچك تبلیغى داشت، اگر هدایت جمع محدودى از مردم در كارهاى دینى بر عهده او بود، فكر مى‏ كرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن كارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهمیت را ترك مى‏ كرد، براى این‏كه از این كارها باز نماند! یعنى اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود.
 حسین بن على علیه السلام، در بیانات خود فهماند كه براى دنیاى اسلام در چنین شرایطى، مبارزه با اصل قدرت طاغوتى و اقدام براى نجات انسان ها از سلطه شیطانى و اهریمنى این قدرت، واجب‏ترین كارهاست. بدیهى است كه حسین بن على علیه السلام، اگر در مدینه مى‏ ماند و احكام الهى را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت را بیان مى ‏كرد، عده‏ اى را پرورش مى ‏داد. اما وقتى براى انجام كارى به سمت عراق حركت مى كرد، از همه این كارها باز مى‏ ماند: نماز مردم را نمى ‏توانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمى ‏توانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل مى ‏شد و از كمك به ایتام و مستمندان و فقرایى كه در مدینه بودند، مى ‏ماند. اینها هر كدام وظیفه ‏اى بود كه آن حضرت انجام مى ‏داد. اما همه این وظایف را، فداى وظیفه مهم‏تر كرد. حتى آن چنان‏كه در زبان همه مبلّغین گویندگان هست، زمان حجّ بیت اللَّه و در هنگامى كه مردم براى حج مى ‏رفتند، این، فداى آن تكلیف بالاتر شد.16
 
 سكوت داعیه ‏داران حق در مقابل ظلم‏
 امام حسین علیه السلام مى ‏دانست كه اگر این حركت را نكند، این امضاى او، این سكوت او، این سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتى قدرتى همه امكانات و جوامع و یا یك جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش مى ‏گیرد و جلو مى ‏رود، اگر مردان و داعیه ‏داران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با این عمل، كار او را امضاء كرده ‏اند؛ یعنى ظلم به امضاى اهل حق مى ‏رسد، بدون این‏كه خودشان خواسته باشند. این گناهى بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بنى هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسین علیه السلام این را بر نمى ‏تافت؛ لذا قیام كرد.17
 
 دو نگاه به نهضت حسینى‏
 نهضت حسینى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، كه هر دو هم درست است، اما مجموع دو نگاه، نشان دهنده ابعاد عظیم این نهضت است. یك نگاه، حركت ظاهرى حسین بن على علیه السلام است كه حركت علیه یك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوبگر - یعنى حكومت یزید - است. اما باطن این قضیه، حركت بزرگ‏ترى است كه نگاه دوم، انسان را به آن مى ‏رساند، و آن حركت علیه جهل و زبونى انسان است. در حقیقت، امام حسین علیه السلام اگر چه با یزید مبارزه مى ‏كند، اما مبارزه گسترده تاریخى وى با یزید كوته ‏عمر بى ‏ارزش نیست، بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلت انسان است. امام حسین علیه السلام با اینها مبارزه مى ‏كند.18
 
 فلسفه قیام حسینى‏
 یك حكومت آرمانى19 به وسیله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهیم ماجراى امام حسین علیه السلام را در سطورى خلاصه كنیم، این طور مى ‏شود: بشریت، دچار ظلم و جهل و تبعیض بود. حكومت هاى بزرگ دنیا، كه حكومت قیصر و كسراى آن زمان است - چه در ایران آن روز، چه در امپراتورى روم آن روز - حكومت اشرافى‏ گرى و حكومت غیر مردمى و حكومت شمشیر بى‏ منطق و حكومت جهالت و فساد بود. حكومت هاى كوچك‏تر هم - مثل آنچه كه در جزیرة العرب بود - از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهلیتى دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیله پیامبر خدا و با مدد الهى و مبارزات عظیم و توان‏فرساى مردمى توانست اول یك منطقه جزیرة العرب را روشن كند و بعد به تدریج گسترش یابد و شعاع آن همه جا را فرا گیرد. وقتى پیامبر از دنیا مى ‏رفت، این حكومت، حكومت مستقرى بود كه مى ‏توانست الگوى همه بشریت در طول تاریخ باشد. و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پیدا مى‏ كرد، بدون تردید تاریخ عوض مى‏ شد. یعنى آنچه كه بنا بود در قرن ها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان(عج) در وضعیت فعلى - پدید آید، در همان زمان پدید آمده بود. دنیاى سرشار از عدالت و پاكى و راستى و معرفت و محبت، دنیاى دوران امام زمان(عج) است كه خدا مى‏ داند بشر در آن‏جا به چه عظمت هایى نایل خواهد شد. بنابر این، اگر ادامه حكومت پیامبر میسر مى ‏شد و در همان دوره ‏هاى اول پدید مى‏ آمد و تاریخ بشریت عوض مى‏ شد، فرجام كار بشرى مدتها جلو مى‏ افتاد، اما این كار به دلایلى نشد.

 خصوصیت حكومت پیامبر این بود كه به جاى ابتناء20 بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جاى شرك و تفرقه فكرى انسان، متكى بر توحید و تمركز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود. به جاى جهل، متكى بر علم و معرفت بود. به جاى كینه ‏ورزى انسانها با هم، متكى بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود. یعنى حكومت از ظاهر و باطن آراسته. انسانى كه در چنین حكومتى پرورش پیدا مى
‏كند، انسانى باتقوا، پاك‏دامن، عالم، بابصیرت، فعال، پرنشاط، متحرك و رو به كمال است. با گذشت پنجاه سال، قضایا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند. نام، نام اسلامى بود. اما باطن دیگر اسلامى نبود. به جاى حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد. به جاى برابرى و برادرى، تبعیض و دو دستگى و شكاف طبقاتى به وجود آمد. به جاى معرفت، جهل حاكم شد. در این دوره پنجاه ساله، هر چه به طرف پایین مى ‏آییم، اگر انسان بخواهد از این سرفصل ها بیشتر پیدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقق باید اینها را براى ذهن هاى جوان و جوینده روشن كنند.21

 هدف اول امام حسین علیه السلام‏
 امام حسین علیه السلام هدفِ اوّل خود را این قرار مى دهد: «لنرى المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فى بلادك22»؛ در میان كشور اسلامى، فساد را ریشه كن كنیم و اصلاح به وجود آوریم. اصلاح یعنى چه؟ یعنى نابود كردن فساد. فساد چیست؟ فساد انواع و اقسامى دارد: دزدى فساد است، خیانت فساد است، وابستگى فساد است، زورگویى فساد است، انحراف هاى اخلاقى فساد است، انحراف هاى مالى فساد است، دشمنى هاى بین خودی ها فساد است، گرایش به دشمنان دین فساد است، علاقه نشان دادن به چیزهاى ضدّدینى فساد است. همه چیز در سایه دین به وجود مى ‏آید. در جملات بعدى مى ‏فرماید: «و یأمن المظلومون من عبادك‏»؛ بندگان مظلوم تو امنیت پیدا كنند. منظور، مظلومان جامعه است، نه ستمگران، نه ستم‏ پیشگان، نه مدّاحان ستم، نه عمله ستم! «مظلومون»، مردمانى هستند كه دست و پایى ندارند؛ راه به جایى ندارند. هدف این است كه مردمان مستضعف جامعه و انسان هاى ضعیف - در هر سطحى و در هر جایى - امنیت پیدا كنند: امنیت حیثیتى، امنیت مالى، امنیت قضایى؛ همین كه امروز در دنیا نیست. امام حسین علیه السلام درست نقطه مقابل آن چیزى را مى‏ خواست كه در زمان سلطه طواغیت در آن روز بود. امروز هم در سطح دنیا كه نگاه مى‏ كنید، مى‏ بینید همین است؛ پرچم هاى دین را وارونه مى‏ كنند، بندگان مظلوم خدا را مظلوم ‏تر مى ‏كنند و ستمگران، پنجه‏ شان به خون مظلومان بیشتر فرو مى‏ رود24.23

 اصلاحات، شعار امام حسین علیه السلام‏
 در زمینه اصلاح، دو جمله از امام حسین علیه السلام نقل شده است. امام حسین علیه السلام مى ‏فرماید: «خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى25». او دنبال اصلاحات است و مى‏ خواهد اصلاح به وجود آورد. یك جاى دیگر هم مى ‏فرماید: «لنرى المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فى بلادك26»؛ مى‏ خواهم اصلاح در میان ملت اسلام و كشور اسلامى به وجود بیاید. این شعار امام حسین علیه السلام است.27
 
 برافراشتن پرچم هاى دین‏
 من در بین فرمایشهاى حضرت ابى عبداللَّه الحسین علیه الصّلاة والسّلام - كه هر كدام نكته ‏اى دارد و من به شما عزیزان عرض مى ‏كنم كه به منظور بیان گفتارهاى گویا و روشن‏گر براى مردم، از كلمات این بزرگوار باید حدّاكثر استفاده بشود - این جمله را مناسب مجلس خودمان مى‏ بینیم كه بنابر آنچه كه از آن بزرگوار نقل كرده‏ اند، آن حضرت فرمود: «اللّهم انّك تعلم انّ الّذى كان منا لم یكن منافسة فى سلطان ولا التماس شى‏ء من فضول الحطام28»؛ پروردگارا! این حركتى كه ما كردیم، این قیامى كه ما كردیم، این تصمیمى كه بر این اقدام گرفتیم، تو مى‏ دانى كه براى قدرت‏ طلبى نبود. قدرت ‏طلبى براى یك انسان نمى ‏تواند هدف واقع شود. نخواستیم زمام قدرت را در دست گیریم. براى منال دنیوى هم نبود كه چرب و شیرین زندگى را به كام خودمان برسانیم و شكمى از عزا درآوریم؛ مال و ذخیره ‏اى درست كنیم و ثروتى به هم بزنیم. براى اینها نبود. پس براى چه بود؟ ایشان چند جمله فرموده است كه خط و جهت ما را ترسیم مى ‏كند. در همه ادوار تبلیغ اسلام، اینها جهت است. «ولكن لنرى المعالم من دینك»؛ پرچم هاى دین را براى مردم برافراشته كنیم و شاخص ها را به چشم آنها بیاوریم.
 شاخص ها مهم است. همیشه شیطان در میان جماعات اهل دین، از تحریف استفاده مى‏ كند و راه را عوضى نشان مى ‏دهد. اگر بتواند بگوید «دین را كنار بگذار»، این كار را مى ‏كند، تا از طریق شهوات و تبلیغات مضر، ایمان دینى را از مردم بگیرد. اگر آن ممكن نشد، این كار را مى‏ كند كه نشانه‏ هاى دین را عوضى بگذارد؛ مثل این‏كه شما در جاده ‏اى حركت مى ‏كنید، ببینید آن سنگ نشان - آن نشانه راهنما - طرفى را نشان مى ‏دهد؛ در حالى كه دست خائنى آمده آن را عوض كرده و مسیر را به آن طرف نشان داده است.29
 
 امر به معروف و نهى از منكر
 همان‏طور كه فرمود، مبارزه با دستگاهى كه منشأ فساد بود: «أریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعروف وَاَنْهى عَنِ المُنكَر وَاَسیرَ بِسیرة جَدّى30». یا آن‏چنان كه در خطبه دیگرى در بین راه فرمود: «أیها النّاس! اِنَّ رَسول اللَّه صلى الله علیه وآله، قال مَنْ رأى سُلطاناً جائراً مُستَحِلاًّ لِحُرَمِ اللَّه، ناكِثاً لِعَهْد اللَّه ... فَلَمْ یغَیر عَلَیهِ بِفِعْلٍ وَلا قَولٍ كانَ حَقاً عَلَى اللَّه اَنْ یدخل یدْخِلَهُ مُدْخِلَه31». یعنى اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور، قدرتى كه فساد مى ‏پراكند و دستگاهى كه انسان ها را به سمت نابودى و فناى مادّى و معنوى مى‏ كشاند، این، دلیل حركت حسین بن على علیه السلام است كه البته این را، مصداق امر به معروف و نهى از منكر هم دانسته ‏اند كه در باب گرایش به تكلیف امر به معروف و نهى از منكر، به این نكات هم باید توجه شود. لذاست كه براى تكلیف اهمّ، حركت مى ‏كند و تكالیف دیگر را - ولو مهم - فداى این تكلیف اهمّ مى‏ كند. تشخیص مى‏ دهد كه امروز، كار واجب چیست؟32
 
 سركوب قدرت هاى طاغوتى‏
 حركت امام حسین علیه السلام چنین حركتى بود. فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى». هم‏چنین فرمود: «من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام اللَّه او تاركا لعهد اللَّه مخالفا لسنه رسول اللَّه فعمل فى عباد اللَّه بالاثم والعدوان ثم لم یغیر علیه بقول ولا فعل كان حقا على اللَّه ان یدخله مدخله». یعنى اگر كسى كانون فساد و ظلم را ببیند و بى ‏تفاوت بنشیند، در نزد خداى متعال با او هم سرنوشت است. فرمود: من براى گردن‏كشى و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیه السلام به فكر سركوب كردن قدرت هاى طاغوتى بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون.33
 
 اقامه حق و عدل‏
 حركت امام حسین علیه السلام براى اقامه حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى ارید ان امر بالمعروف وانهى عن المنكر ...34». در زیارت اربعین كه یكى از بهترین زیارات است، مى ‏خوانیم: «ومنح النّصح وبذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من الجهاله وحیره الضّلاله35». آن حضرت در بین راه، حدیث معروفى را كه از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل كرده ‏اند، بیان مى ‏فرمایند: «ایها النّاس انّ رسول اللَّه صلى الله علیه وآله قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهد اللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه صلى الله علیه وآله یعمل فى عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول كان حقّا على اللَّه ان یدخله مدخله36».
 
 تعظیم شعائر الهى‏
 امام حسین علیه السلام در آخر مى ‏فرماید: «و یعمل بفرائضك و احكامك و سننك37». هدف آن بزرگوار اینهاست. حالا فلان آقا از گوشه‏ اى در مى ‏آید و بدون اندك آشنایى با معارف اسلامى و با كلمات امام حسین علیه السلام و حتى با یك لغت عربى، درباره اهداف قیام حسینى قلم‏فرسایى مى‏ كند، كه امام حسین براى فلان هدف قیام كرده است! از كجا مى‏ گویى؟! این كلام امام حسین علیه السلام است: «و یعمل بفرائضك و احكامك و سننك»؛ یعنى امام حسین علیه السلام جان خودش و جان پاكیزه ‏ترین انسان هاى زمان خودش را فدا مى‏ كند، براى این‏كه مردم به احكام دین عمل كنند. چرا؟ چون سعادت، در عملِ به احكام دین است؛ چون عدالت، در عمل به احكام دین است؛ چون آزادى و آزادگى انسان، در عمل به احكام دین است. از كجا مى ‏خواهند آزادى را پیدا كنند؟! زیر چتر احكام دین است كه همه خواسته‏ هاى انسان ها برآورده مى ‏شود39.38
 
 نجات از جهل و گمراهى‏
 یك جمله در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ذكر شده است كه مانند بسیارى از جملات این زیارت ها و دعاها، بسیار پرمغز و درخور تأمل و تدبر است. امروز بنا به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدرى پیرامون همین جمله - كه ناظر به جهت قیام حسینى است - عرایضى عرض مى ‏كنیم. آن جمله این است: «وبذل مهجته فیك40». این زیارت اربعین است، منتها فقره ‏هاى اول آن، دعاست كه گوینده این جملات خطاب به خداوند متعال عرض مى‏ كند: «و بذل مهجته فیك»، یعنى حسین بن على علیه السلام، جان و خون خود را در راه تو داد، «لیستنقذ عبادك من الجهاله41»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد، «وحیره الضلاله‏»؛ و آنها را از سرگردانى ناشى از ضلالت و گمراهى برهاند. این یك طرف قضیه، یعنى طرف قیام كننده، حسین
بن على علیه السلام است. طرف دیگر قضیه، در فقره بعدى معرفى مى ‏شود: «و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنى»، نقطه مقابل، كسانى بودند كه فریب زندگى، آنها را به خود مشغول و دنیاى مادى، زخارف دنیایى، شهوات و هواهاى نفس، از خود بى‏ خودشان كرده بود: «و باع حظه بالارذل الادنى»، سهمى را كه خداوند متعال براى هر انسانى در آفرینش عظیم خود قرار داده است - این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت - به بهاى پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایى فروخته بودند. این، خلاصه نهضت حسینى است.42
 
 بیان حقیقت‏
 ماجرا و هدف امام حسین علیه الصّلاة والسّلام، یعنى همان هدفى كه در كلمات خود آن بزرگوار هست كه: «وانى لم اخرجِ اشراً ولا بطرا ولا ظالماً ولا مفسداً، وانّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى»، بیان شود. این، یك سرفصل است. عباراتى از قبیل «ایها النّاس، انّ رسول اللَّه صلى الله علیه وآله قال: من رأى سلطاناً جائراً، مستحلاً لحرم اللَّه، ناكثاً لعهد اللَّه ...، فلم یغیر علیه بفعل ولا قول، كان حقاً على اللَّه این یدخله مدخله» و «من كان بادلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللَّه نفسه فلیرحل معنا»، هر كدام یك درس و سرفصلند.

 بحثِ لقاء اللَّه و ملاقات با خداست. هدف آفرینش بشر و هدفِ «انّك كادحٌ الى ربّك كدحاً43» - همه این تلاش ها و زحمت ها - همین است كه «فملاقیه»؛ ملاقات كند. اگر كسى موطّن در لقاء اللَّه است و بر لقاء اللَّه توطین نفس كرده است، «فلیرح معنا»؛ باید با حسین راه بیفتد. نمى ‏شود توى خانه نشست. نمى‏ شود به دنیا و تمتّعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد. باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون و از نفس ما، با تهذیب نفس شروع مى‏ شود و به سطح جامعه و جهان مى‏ كشد.
 اینها باید بیان شود. اینها هدف هاى امام حسین است. اینها خلاصه‏ گیری ها و جمع‏بندی هاى نهضت حسینى است. جمع‏بندى نهضت حسینى علیه السلام این است كه یك روز امام حسین علیه السلام در حالى كه همه دنیا در زیر سیطره ظلمات ظلم و جور پوشیده و محكوم بود و هیچ كس جرأت نداشت حقیقت را بیان كند - فضا، زمین و زمان سیاه و ظلمانى بود - قیام كرد. شما نگاه كنید، ببینید «ابن عبّاس» با امام حسین نیامد. «عبداللَّه بن جعفر» با امام حسین نیامد.44
 
 جدایى حق از باطل‏
 مبارزه او بیان كردن، روشن‏گرى، هدایت و مشخص كردن مرز بین حق و باطل - چه در زمان یزید و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان یزید پیش آمد و اضافه شد، این بود كه آن پیشواى ظلم و گمراهى و ضلالت، توقع داشت كه این امام هدایت پاى حكومت او را امضاء كند، «بیعت» یعنى این. مى‏ خواست امام حسین علیه السلام را مجبور كند به جاى این‏كه مردم را ارشاد و هدایت فرماید و گمراهى آن حكومت ظالم را براى آنان تشریح نماید، بیاید حكومت آن ظالم را امضاء و تأیید هم بكند! قیام امام حسین علیه السلام از این‏جا شروع شد.45
 
 احیا كننده خرد و منطق‏
 نقل شده است بعد از آن‏كه امام سجاد علیه السلام پس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتى كه این كاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یك نفر خدمت ایشان آمد و عرض كرد، یابن رسول اللَّه؟ دیدید رفتید، چه شد! راست هم مى‏ گفت؛ این كاروان در حالى رفته بود كه حسین بن على علیه السلام خورشید درخشان اهل بیت، فرزند پیغمبر و عزیز دل رسول اللَّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس علیه السلام و دیگران - فرزندان امام حسین علیه السلام، فرزندان امام حسن علیه السلام، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏ هاشم، همه با این كاروان رفته بودند؛ حالا این كاروان برگشته و فقط یك مرد - امام سجاد علیه السلام، در این كاروان هست، زن ها اسارت كشیده، رنج و داغ دیده ‏اند؛ امام حسین علیه السلام نبود، على اكبر نبود، حتى كودك شیرخوار در میان این كاروان نبود. امام سجاد علیه السلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمى ‏رفتیم، چه مى‏ شد! بله، اگر نمى ‏رفتند، جسم ها زنده مى‏ ماند، اما حقیقت نابود مى ‏شد؛ روح ذوب مى‏ شد؛ وجدان ها پایمال مى‏ شد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محكوم مى‏ شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ ماند47.46


پاورقی....................
 
1) تعندآمیز: عناد: ستیزه كردن، گردن‏كشى. (فرهنگ عمید، یك جلدى، ص 736).
2) خطبه‏ هاى نماز جمعه تهران 26/1/79.
3) خطبه‏ هاى نماز جمعه تهران 18/2/77.
4) پایان درس خارج فقه در آستانه محرم 21/12/80.
5) خطبه‏ هاى نماز جمعه تهران 18/2/77.
6) در جامعه با بندگان خدا به گناه و تجاوز رفتار مى‏ كنند. (بحارالانوار، ج 44، ص 382).
7) در جمع هزاران نفر از زوار جبهه‏ هاى دفاع مقدس در پادگان دو كوهه 9/1/81.
8) من براى شرارت و مفسده ‏انگیزى و ظلم كردن از روى قدرت، از مدینه خارج نشدم. (بحارالانوار، ج 44، ص 239).
9) به درستى كه خارج شدم براى طلب اصلاح در امت جدم. همان.
10) خطبه‏ هاى نماز جمعه تهران 26/1/79.
11) كسى هم‏چون من، با كسى مثل او بیعت نخواهد كرد. (بحارالانوار، ج 44، ص 345).
12) ذلّت از ساحت ما (اهل بیت) دور است. (بحارالانوار، ج 45، ص 83).
13) در جمع هزاران نفر از زوار جبهه ‏هاى دفاع مقدس در پادگان دو كوهه 9/1/81.
14) مانند عبداللَّه بن جعفر، فرزدق، عبداللَّه بن زبیر، طرماح بن عدى، محمد حنیفه و...).
15) دیدار با روحانیان 7/5/71.
16) دیدار با روحانیان، 7/5/71.
17) پایان درس خارج فقه در آستانه ماه محرم 21/12/80.
18) خطبه ‏هاى نماز جمعه تهران 26/1/79.
19) حكومت آرمانى: حكومت آرمانى اسلام ریشه در مدینه النبى دارد، ره‏آورد بزرگ بعثت است و در تداوم غدیر، عاشورا و انتظار در عصر ظهور با حكومت مهدى موعود(عج) در پهنه گیتى تحقق مى ‏یابد.
20) ابتناء: بنا كردن، پى افكندن.
21) خطبه ‏هاى نماز جمعه تهران 26/1/79.
22) تحف العقول، ص 239.
23) امام امت كه قیام خویش را در راستاى اصلاح جامعه مى‏ دانست با الهام از نهضت عاشورا بر ضد طغیان و مفاسد اجتماعى و نابسامانی ها قیام كرد و به پیوند این حركت با قیام عاشورا چنین اشاره مى‏ كند: «سیدالشهداء وقتى مى‏ بیند كه یك حاكم ظالمى، جائرى در بین مردم دارد حكومت مى‏كند تصریح مى‏ كند حضرت كه اگر كسى ببیند كه حاكم جائرى در بین مردم حكومت مى‏كند ظلم دارد به مردم مى ‏كند باید مقابلش بایستد و جلوگیرى كند هر قدر كه مى ‏تواند با چند نفر، با چندین نفر كه در مقابل آن لشكر هیچ نبود. لكن تكلیف بود آن‏جا كه باید قیام بكند و خونش را بدهد تا این‏كه ملت را اصلاح كند تا این‏كه این علم یزید را بخواباند و همین‏طور هم كرد و تمام شد... همه چیزهاى خودش‏را داد براى اسلام. مگر خون‏ما رنگین‏ تر از خون سیدالشهداء است؟ چرا بترسیم از این‏كه خون بدهیم یا این‏كه جان بدهیم؟»(صحیفه نور، ج‏2، ص‏308).
24) دیدار با روحانیان و مبلغان در آستانه ماه محرّم 23/1/78.
25) بحارالانوار، ج 44، ص 329.
26) بحارالانوار، ج 100، ص 81.
27) پایان درس خارج فقه در آستانه ماه محرم 27/2/83.
28) بحارالانوار، ج 100، ص 81.
29) دیدار با روحانیان و مبلغان در آستانه ماه محرم 23/1/78.
30) بحارالانوار، ج 44، ص 29.
31) بحارالانوار، ج 44، ص 382.
32) دیدار با علما و روحانیون 7/5/71.
33) پایان درس خارج فقه در آستانه ماه محرّم 21/12/80.
34) بحارالانوار، ج 44، ص 329.
35) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
36) دیدار با علما و روحانیان در آستانه ماه محرّم 11/5/68.
37) تحف العقول، ص 239.
38) تعظیم شعائر الهى مایه حیات دین است. آنچه در سایه نهضت و قیام حسینى به دست آمد تفكیك صف كسانى بود كه با جوهر و حقیقت فرایض دینى مأنوس بودند از آنان كه با پرداختن به شكل ظاهرى این برنامه‏ ها باطن دین را زیر پا نهادند. حضرت امام خمینى ‏قدس سره مى ‏فرماید: «سیدالشهداء چون دید اینها دارند مكتب اسلام را آلوده مى‏ كنند، با اسم خلافت اسلام، خلاف‏كارى مى‏ كنند، و ظلم مى‏ كنند و این منعكس مى‏ شود در دنیا كه خلیفه رسول اللَّه است كه دارد این كارها را مى‏ كند، حضرت سیدالشهداءعلیه السلام تكلیف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاویه و پسرش را» صحیفه نور، ج 8، ص 12.
39) دیدار با علما و روحانیان و مبلغان در آستانه ماه محرّم 23/1/78.
40) مصباح المتهجد، ص 788.
41) همان.
42) پایان درس خارج فقه در آستانه ماه محرّم 16/1/79.
43) یا ایها الانسان انك كادح الى ربك كدحاً فملاقیه، «اشقاق - 06».
       كدح: به سعى توأم با رنج گفته مى ‏شود. (راغب)
       در نهج البلاغه خطبه 127 آمده است. «ورب كادح خاسر»
       اى بسا رنجبر كه زیانكار است. منظور كسى است كه فقط براى دنیا تلاش مى ‏كند.
44) دیدار با روحانیان و وعاظ در آستانه ماه محرّم 3/3/74.
45) در جمع هزاران نفر از زوار جبهه دفاع مقدس در پادگان دو كوهه 9/1/81.
46) پایان درس خارج فقه در آستانه ماه محرّم 21/12/80.
47) سید على خامنه‏ اى، نسیم مبارك عاشورا (چاپ دوم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1385)، ص 35 - 55.


 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما