تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۷ ساعت ۱۳:۳۷
۰
کد مطلب : ۱۷۷۵
می‎خواهیم چراغ اینجا روشن بماند

گشتی در میان هیات های معروف عزاداری؛ دسته هایی که علامت هایشان در پایتخت معروف است

گشتی در میان هیات های معروف عزاداری؛ دسته هایی که علامت هایشان در پایتخت معروف است
قیمت هیکلی‎ها را اگر بشنوی مغزت سوت می‎کشد؛ «از 80 هزار تومان داریم تا 150 هزار تومان. گران‎ترهایش چرم گاومیش است که از تبریز می‎آوریم». وسوسه می‎شوی جنس چرم گاومیش را امتحان کنی. حسابی سفت است. دو دستی هم که زور بزنی، ذره‎ای خم نمی‎شود. 

قیمت قبل هم ـ که راحت توی یک دست جا می‎شود ـ 50 هزار تومان است. لابد می‎پرسید چرا این قدر گران؟ به خاطر نقره کوب بودن‎اش؛ وگرنه خیلی ارزان‎تر هم پیدا می‎شود. 


پر شتر مرغ
گرچه شاعر فرموده: «معرفت در گرانی است به هر کس ندهند / پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند» و باز گرچه به قول آن جوان صنعتگر اولی، طاووس نماد حضرت داوود است! اما پرهایی که در علم‎های مختلف مشاهده می‎کنید، پر طاووس نیستند؛ این پرها به جانوری به نام شترمرغ تعلق دارند و به صورت رنگ شده از آفریقا وارد می‎شوند. قیمتشان هم از شاخه‎ای 800 تومان هست تا 6هزار تومان. 

این اطلاعات را آقای مغازه‎دار چهارمی که سراغش رفته‎ایم، می‎دهد. برای نصف پرها به علم باید از ابزارهایی مثل «سه پری» یا «پنج پری» استفاده کرد؛ میله‎های کوچکی که 3، 5 یا تعداد بیشتری سوراخ دارد. 

آقای مغازه‎دار، طبل هم می‎فروشد؛ از 25 هزار تومان تا 60 هزار تومان. با توجه به ابعاد گران‎ترین طبلش که خیلی بزرگ نیست و عظیم‎تر از آن را کم ندیده‎ایم، می شود حدس زد که سقف قیمت طبل‎ها در بازار تا 2 یا 3 برابر این مقدار هم باشد.
 

قیمت‎ها را می‎خواهید که چه؟
صاحب مغازه کمی بی‎حوصله و عصبی است و تا جایی که می‎تواند به‎مان کم محلی می‎کند. ممکن است نگرانی‎اش به خاطر محموله‎باری باشد که دیروز به مقصد شیراز فرستاده‎اند و هنوز نرسیده اما بیشتر از قیمت پرسیدن‎ها، کلافه به نظر می‎رسد؛ حتی یک بار پرسید: «این قیمت‎ها را می‎خواهید بزنید توی روزنامه‎ که چه بشود؟». 

شاید برای او هم مثل بقیه آدم‎های این گزارش ـ که با شنیدن اسم پول و قیمت و هزینه، چهره درهم می‎کشدند ـ سخت است باور اینکه «بازار» چیزی جز معاملات کالاهای چند هزار تا چند میلیون تومانی آن هم در این حجم نیست؛ حتی اگر به محرم و سوگواری سالار شهیدان مربوط باشد. 

وقتی چند زنگوله 200 تومانی از مغازه‎دار می‎خریم، گل از گلش می‎شکفد و می‎گوید: «هر سوال دیگه‎ای باشه در خدمت هستیم». 

اما ما لبخندی می زنیم و دستمان را به نشانه خداحافظی تکان می‎دهیم. 

حسینیه کربلایی‎ها توی چهار راه گلوبندک معروف است؛ همان‎جایی که خیمه‎ای خیلی بزرگ بالای سر خیابان زده‎اند. اولش فکر می‎کنم که لابد اینها هم علامت کشی دارند اما بعد دوزاری‎ام می‎افتد که از این خبرها نیست؛ «واقع‎اش از طریق روزنامه‎ها و تذکرات نیروی انتظامی اطلاع پیدا کردیم؛ در همین حد. ولی هیأت ما برنامه علامت کشی ندارد، وارد جزئیات قضیه نشدیم.» البته ایرادی ندارد؛ آنها نمادهای مذهبی زیادی توی حسینیه‎شان دارند که می‎شود راجع به آنها پرسید. عبدالامیر فولادزاده ـ که بزرگ این حسینیه باشد ـ شروع می‎کند به شرح دادن برنامه‎هایشان. می‎گوید که این برنامه‎ها نشأت گرفته از عزاداری‎های سنتی خود کربلاست؛ مثلا همین امشب، دارند مشعلی را بیرون می‎آورند که بگذارند سر جای اصلی‎اش. این مشغل نمادی است از کشتی نجات و سفینه النجاه و 72 یار امام حسین و هر چراغش، نشانه یکی از یاران آن حضرت است. 

این حسینیه، ضریح نمادین هم دارد که صبح عاشورا بیرون می‎آورند و بعضی مردم کوچه و بازار می‎آیند و نذر می‎کنند. خیمه سوزان هم دارند و مراسم خاصی که 4ـ3 هزار شرکت کننده دارد و 70هزار بیننده؛ مراسمی که در آن، عزاداران از مسجد امام حسن مجتبی در چهار راه سیروس، بعد از خواندن نماز جماعت در ظهر عاشورا، سرگلین و صورت گلین و پابرهنه، هروله کنان به سمت حسینیه می‎آیند. از فولادزاده درباره علامت کشی‎های بازار می‎پرسیم که شنیده بودمی. می‎گوید: «ما با اینها در حد هیأت و اینها رفت و آمد داریم. شناخت کامل از برنامه‎ها و افرادشان نداریم». 

بعد سروقت این می‎رویم که چطور شده که نمادهایی سالم همراه با عزاداری‎ای سالم‎تر دارند؟ «هیأت امنا و هیأت مدیره و بچه‎های حسینیه، افرادی هستند که همیشه می‎خواهد این خیمه برپا باشد و چراغش روشن، همیشه هم با مسئولین هماهنگ‎اند». 

وقتی که راه حل چنین وضعیتی را هم می‎پرسیم. تسبیحش را تندتر می‎چرخاند و با ته لهجه عربی ـ که بیشتر اعضای اصلی حسینیه دارند ـ جوابمان را می‎دهد؛ «توجیه بشوند؛ ارشاد بشوند، از طرف نیروی انتظامی، ارشاد، سازمان تبلیغات، نظام، مراجع و... مراجع تقلید می‎توانند نقش عمده‎ای داشته باشند؛ فتوا بدهند، سخنرانی کنند و...». 

دوباره بدقلقی می‎کنیم و سروقت خاستگاه نمادهایی که دارند می‎رویم؛ «این نمادها از شهرمان و سنتمان است. سابقه 400ـ300 ساله دارند و به علما و حوزه‎های علمیه ما عرضه شده و مشکلی نبوده و گاهی حتی مورد پسند هم واقع شده‎اند». بعد شروع می‎کند و علت انتخاب هر نماد را هم می‎گوید؛ اینکه خیمه‎سوزان به بهانه خیمه‎های سوخته‎ای است که بعد از شهادت آن حضرت انجام شد؛ اینکه مراسم بنی‎اسدی که توسط خانم‎ها در شب سوم امام برگزار می‎شود، یادبود خانم‎هایی است که از قبیله بنی‎اسد با بیل و... آمدند تا پیکر شهدا را دفن کنند و... نه، مثل اینکه نمی‎شود ایراد چندانی از کارشان گرفت؛ مخصوصا با سخنران خوش قریحه‎ای که دارند و مأمور نیروی انتظامی ای که برای گرم کردن خودش به دفتر حسینیه آمده و مخصوصا با 80 درصد جوانی که اعضای حسینیه‎شان را تشکیل می‎دهد. 

صدای «قل یا علی، قل یا علی» از بیرون می‎آید. دارند مشعل را جابه‎جا می‎کنند که کنار خیابان جاسازی‎اش کنند. اینجا نمادها مثل اینکه حرف‎های زیادی برای گفتن دارند. 


علامت ممنوع!
«ما از اولش هم علامت کشی نداشتیم.» حاج ابراهیم کاظمی ـ نوه محمد هاشم (بنیانگذار مرحوم شده هیأت) و بانی این روزهای بزرگترین هیأت شهر ری ـ این را می‎گوید. او از علامت‎هایی صحبت می‎ند که همیشه در گوشه و کنار این تکیه نگه داشته می‎شوند؛ «از همان سالهای دور که پدر بزرگ مرحوم‎ام این هیأت را تأسیس کرد، همیشه علامت‎ها تنها برای آراستن مجلس آقا امام حسین در جاهای مختلف تکیه گذاشته می شدند». حاج ابراهیم، علامت‎ها را نمادی می‎داند از اتفاق مختلفی که در روز عاشورا رخ داده؛ «تیغه‎هایش که مشخص است، نماد شمشیر بوده و به خاطر جنگ کربلا به وجود آمده است. کبوترهایش هم براساس داستانی شکل گرفته که می‎گوید پس از شهید شدن امام، چند کبوتر از کربلا به شهرهای مختلف رفته و خبر شهادت امام را به همه جا رسانده‎اند. شال‎هایش هم از لباس‎های آن روزها گرفته شده است.» 

مرد میانسال البته دل خوشی از علامت‎ها ندارد؛ او در چنین روزهایی تنها به شکوه هیأت و آسایش عزاداران فکر می‎کند؛ «آخر برای چه باید این کار را بکنیم؟ اگر تمام هیأت‎ها بخواهند این کار را انجام دهند که خیابان‎ها بسته می‎شود و مردم در ترافیک‎های طولانی اذیت می شوند». و چنین فکری است که حاج ابراهیم را حامی پر و پا قرص جمع آوری علامت‎ها می‎کند. اما این روزها حاج امیر کاظمی (پسر محمد هاشم و پدر ابراهیم) نیز در تکیه حضور دارد؛ هرچند که در گوشه‎ای به آرامی می‎نشیند و عزاداری‎ها را می‎بیند و اشک می‎ریزد. بانی سالهای دور هیأت محمدهاشم، فلسفه‎ای برای علامت‎ها در نظر نمی‎گیرد و همه چیز را حمل بر عادت می‎کند؛ «من نمی‎دانم آن اول چرا اینها را این شکلی ساخته‎اند؛ این روزها هم که علامت‎ها از روی علامت‎های گذشته ساخته می‎شوند با همان شکل. همه‎اش عادت‎هایی است که از سالهای گذشته به ما منتقل شده».
با خود فکر می‎کنم شاید حق با او باشد؛ ایراد ندارد که به علامت‎ها عادت داشته باشیم، اما چرا باید به آنها اعتقاد داشته باشیم؟

عیسی محمدی - هادی زندی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما