تاریخ انتشار
جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۵
۰
کد مطلب : ۳۴۵۱۵

خلافت یزید و قیام حسین بن على(ع)

ابراهیم بیضون/ ترجمه كریم زمانى
خلافت یزید و قیام حسین بن على(ع)
  
 پس از صلح حسن، آخرین دژ خلفاى راشدین فرو ریخت و مرحله جدیدى در تاریخ اسلام، با ابعادى كاملاً متفاوت از دوره پیشین آغاز گشت. معاویه دمشق را مركز حكومت اموى قرار داد.
 مشكل حكومت از مهم‏ترین موضوعات مورد توجه معاویه بود. رسیدنش بدین مقام، مانع از آن نشد كه در اندیشه راه حلى قاطع برآید.
 تجربه او از خلفاى پیشین و بحران‏ هایى كه گریبان‏گیر خلافت شده بود، وى را بر این داشت تا خلافت را به حكومت پادشاهى بدل كند. ترسش از این بود كه چنین اقدامى سبب شوراندن نیروى مخالف و ایجاد جنگ‏ هاى داخلى شود.
 حسن و یارانش به هیچ عنوان به موروثى شدن خلافت، خشنود نبودند و از این گذشته چنین اقدامى، مخالف مفاد پیمان‏ نامه حسن و معاویه بود.509
 ولى این‏ها هیچ كدام او را نمى ‏آزرد؛ چرا كه نیك مى‏ دانست كه چه مى‏ كند. سپاه شام، مخلصانه در خدمتش بود. ابتدا حسن را از میدان كشمكش‏ هاى سیاسى خارج كرد و سپس یارانش را به سراسر كشور فرستاد تا موروثى شدن خلافت را به گوش همگان برسانند و راه را براى حكومت یزید باز كنند. ولى مشكل معاویه تنها آن نبود كه مردم را به اصل موروثى شدن خلافت، منقاد سازد بل مردم به عدم صلاحیت ولایت‏عهد نیز معترض بودند و او را شایسته چنین مقامى نمى‏ دانستند.

 با آن‏كه محافل اسلامى، ولایت‏عهدى را زشت مى‏ شمردند، با فرستادن دستگاه‏ هاى تبلیغاتى خود به آسانى براى یزید بیعت گرفت. تنها عراق و حجاز از بیعت با یزید سر باز زدند.
 اگر چه سرانجام، بیشتر مردم عراق كه فاقد فرماندهى كارساز بودند، زیر فشار حكومت سرنیزه زیاد بن ابیه به این بیعت تن دادند، حجاز با رد این بیعت از سوى سه تن از پیشوایان برجسته خود، حسین بن على و عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن زبیر، موضعى سخت سازش‏ ناپذیر در پیش گرفت.510
 این سه تن، به خصوص حسین كه بیشتر از هر كس مردم را علیه معاویه و امویان مى‏ شوراند، در حجاز موقعیتى ممتاز داشتند.511 از این رو معاویه بر آن شد تا با دخالت مستقیم خود، حجاز را نیز موافق بیعت یزید سازد. لذا با دو هزار سوار به مدینه رفت و در مسجد خطابه‏ اى درباره لیاقت یزید ایراد كرد. سپس با سوارانش به سوى مكه گسیل شدند تا از آن سه تن به هر نحوى بیعت گیرند. ابتدا از ابن زبیر خواستند كه از طرف این سه تن، با ایشان به مذاكره نشیند. ولى او چنین پیشنهادى را رد كرد و آن را خلاف شرع و سنت خلفاى پیشین دانست. معاویه سخت برآشفت و پاسخ تند و تهدیدآمیزى به وى داد: «سوگند به خدا اگر یكى از شما بر من بشورد، سرش را شمشیر خواهم زد.»512
 همچنین طبق شیوه همیشگى خود، مانورى داد و مردم را در مسجد گرد آور و چنین گفت: «اینها - حسین و عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن زبیر - به بیعت با یزید تن داده ‏اند پس شما نیز به نام خدا با او بیعت كنید.»513
 نیرنگ معاویه و اجبار آن سه تن بر بیعت با یزید، بى آن‏كه خود آنها در این مورد تصریح و تعریضى كرده باشند، خط پایان گفتگوها پیرامون ولایت‏عهدى یزید بود. در این شرایط، سران حجاز چاره ‏اى ندیدند جز آن‏كه صبر پیشه سازند و به گروه مخالفان كه تعدادشان روزافزون بود بپیوندند و مترصد فراهم آمدن شرایط مناسب مبارزه علیه امویان بمانند.
 
 خلافت یزید و قیام حسین‏
 معاویه به سال 60 ه، پس از چهل سال تمام كه نیمه ‏اى از آن را به سان پادشاهان گذرانده بود درگذشت و شاید اطمینان یافته بود كه با انتقال حكومت به یزید، حكومت در خانواده ‏اش استمرار خواهد یافت. ولى به آینده آنچه كه با صبر و قدرت و نیرنگ ساخته بود بیمناك بود زیرا میان پدر هوشیار و سیاست باز؛ و پسر كودك و هوسباز، تفاوت فراوان بود. او مى ‏خواست این خصلت فرزند را از میان ببرد از این رو او را درگیر با مسئولیت‏ هایى ساخت ولى دریافت كه او از انجام مسئولیت عاجز است.
 یزید، زمام خلافت را با انبوهى از مشكلات به دست گرفت. معاویه توانسته بود این مشكلات را یا مسكوت گذارده، و یا از انفجار شتابان آن جلوگیرى كند. مهم‏ترین این مشكلات، مشكل خلافت بود كه دیگران سخت مترصد حمله بدان بودند.
 در مكه گروهى از بزرگان عرب و توده‏ هاى مردم نسبت به خلافت یزید معترض بودند و اوضاع كوفه، مركز فعالیت شیعیان كه گام بلندى در زمینه سازماندهى نهاده بود، ابعاد دیگرى به خود مى‏گرفت و اعتراض و مخالفت به قیام عمومى كشیده مى‏ شد.
 در واقع باید گفت كه ریشه ‏هاى جنبش در كوفه پیش از روزگار معاویه پدید آمده بود. پیك‏ هاى متعددى همراه حسن بن على به مدینه گسیل شدند تا در اطراف قیام، مطالعه كنند. سلیمان بن صرد خزاعى از طرف یكى از پیك‏ها به حسن گفت: «اگر دوست دارى جنگ بكن و ما نیز پیشاپیش تو به سوى كوفه روان خواهیم شد. پس كارگزار آن‏جا را از مسندش به زیر فرود آر.»514
 حسن مى‏ دانست كه اوضاع، مناسب قیام نیست و فضایى از وحشت، عراق را كه در یك قیام همگانى نقش اول را داشت، فرا گرفته بود. حسن به نمایندگان شیعه مى ‏گفت: «من نمى‏ خواهم با معاویه صلح كنم ولى وقتى كه سستى یارانم را مشاهده مى‏ كنم، دوست دارم كه شما را به كشتن ندهم. یا «صلح من بدان جهت بود كه شیعیان خود را از كشته شدن حفظ نمایم و این جنگ را به آینده موكول نمایم».515

 موضع‏گیرى حسن، بسیار واقع‏بینانه بود زیرا كه او رهبرى شیعیان را بر عهده داشت و بیش از هر كس دیگر احساس مسئولیت مى‏ كرد؛ چه، هر شكستى در این شرایط به نابودى شیعه مى‏ انجامید.
 حسین نیز وقتى كه رهبرى شیعه را به دست گرفت، همین موضع را در برابر معاویه داشت؛ یعنى به سازماندهى شیعیان و فراهم كردن عناصر انقلابى پرداخت تا پیش از هر فعالیت علنى، به حد پختگى و آگاهى برسند ولى باید اعتراف كرد كه كار حسین هرگز آسان نبود زیرا دستگاه ‏هاى امنیتى معاویه، سخت كار كشته بودند و حسین را تحت مراقبت شدید قرار داده بودند. از این رو، رابطه حسین با دیگر عناصر شیعه به خصوص به روزگار فرمانروایى زیاد بن ابیه در كوفه، سخت دشوار شده بود. عامل جغرافیایى نیز به پیچیدگى اوضاع كمك مى‏ كرد زیرا این عامل سبب شده بود كه هسته مركز تشكیلات شیعه، از مقر فرماندهی اش دور افتد و این عامل مهمى در فرو نشستن قیام حسین و دیگر جنبش‏ هاى شیعى بود.
 وقتى كه یزید بر مسند خلافت جلوس كرد، همه احساس كردند كه لباس خلافت بر اندام وى گشاد مى ‏آید؛ چه او را كم‏ هوش تر و بى ‏سیاست‏ تر از پدرش مى ‏شناختند. و این فرصت مناسبى بود كه شیعیان در كوفه به فعالیت دست بزنند زیرا عناصر شیعه با پیشواى خود در حجاز روابطى برقرار نمودند. در همان هنگام یزید، نامه‏ اى براى ولید نوشته، از او خواست تا از حسین بیعت بگیرد. ولید امام را احضار كرد.

 حسین در عین حال، از دوراندیشى و ژرف‏نگرى غافل نماند. وى براى رویارویى با ولید، گروهى از یاران مسلح خود را نیز به همراه برد تا با هرگونه پیشامد احتمالى درگیر شوند. حسین با شهامتى بى ‏مانند در حضور بزرگ بنى امیه، مروان بن حكم، بر والى شورید. ولید دریافت كه حسین بر افكار خود پافشارى دارد.
 سپیده دم روز بعد، حسین به مكه راهى شد. او مى ‏دانست كه فشار حكومت در آن‏جا اندكى كاهش مى ‏یابد ولى سفرش نه به خاطر فرار از بیعت، كه براى انجام رسالت تاریخى بود. در مكه حسین، سخت در اندیشه موضع‏گیرى نهائی اش افتاد.
 در كوفه نیز بزرگان شیعه، در منزل سلیمان گرد هم آمدند و حسین را آگاه نمودند كه شرایط براى قیام آماده است. از این رو، بدو نامه نوشتند و از او خواستند كه بدانجا بیاید و رهبرى قیام را بر عهده گیرد.516
 نامه پى در پى به سوى حسین فرستاده مى ‏شد و بیشتر آنها از سوى زعماى یمانى بود. در تمامى این نامه ‏ها یادآورى شده بود كه درنگ، روا نیست. دیگر قیام حسین علیه امویان، امرى محتوم بود. زیرا یزید تا از حسین بیعت نمى ‏گرفت، دست بردار نبود و حسین نیز بیعت یزید را قبول نداشت و بدیهى بود كه در چنین شرایطى، درگیرى آن دو مسلم مى‏ نمود. با توجه بدین نكته، حسین یكى از دستیاران
و معتمدان خود، مسلم بن عقیل، را به كوفه فرستاد تا اوضاع را بررسى كند و راه را براى قیام او هموار سازد و نیز نماینده دیگرى به بصره فرستاد و صورتى از برنامه ‏هاى سیاسى جنبش را بدو داد.
 همچنین نامه‏ هایى براى پیشوایان بصره، نظیر احنف بن قیس و منذر بن جارود و مسعود بن عمرو و قیس بن الهثیم517 فرستاد تا دامنه جنبش را از یك جبهه به چند جبهه بگسترانند.
 مسلم به كوفه رسید و در منزل مختار عبید ثقفى518، یكى از بزرگان شیعه، وارد شد و از آن‏جا با سایر اعضاء، دیدارهایى كرد. شرایط دیگر از هر جهت فراهم شده بود. لذا حسین را مطلع كرد و او را به آن‏جا فرا خواند.
 لیكن دستگاه اطلاعاتى حكومت، متوجه فعالیت‏ هاى مسلم شد و گزارشى از او به فرماندار كوفه، بشیر انصارى، تسلیم كرد ولى او هر گونه اقدامى را علیه مسلم رد كرد. بار دیگر گزارشى به یزید فرستادند و ضمن آن، وى را به وجود مسلم هشدار دادند.

 این نخستین آزمون خلافت یزید بود و همین آزمایش شخصیت سست و بى‏ لیاقت او را در زمینه سیاست نشان داد؛ چه در عزل نعمان بن بشیر، شتاب كرد و حكمران جدیدى به نام عبیداللَّه بن زیاد، حاكم بصره، بر كوفه گمارد. عبیداللَّه مورد پسند رژیم بود؛ چه او دانش آموخته مكتب زور و خشونتى بود كه پدرش، نخستین پایه‏ گذار آن در عراق بود. حتى از پدرش نیز تندروتر بود. او با خوش رقصى‏ هاى خود، كاملاً نشان داده بود كه غلام حلقه به گوش خلیفه است. وى با دستگیر كردن یكى از فرستادگان حسین، به قیام شیعه واقف شد.
 عبیداللَّه، با نقاب و عمامه سیاه وارد كوفه شد و در همین احوال، شیعیان به دشوارى افتاده بودند. رویدادهاى نگران كننده از پى هم مى‏ آمدند. مردم كوفه هر لحظه در انتظار حسین به سر مى‏ بردند. حتى پنداشتند كه این شخص، حسین است. پس از رسیدن به مقر حكومتى، سربازان دولتى پیرامونش را گرفتند و از همان‏جا طرح تعقیب شیعیان را ریخت. ابتدا، جاسوسان خود را به شهر فرستاد تا مكان مسلم را شناسایى كنند. پس از تجسس‏ هاى فراوان، معلوم شد كه وى در خانه هانى، یكى از بزرگان شیعه، است.519 مأموران از هانى درباره مسلم پرسیدند ولى او اظهار بى‏ اطلاعى كرد. ابن زیاد جاسوسى فرستاد كه مسلم را در خانه هانى دیده بود.520 ناچار او به وجود مسلم اعتراف كرد لیكن بدون ترس از زندان و شكنجه، از تسلیم مسلم به مأموران دولتى امتناع ورزید و گفت: «سوگند به خدا اگر فقط خودم تنها باشم و كسى یار من نباشد، مسلم را تسلیم نخواهم كرد تا این‏كه كشته شوم!»)

 در همین اثناء، ابن زیاد با دست زدن به یك سرى حملات تبلیغاتى دامنه‏ دار، موقعیت متزلزل خود را تحكیم بخشید. از این رو، رؤساى قبایل را اطلاع داد كه سپاه عظیمى از شام به سوى عراق، در حركت است.522 و از سوى دیگر، دستیارانش را به خیابان‏ هاى كوفه گسیل داشت تا مسلم را در نظر مردم، خوار جلوه دهند و با ایجاد فضاى ترس ‏آور، آنها را تحت تأثیر قرار دهند. این تبلیغات، نتایج مثبتى به بار آورد و فرستاده حسین دریافت كه از حیث نفرات، سخت در مضیقه است. مأموران ابن زیاد به فرماندهى اشعث، خانه هانى را محاصره كردند. مسلم پایمردى كرد ولى نتیجه‏ اى نگرفت. سرانجام او را به بام دارالاماره بردند تا به پایین بیاندازندش. او نیز با شجاعت به استقبال مرگ رفت.523 دوستش هانى را به زندان بردند و سخت شكنجه ‏اش كردند و سپس در ملأ عام، اعدامش نمودند.
 هنوز پگاه فردا سر بر نیاورده بود كه سر مسلم و هانى، نخستین شهداى قیام حسین، بر سر نیزه ‏ها به سوى شام روان شد.
 ابن زیاد، شتابان درصدد برآمد كه از گسترش بازتاب قتل دو رادمرد شیعه، جلوگیرى كند لذا گروهى از یاران مسلم را تبعید كرد و جمعى را همچون مختار و سلیمان و مسیب بن نجبه فزازى و...524 به زندان افكند. گروهى نیز مخفى شدند و جاسوسان ابن زیاد به دستگیرى ایشان نیارستند و آنها كه فریفته وعده‏ هاى امیر كوفه شده بودند، به صف او پیوستند.

 چند عامل سبب شد كه ابن زیاد بتواند مسلم را بكوبد. یكى شخصیت نافذ سیاسى او بود كه وى را به‏ سان شخصیت پدر مى‏ نمود. عامل دیگر وجود تعصبات قبیله‏ اى در كوفه، و شكاف ناشى از رقابت سران قبایل براى كسب قدرت، كه ابن زیاد آن را دامن مى ‏زد و بالاخره عامل دیگر، التزام اخلاقى مسلم را مى ‏توان نام برد زیرا وضع، چنان بود كه مسلم مى‏ توانست دشمن را بكوبد525 ولى التزام اخلاقى او و اطمینان به یاورى‏ هاى كوفه، او را از این فرصت مناسب محروم ساخت.
 بدین‏سان، نخستین صفحه این فاجعه كه حسین را نیز در كربلا دربرگرفت، بى آن‏كه فصول آن پایان گیرد، خاتمه یافت. در همین هنگام حسین به اتفاق گروه كمى از خویشان و یارانش، حجاز را به قصد كوفه ترك گفت. نخستین نامه، از سوى فرزدق بدو رسید كه در آن به حقانیت حسین تصریح كرده بود. آن‏گاه عبداللَّه بن مطیع كه از عراق مى ‏آمد، حسین را به بازگشت فرا خواند ولى حسین در پاسخ او، این آیه را تلاوت كرد: «قل لن یصیبنا الا ما كتب اللَّه لنا».526

 كاروان شهادت، راه خود را در بیابان‏ ها، بدون وقفه مى‏ پیمود تا آن‏كه به 30 كیلومترى كوفه رسید. عبیداللَّه بن زیاد، سعى كرد میان حسین و كوفیان شكاف اندازد بدین لحاظ، حصارى محكم پیرامون شهر كشید تا كسى از آن بیرون نتواند رفت.527 ابن زیاد مأموران اطلاعاتى خود را متشكل از هزار تن، به رهبرى حر بن ریاحى، فرستاده تا راه را بر حسین ببندند و مانع از رسیدنش به كوفه شوند.528
 در روز دوم محرم سال (61 ه)، ابن سعد با چهار هزار سواركار آزموده به كربلا رسید و حسین را در میان بیعت با یزید و جنگ، مخیر ساخت. و در طول یك هفته گفتگو، هیچ تغییرى در سیاست حسین پیش نیامد. حسین بر نظرات خود پافشارى داشت و حكومت اموى را به رسمیت نمى ‏شناخت.
 در دهم محرم، همان رویداد منتظر واقع شد. جز آن‏كه حُر به جبهه حسین كه بیش از 70 سوار و پیاده نداشت، ملحق شد.529
 و این بود پایان فاجعه ‏انگیز قیام حسین. این قیام دلاورانه، سرفصل تازه‏اى در پیكار شیعه گشود كه تا روزگاران دراز، با جانبازى‏ ها و فداكارى‏ هاى شیعیان ادامه یافت.
 
 آشفتگى اوضاع سیاسى در پایان خلافت یزید
 شهادت دلخراش حسین، نتایج مهمى در تاریخ عراق و دولت اموى به بار آورد؛ چه شیعه نسبت به شكست خود در كربلا، احساس گناه كرد. نظام اموى نیز شتابان، در فرو نشاندن اثرات این فاجعه سعى بلیغ كرد. بدون شك، یزید نخستین مسئول كشتار كربلا بود. وى با كوته ‏بینى و كژاندیشى، چنین جنایتى را مرتكب شده بود و همین حادثه، علت اساسى شكست او در اخلاقش شد؛ خلافتى كه معاویه براى حفظ آن سخت كوشید. با آن‏كه معاویه به او سفارش كرده بود كه با حسین برخورد نكند، ولى یزید نسنجیده، خط بطلان بر سفارشات پدر كشید.
 دیرى نپایید كه رژیم اموى، ثمره كشتار كربلا را به صورتى غیر منتظره چید و از ایستادگى در برابر موج انقلاب همه جا گیر، عاجز ماند. در حجاز نخستین شورش علیه حكومت اموى برپا شد. این شورش، زاییده عوامل چندى بود كه اهم آن، عزلت سیاسى این شهر توسط معاویه بود و علت دیگرش كارگزارانى بودند كه از سوى معاویه بر آن‏جا حكومت مى‏ كردند. بدین جهت آتش خشم و اعتراض در حجاز شعله‏ ور شد. آنها به انتظار فرصت مناسبى نشسته بودند تا اهداف خود را عملى سازند. از این رو حادثه كربلا، اوضاع را دگرگونه ساخت و مردم را نسبت به رژیم شوراند.
 مدینه موضعى سازش ‏ناپذیر داشت و جز قیام علیه نظام اموى، راه دیگرى نمى ‏شناخت. مجمعى كه پیشوایان آن شهر در مسجد برپا داشتند، یزید را از خلافت خلع كردند و با انصارى پیشواى جنبش و مجرى منشور مجمع، بیعت كردند.530 نخستین قرار مجمع، یورش به عناصر كاخ معاویه در مدینه بود. آنها عناصر كاخ‏نشین را كه در منزل بزرگشان، مروان بن حكم جمع شده بودند از مدینه راندند. بدین ترتیب پایتخت اولیه اسلام از نفوذ امویان خارج گشت.

 یزید كه دست در خون حسین رنگین داشت، در برابر حوادث مدینه موضعى خشن اتخاذ كرد و براى كوبیدن قیام تصمیم قاطع گرفت؛
چه انتخاب مسلم بن عقبه به فرماندهى ارتش، خود گواه این نظر بود زیرا مورخان او را به دلیل فساد و صلابتش، به ستمگر وصف كرده ‏اند. مسلم نیز انتظار یزید را برآورد لذا شتابان سپاهش را به شهر رسانید و پیرامون آن حصار زد. ولى ساكنان آن‏جا با دلاورى بى‏مانند در برابر او ایستادگى كردند و خندقى پیرامون مدینه احداث كردند تا خود را براى جنگ آماده سازند.531
 آمادگى مدینه براى رویارویى با سپاه نیرومند و سازمان یافته دشمن بسنده نبود لذا آرزوى استقلال‏ طلبانه آنها با شكست در جنگ حره (63 ه) و هتك حرمت به آنها خاتمه یافت: «سه روز مردم را كشتند و اموالشان را چپاول كردند».532
 بدین‏سان، مدینه به خاطر ابراز تنفر نسبت به قتل حسین و رد سیاست اموى، كه از روح اسلامى تهى شده بود، شورش كرد. ولى فرونشاندن آتش خشم مردم مدینه به معنى نابودى قیام نبود بلكه پرچم جنبش به مكه انتقال یافت و آن شهر، قیام عظیم ‏ترى برپا داشت.

 مكه سخت به جنبش افتاد و اعلان مخالفت كرد و یزید را رد نمود. این قیام، از قتل حسین در كربلا پیدا شد تا علیه فاجعه اعتراض كند و عكس العمل همه جا گیر نشان دهد.
 با این‏كه قتل حسین بر این جنبش اثر داشت، نمى ‏توانیم قیام ابن زبیر را به قیام حسین ارتباط دهیم؛ چه ابن زبیر خود را از حسین جدا مى‏ دانست و پیش از برپایى قیام حسین، مانع از به حكومت رسیدنش مى‏ شد؛ چه حسین در نظر مردم، محترم بود و امكان هرگونه رقابتى در میان نمى‏ بود، در نتیجه ابن زبیر مى ‏بایست صبر كند و به انتظار فراهم آمدن شرایط مناسب بنشیند. وى سخت مى‏ كوشید تا حسین را هر چه زودتر به سوى كوفیان گسیل دارد زیرا وجود حسین در این اقلیم، بر ابن زبیر ثقیل مى‏ آمد و حجاز تنها مى‏ خواست كه با حسین بیعت نماید. حسین نیز بر این مسئله واقف بود ولى به سوى عراق رفت تا قیام تاریخیش را به ثمر برساند. قیام حسین براى نابودى ظلم و سركشى رژیم و برقرارى عدالت و برپایى جامعه اسلامى بود.533

 زبیر در حجاز ماند و رویدادها را نظاره مى‏ كرد تا خبر كشته شدن حسین را شنید. پس بى‏ درنگ علیه امویان و كسب استقلال حجاز اعلان قیام كرد و از حادثه كربلا براى تحریك مردم سود جست. لیكن قیام حسین و ابن زبیر با هم فرق داشت. انگیزه قیام حسینى، برقرارى حق بود ولى انگیزه قیام ابن زبیر، خواسته‏ هاى نفسانیش.
 اگر قواى خلافت اموى توانسته بود موضع مدینه را در هم شكند، ولى موضع مكه سخت بود و ابن زبیر دامنه جنبش را به حجاز و عراق و مصر گسترش مى‏ داد. مسلم بن عقبه به علت بیمارى و كهولت از فرماندهى بركنار شد و یزید، حصین را جانشین او كرد.
 حصین با سپاهش به مكه آمد و پیرامون آن حصارى زد. در صلابت او همین بس كه شاگرد موفق مسلم بن عقبه بود. ولى ابن زبیر در كعبه متحصن گشت و دروازه ‏هاى شهر را مسدود ساخت. فراریان جنگ حره و گروهى از خوارج نجدى و ازارقه534 و مختار ثقفى كه به‏سان شخصیت نیرومند سیاسى‏ اى درآمده بود بدان قیام پیوستند.
 در این گیر و دار، خبرهاى مهمى به یزید رسید. آن‏گاه كه عملیات جنگى متوقف شد، فرمانده اموى در ابطح با ابن زبیر وارد گفتگو شد تا به راه حل سیاسى برسند. حصین كوشید تا ابن زبیر را با به شام رفتن و بیعت با یزید راضى كند. زیرا فرمانده اموى احساس مى‏ كرد كه موقعیت، به نفع ابن زبیر است و مى‏ خواست كه او را به خلافت دمشق بفریبد ولى ابن زبیر پیشنهاد حصین را رد كرد و با شتاب به پایتخت خلافت بازگشت تا حوادث را از نزدیك مشاهده كند.

 امتناع ابن زبیر از قبول پیشنهاد حصین، فرصت مهمى كه او را به خلافت مى‏ رساند از میان برد؛ چه دستیابى وى به خلافت با فرا آمدن مرگ یزید انتظار مى ‏رفت.
 بدون شك، غیبت ناگهانى یزید دستگاه اموى را آشفته مى‏ كرد. و عراق كه پیش از این تحت فرمان امویان بود، بر ضدش شورید و آوردگاه حوادث و نابسامانى‏ هاى پى در پى شد. بصره هم كه پیشتر در برابر حكومت اموى، موضعى محافظه ‏كارانه داشت، این بار ناگزیر به اتخاذ تصمیمى جدى مبادرت ورزید.
 عبیداللَّه ابن زیاد از فرصت استفاده كرد و كوشید كه به نام امویان، براى خود بیعت گیرد ولى كوشش او به شكست دچار شد.
 بصره پس از این، با یكى از شخصیت‏هایش به نام عبداللَّه بن حارث بن نوفل بیعت كرد ولى وى نتوانست در كار خود موفق شود؛ چه شهر یكپارچه آشوب شده بود و این بحران ناشى از درگیرى‏ هاى قبیله‏ اى و شدت یافتن فشار خوارج بود. پس مردم بصره به ابن زبیر نامه نوشتند و ضمن آن، با او بیعت نمودند و تقاضا كردند تا فرمانروایى میانشان برگمارد تا خطر خوارج را دفع كند.
 بحران اوضاع بصره به اوج خود رسیده بود و این خود سبب شده بود كه ساكنانش، متفقاً بر حكومت خلیفه حجاز گردن نهند. این شخص نیز پذیرفت و حارث بن عبداللَّه ربیعه را به سویشان فرستاد. او در برقرارى آرامش آن منطقه كوشید. تا این‏كه مصعب بن زبیر به بصره بازگشت.

 كوفه كه پس از شهادت حسین، در غرقاب گناه و تقصیر فرو رفته بود، موضعى سخت برگزیدند؛ به خصوص آن‏كه شیوه سنتى امویان در مورد این شهر كه داراى گرایش‏ هاى شدید علوى بود، بر فشار و ترور (وحشت گسترى) اتكا داشت.
 بدیهى بود كه این شهر، هسته مركزى جنبش شیعه به شمار مى ‏آمد و موضعش نسبت به امویان، با بصره متفاوت بود زیرا بصره موضعى محافظه ‏كارانه داشت در حالى كه كوفه، سخت تند بود. از این رو، قاطعانه عمرو بن حریت، نماینده نظام اموى را طرد كرد و عامر بن مسعود را بر جایش نشاند. سپس مردم این شهر به ابن زبیر نامه نوشتند و نسبت به او اعلام وفادارى نمودند. و بدین‏سان، عراق از زیر حكومت امویان خارج شد و به ابن زبیر پیوست.
 معاویه دوم در پى شرایطى دشوار، با دمشق سازش كرد و این سبب شد تا خلافت اموى به تنگنا افتد. از طرفى مبارزه میان قبایل قیسى به رهبرى ضحاك بن قیس، و قبایل یمنى به فرماندهى حسان بن كلبى بالا گرفت. در همین گیر و دار، مروان كه خود را كاندید خلافت كرده بود، از سوى امویان در مجمع الجابیه (64 ه) بیعت شد. این مجمع گام نخست و مهمى در راه رها ساختن خلافت اموى از تنگنا برداشت سپس گام دوم برداشته شد؛ چه سپاه رقیب را در جنگ راهط شكست دادند. این حادثه شكستى براى قبایل قیسى و ابن زبیر به شمار مى‏ آمد. ضحاك رئیس قبیله قیس، و سه فرزند زفر بن حارث كشته شدند.535
 بدین‏سان، امویان خلافت را حفظ كردند در حالى كه نزدیك بود زمام آن از كف برود و به حجاز منتقل شود. و از آن پس خلافت امویان توسط شاخه مروانى استمرار یافت تا به وقت انقراض536. 537



پاورقی ها ......................................

 509) صلح الحسن، ص 253 و 254؛ ابناء الرسول فى كربلا، ص 87.
510) ابن اثیر، ج 2، ص 252 م عربى.
511) حسین، فرزند على بود و عبداللَّه، فرزند عمر (خلیفه) و عبداللَّه ابن زبیر، فرزند زبیر، شخصیت معروف تاریخ اسلام.
512) سخنرانى‏ هایى پیرامون تاریخ مسلمانان، ج 1، ص 89.
513) ابن اثیر، ج 2، ص 252 م عربى.
514) دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 2، ص 45.
515) الاخبار الطوال، دینورى، ص 220 - 221.
516) ابن اثیر، ج 8، ص 9 م عربى.
517) ابناء الرسول، ص 109.
518) طبرى، ج 6، ص 169 م عربى.
519) طبرى، ج 6، ص 202 م عربى.
520) ابن اثیر، ج 4، ص 13.
521) طبرى، ج 6، ص 206.
522) طبرى، ج 6، ص 208.
523) طبرى، ج 6، ص 213.
524) تاریخ كوفه، ص 289.
525) طبرى، ج 6، ص 202.
526) بگو كه سرنوشت ما به دست خداست.
527) طبرى، ج 6، ص 224.
528) مقاتل الطالبیین، ص 73.
529) طبرى، ج 6، ص 242 - 245.
530) طبرى، ج 7، ص 4.
531) یعقوبى، ج 2، ص 250.
532) طبرى، ج 7، ص 258.
533) در وصیت حسین به برادرش محمد بن حنفیه مى‏ خوانیم: «من آشوبگر و تباهكار و ستمگر نیستم. قیام من براى اصلاح امت جدم است. من مى‏ خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم. پس هر كه مرا به حق بپذیرد خدا به حق سزاوارتر است و هر كه امتناع ورزد، صبر كن تا خدا میان ما و مردم به حق داورى كند و او بهترین داوران است.»
534) ابن كثیر، البدایة والنهایة، ج 8، ص 239.
535) ولهاوزن، تاریخ دولت عربى، ص 166.
536) Gabrielei:; Les Arabes. 19.
537) ابراهیم بیضون، قیام توّابین، ترجمه كریم زمانى (تهران، انتشارات حكمت، 1357)، ص 22 - 38.

 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما