تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۰۸:۰۰
۰
کد مطلب : ۲۷۲۵

ميراث مرثيه

نويسندگان: محسن امين- احسان ناظم‌بكايی
ميراث مرثيه
عاشورا تنها عزايي است كه اين همه آدم از ته دل، در آن سروده‌اند، خوانده‌اند و نوحه كرده‌اند؛ بعضي‌ها مي‌گويند در مداحان قديمي، عيار عشق بالاتر بوده، ولي عيار عشق را راحت نمي‌شود محك زد؛ آن‌چه كه معلوم است، اين است كه مطمئنا بيشتر از امروزي‌ها اهل سعي بوده‌‌اند.

يك‌شبه و چند روزه و با دوره‌هاي فشرده، كسي مداح نمي‌شده. سال‌ها استاد مي‌ديده‌اند، پاي منبر مي‌نشسته‌اند و شاگردي مي‌كرده‌اند. اين دو صفحه را اختصاص داديم به قديمي‌تر‌ها، به پيرغلام‌ها.

چي مي‌پوشيدند؟
مداحي بدون لباس مخصوص، معنا نداشت؛ به كسي اجازة اين كا را نمي‌دادند. «پالتو بلند، عرقچين يا فينه و عبا» لباس رسمي مداحي به حساب مي‌آمد.

دوختن لباس مداحي كار هر كسي نبوده؛ خياط‌هايي كه اين لباس‌ها را مي‌دوختند، شناس بودند چند خياط مخصوص براي اين كار بود؛ حاج جمال‌الدين عبدالوهابي يكي از مداح‌هايي بود كه شغل اصلي‌اش خياطي بود؛ دوخت لباس مداحيِ خيلي‌ها را او انجام مي‌داد؛ «حاج حسن سليمي»، معروف به «حسن خياط» هم از خياطان معروف لباس مداحي بود.

عباي مداحي از چند جا تأمين مي‌شده: مشهد، قم، كربلا، نجف و عربستان. اما عمده‌‌اش از مشهد مي‌آمد، چون ارزان‌تر بود.

عباي مداح‌ها، تابستان و زمستان با هم فرق مي‌كرد؛ تابستان‌ها، عباي مشكي نازك استفاده مي‌كردند، زمستان‌ها، عباي كركي «پشم شتر» كه زرد و ضخيم بود.

مداح، در تابستان بعد از اتمام مجلس، عبا را دست مي‌گرفت و برمي‌گشت؛ اما زمستان‌ها، لازم مي‌شد عبا را روي سرش بكشد تا از سرما در امان بماند؛ حتي گاهي از آن به عنوان شا‌ل‌‌گردن استفاده مي‌كردند. حنجرة مداح نبايد سرما مي‌خورد. اين از نكات مهم بود.

عرق‌چين، كاربردهاي زيادي داشت؛ غير سيدها، يا به قول مردم مداح‌هاي «عام»، از آن استفاده مي‌كردند، موي سر مداح، نبايد از حدي بلندتر مي‌شد و عرقچين‌، معيار خوبي براي آن بود؛ عرق‌چين بايد راحت روي سر مي‌نشست و روي موها خط نمي‌انداخت.

سيدهايي كه مداحي مي‌كردند، فينة عراقي سر مي‌گذاشتند؛ نوعي كلاه مخروطي شكل كه از داخل حصيري بود و رويش با جير قرمز پوشانده مي‌شد؛ يك پارچة سبز هم به صورت باند، دور اين كلاه مي‌بستند.

اگر يك مداح عام، از اين نوع كلاه مي‌خواست استفاده كند، بايد به جاي باند سبز، تركيبي از نوارهاي كرم و مشكي، دور كلاه مي‌بست.

مداح‌هاي قديمي و معروفي مثل، سيدخليل خانيان و سيدرضا مؤذن، هنوز هم از كلاه فينه استفاده مي‌كنند.

چقدر مي‌گرفتند؟

پول را داخل پاكت و كنار سيني چاي مي‌گذاشتند و اصطلاحا به آن «پاي سيني» مي‌گفتند.

هيچ‌وقت پول را نمي‌شمردند؛ گاهي وقت‌ها هم اصلا نمي‌گرفتند، چون شأن ائمه را بالاتر از ماديات مي‌‌دانستند؛ رسم بود كه چه فقير دعوت كند چه غني، مداح بايد برود.

حوالي جنگ جهاني دوم، 60 سال پيش وقتي كارمندها 7 ريال مي‌گرفتند، مداح‌ها 1 ريال درآمد ماهانه‌شان بود.

چه رسم و رسومي داشتند؟
هميشه با وضو مي خواندند؛ رسم بود كه روي پلة دوم سبز مي‌ايستادند و هيچ‌وقت بالاتر نمي‌رفتند. پله‌هاي بالاتر جاي سخنران بود.

مداح‌ با لباس كامل و مرتب در مجلس حاضر مي‌شد؛ اگر هم در جمع، بزرگ‌تر يا استادي بود، نمي‌خواند، مگر اين كه از او اجازه و رخصت بگيرد.

هر مداح، بسته به تخصصي كه داشت، شناخته مي‌شد. از اين نظر، مداح‌ها سه دسته بودند:

- مصيبت‌خوان (از مداحاني كه الان هستند، آقاي علي انساني مثلا مصيبت‌خوان است)
- قصيده‌خوان (مثلا الان آقاي سيدمحمد موسوي، حاج علي ترابي و حاج رضا مهاجراني قصيده‌خوان‌اند.)
- نوحه‌خوان (مثل حاج احمد صالح).

نوحه‌خوان معمولا ادامه‌دهندة مجلس مي‌شد و كمتر برنامه را شروع مي‌كرد.
مداح‌ها براساس نوع مجلسي كه در آن شركت مي‌كردند هم سه دسته بودند:
- روضه‌اي، مثل حاج حسين خدامي، حسين محمدي و...
- ختم و ترحيم، مثل حسين باقري، قهار و...
- هيأتي، مثل حاج رضا مهاجراني، علي ترابي و ذبيح‌الله ترابي.

ادارة هر كدام از مجلس‌ها روش و قلق خاص خودش را داشت. كسي كه مداح مجلس ختم مي‌شد، مي‌بايست قاري قرآن خوبي هم باشد و دست‌كم چند آيه‌اي را از بر داشته باشد.

روضه‌خوان مي‌بايست راوي خوبي باشد و شعر آساني كه همه بفهمند، بخواند. مداح هيأتي هم اين توانايي را داشت كه شور و حال در مجلس ايجاد كند.

چطور شاگردي مي‌كردند؟
ورود يك جوان به عرصة مداحي، راحت نبود. حتي در جمع‌هاي خودماني هم كسي كه دورة شاگردي را خوب طي نكرده بود، وارد نمي‌شد.

به‌تدريج و به اذن استاد وارد مي‌شدند؛ پاي منبر استاد بودند و كارش را زيرنظر مي‌گرفتند.

گاهي به اجازة استاد، دو خط مي‌خواندند، آن هم با ترس و لرز. بعدها هم اگر در مجلس استاد يا بزرگتري مي‌آمد، امكان نداشت شاگرد مداحي كند.

همۀ مداح‌ها دوست داشتند فرزندشان وارد اين كار شود. جنبة معنوي داشت و البته جايگاه اجتماعي.؛ معمولا هم اين اتفاق مي‌‌‌افتاد و پسر، راه پدر را مي‌رفت.

اما معمولا استاد پسر، پدر نبود؛ پدر با اعتباري كه داشت، پسر را به اساتيد معرفي مي‌كرد. چون هر شاگرد بايد چند استاد را تجربه مي‌كرد. البته دست آخر، پسرها مثل پدرشان و متأثر از او مي‌خواندند و اين باعث مي‌شد اسم پدر زنده بماند.

علي ترابي پسر ذبيح الله ترابي، مداح قديمي و نابينا از همين دست پسرهاست. كلا مداح‌ها به اسم كوچك و اسم پدر يا استاد معروف مي‌شدند. مثلا «حاج محمد مرشد اسماعيل».

شاگردي اين‌طور نبود كه خانة استاد بروند. استاد، منبر مي‌رفت و شاگردها هميشه در مجلس‌اش حاضر بودند و كارش را زير نظر مي‌گرفتند. استاد قبل از هر چيز، به شاگردهايش شعر مي‌داد تا روي آن تمرين كنند.

از شعرهاي ساده شروع مي‌كردند؛ با ضرب آهنگ بيشتر و بحر كوتاه‌تر. ويژگي ديگر اين شعرها كه خيلي مهم بود، پندي بودن مضامين آن بود؛ به اين شعرها «غزل پند» مي‌گفتند، اين مسأله، حكمت داشت. مداح، قبل از هر چيز، بايد «مبلغ اخلاق» از كار در مي‌آمد.

شاگرد، از محضر چند استاد استفاده مي‌كرد. او، بايد چهار بخش مهم را ياد مي‌گرفت تا مداح شود. معمولا اين‌طور بود كه براي هر كدام، يك استاد داشتند. اما دست آخر، يكي استاد اصلي مي‌شد. مداح جوان، در پايان به سبك و سياق يكي از استادانش در مي‌آمد.

شعرها را چطور انتخاب مي‌كردند؟
آن زمان، كتاب به ويژه كتاب شعر، كم بود. اگر هم كسي دسترسي داشت، كمتر از شعر كتابي استفاده مي‌كرد.

مداح‌ها اشعارشان را از دو راه به دست مي‌آوردند. يا از كتاب‌هاي قديمي و ناياب، شعرِ خوانده نشدة خوب پيدا مي‌كردند يا از شاعرها، شعر اختصاصي مي‌گرفتند.

شاعرها، علاقه داشتند شعرشان خوب خوانده شود و تأثيرگذار باشد. براي همين، اگر احساس مي‌كردند كسي شعرشان را خوب نمي‌خواند، به‌اش شعر نمي‌دادند.

خريد و فروش شعر خوب و دست اول به راه بود. سال52 يك قصيدة 40 بيتي، تا 50 تومان ارزش داشت؛ گاهي هم يك شاعر، رندي مي‌كرد و يك شعرش را به دو نفر در شرق و غرب تهران مي‌فروخت؛ آن زمان، احتمال اين‌كه اين دو نفر از اين ماجرا باخبر شوند، خيلي كم بود.

چون مداح‌ها سعي مي‌كردند شعر تازه و اختصاصي داشته باشند، يادداشت كردن شعر مداحي در مجلس، كار خوبي به حساب نمي‌آمد و مداح موردنظر ناراحت مي‌شد.

كتاب‌هاي معروف شعر براي مداحي و نوحه‌خواني، خزائن‌الاشعار مرحوم جوهري، چاپ دهه30، ديوان فؤاد كرماني، ديوان دكتر قاسم رضي، ديوان صغير اصفهاني، ديوان شيخ محمد حسين غروي كمپاني و... بود. هنوز هم بعضي از شعرهاي اين كتاب‌ها خوانده نشده و تازه است.

مداح بايد از حفظ مي‌خواند و نوحه‌سرايي مي‌كرد. اصولا يكي از معيارهايي كه نشان مي‌داد مداح به دردبخور و زحمت‌كشيده است، همين بود. روخواني، مذموم بود و كسي جرأت نمي‌كرد. مي‌گفتند طرف استاد نديده و دود چراغ نخورده.

همين نكته باعث شده بود تا دو سال به تازه كارها اجازة خواندن ندهند و او بايد در اين مدت، اشعار را حفظ مي‌كرد و به قول معروف، از بر مي‌شد.

زمان‌بندي يك مجلس مداحي و سينه‌زني
ابتدا مداح شروع مي‌كرد به خواندن غزلي اخلاقي دربارة تواضع، عبادت و... با اين روش، غلغله تمام مي‌شد و كم‌كم حواس مردم جمع مي‌شد.

مرحلة بعد، خواندن يك رباعي بود كه در دستگاه شور خوانده مي‌شد. با اين رباعي، معلوم مي‌شد مداح مي‌خواهد دربارة چه كسي بخواند. سوز انداختن در دل مخاطب، از اين‌جا شروع مي‌شد.

چراغ‌ها كم‌كم خاموش مي‌شد؛ مداح زمينه نوحه را مي‌خواند و دوبندي را كه حاضران بايد تكرار كنند، آن‌قدر مي‌گفت تا همه ياد بگيرند. به اين دو بند، سر نوحه هم مي‌گفتند.

اولين سينه را بايد مياندار مي‌زد. وسط مي‌ايستاد و بقيه دورش حلقه مي‌زدند. مياندار معمولا قد بلند بود تا همه جاي مجلس را ببيند و سعي مي‌كردند از سادات باشد.

بعد نوبت به سينه سنگين مي‌رسيد. فاصله بين دو ضرب سينه، 2 تا 3 ثانيه بود. اين مرحله، طولاني بود. در اين مرحله، سينه‌زن‌ها، دو دسته مي‌شدند و دور حسينيه مي‌چرخيدند. وقتي دستة اول همراه با سينه‌زني، عبارتي را تكرار مي‌كرد. دسته دوم پشت سر آن‌ها حركت مي‌كرد. معمولا هر چرخش دور حسينيه حدود 10 دقيقه طول مي‌كشيد.

مداح در پايان چرخش، چند بند مي‌خواند تا دو دسته، آن را همزمان تكرار كنند و سينه‌زني را تندتر يا آهسته‌تر كنند. در يك لحظه كه بين مداح و مياندار مشخص بود، مياندار مظلوم‌كشي مي‌كرد؛ فرياد مي‌زد. «مظلوم» و همه جواب مي‌دادند «حسين»، به سر و صورت مي‌زدند و هروله كنان دور مي‌چرخيدند. مداح با دعا و ذكر مصيبت، شور را كنترل و مراسم را تمام مي‌كرد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما