تاریخ انتشار
يکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵ ساعت ۱۵:۵۳
۰
کد مطلب : ۸۵۹۶

پشت صحنه‌ي «ميدان محسني»

محسن حسام مظاهري
شماره 29-30 ماهنامه خیمه – محرم 1428- بهمن 1385



1

يكي از نام‌هايي كه بر عصري كه در آن زندگی می‌‌كنيم نهاده‌اند، عصر سيطره‌ي رسانه‌هاست. سيطره‌ي‌ رسانه‌هاي دست‌ساخته‌ي خود بشر بر او. رسانه‌ها خيلي كارها مي‌توانند بكنند. مي‌توانند خبري را بسازند يا نسازند. مي‌توانند خبري را پخش كنند يا نكنند. مي‌توانند به ما راست يا دروغ بگويند و آب هم از آب تكان نخورد. مي‌توانند يك چيز را بردارند و جاي چيز ديگري بگذارند. مي‌توانند واقعيت را بسازند. و ما كه انگ «مخاطب‌» بودن بر پيشاني داريم، مجبوريم با اين واقعيت و خصلت رسانه‌ها كنار بیاييم. مجبوريم مخاطب باشيم. مخاطب و پذيرا.

داستان ميدان محسني تهران هم يكي از ساخته‌هاي رسانه‌هاست.



2

اگر اشتباه نكنم شروع اصلي داستان سال‌هاي 80 و 81 بود. آن‌گاه كه راديو بي‌بي‌سي گزارشي از عزاداري جوانان بالاي شهرنشين تهران در ميدان محسني پخش كرد و از مراسم و شكل و شمايل متفاوت آن‌ عزاداران جوان گفت و از هنجارها كه زير پا گذاشته‌اند و ساختارهايي كه شكسته‌اند. سال بعد علاوه بر آن، راديو فردا هم در گزارشي مبسوط، از اين گفت كه جوانان عزادار ميدان محسني از طريق تجمع متفاوت خود، درصدد القا و رساندن پيام اعتراض خود به جمهوري اسلامي هستند. اين راديو با چند نفر از جوانان مذكور هم مصاحبه كرد و آنان هم بر اين تفسير صحه گذاردند. همان سال روزنامه‌ي «شرق» ـ تريبون جريان منورالفكري جديد ـ هم هيجان‌زده با اختصاص بيش از يك صفحه‌ي خود به سه گزارش خبرنگارانش از تجمع شام غريبان محسني، آن را به ‌مثابه پديده‌اي نوظهور مورد تحليل و بررسي قرار داد. در مقابل، روزنامه‌ها و نشريات به اصطلاح اصول‌گرا و انقلابي (مشخصاً روزنامه‌هاي «جمهوري اسلامي» و «كيهان» و نشريه‌ي «يالثارات») هم احساس تكليف كرده، طبق سنت مألوف خود به انتشار گزارش‌ها و اخباري هدف‌مند از اين مراسم مبادرت ورزيدند. محور اصلي اين گزارش‌ها اين بود كه جمعي از جوانان دختر و پسر مرفه و غيرمذهبي با سوء استفاده از مراسم عزاداري سالار شهيدان اقدام به اجتماع در ميدان محسني كرده‌ و با اين كار در راستاي وهن و تمسخر اين آيين گام برداشته‌اند. اين گزارش‌ها طبق معمول اين نشريات، با عكس‌هايي از دختران بدحجاب و اختلاط دختران و پسران مزين شده بود.



3

آن‌ها كه از نزديك ديده و تجربه كرده‌اند، مي‌دانند كه پديده‌ي ميدان محسني جلوي صحنه‌اي دارد و پشت ‌صحنه‌اي. آن‌چه تاكنون از اين پديده گفته‌اند تنها ناظر به جلوي صحنه‌ي آن بوده و كم‌تر كسي ديدن پشت‌ صحنه را هم وجهه‌ي همت خود قرار داده است.

در جلوي صحنه چيزي است كه همه گفته‌اند: اجتماعي مختلط از پسران و دختران جواني كه با پوشش هميشگي خود و البته نامتناسب با مجالس عزا به هر دليل، اعم از كنجكاوي، خودنمايي، تفريح و يا مشاهده‌ي مراسم عزاداري در ميدان مذكور و خيابان‌هاي منتهي به آن گرد مي‌آيند، به گفت‌وگو و مصاحبت با دوستان قديم يا تازه‌يافته‌ي خود مي‌پردازند، بستني و پفك و چيپس مي‌خورند، سيگار مي‌كشند، قدم مي‌زنند، مي‌خندند، متلك مي‌اندازند و مي‌شنوند و... يعني درست همان كارهايي كه در روزهاي ديگر هم در اوقات فراغت و سرگرمي‌شان فرضاً در يك پارك انجام مي‌دهند. دسته‌اي ديگر از جوانان غير بومي آن مناطق بالاي شهر هم هستند كه برخي‌شان به جهات كنجكاوي و مشاهده‌ي مانور جوانان بالاشهري، از مناطق ديگر به آن ميدان مي‌آيند و كمابيش آنان هم از الگوي رفتار جوانان دسته‌ي اول تبعيت مي‌كنند. دسته‌ي سوم اما جمعي از جوانان مذهبي ماجراجو و راديكال هستند ـ همان لباس‌شخصي‌ها و گروه‌ فشار معروف ـ كه اگر مجال يابند در آن حوالي با موتورهاي خود مانور قدرت مي‌دهند و بسته به سياست نيروي انتظامي حاضر در محل، گاه ممكن است از سر تفنن، امر به ‌معروف و نهي‌ از منكري هم بنمايند. اين‌ها همان جلوي صحنه است كه همه با ادبيات‌هاي مختلف ـ بسته به منبع و رسانه‌ي انتخابي‌مان ـ شنيده‌ايم.



4

اما به موازات اين جلوي صحنه ـ كه جان مي‌دهد براي انواع و اقسام خطابه‌خواني‌ها و تحليل‌ها كه «بله، جوانان از دين زده شده‌اند»، يا «مراسم عزاداري وهن و تمسخر مي‌شود» يا «عزاداري جوانان كارناوالي شده است» و... پشت‌صحنه‌اي هم هست. پشت ‌صحنه‌ ناظر است به يك هيأت مذهبي به نام «هيأت عاشقان حسين» كه نوپديد هم نيست و قدمتش به پيش از پيروزي انقلاب مي‌رسد. هيأتي با شكل و شمايل سنتي كه مثل همه‌ي هيأت‌هاي سنتي ديگر، دسته‌ي سينه‌زني و زنجيرزني دارد. علامت دارد و علم‌كش. پرچم دارد و طوق. مشابه برخي هيأت‌هاي سنتي، دو ـ سه ‌نفري هم در پيش‌آهنگ آن قره‌ني و طبل مي‌زنند، البته از همين ملودي‌هاي مشهور قديمي. حتی نوحه‌هاي مداح ميان‌سالش هم قابل‌قبول‌تر از نوحه‌هايي است كه گاه از برخي مداحان انقلابي و ظاهرالصلاح مي‌شنويم. بنابراين هيچ چيز غيرمعمول و جديدي در آن نيست. تنها تفاوت آن است كه اكثريت قريب به اتفاق و شايد بتوان گفت، به جز مسئولين هيأت، همه‌ي اعضاي آن پسران جوان هستند. جواناني كه حتی سر و وضع‌شان هم چندان فرقي با ديگر جوانان نمي‌كند. آن‌ها هم سياه‌ پوشيده‌اند و انصافاً به همان خوبي كه يك جوان هيأتي پايين‌شهري عزاداري مي‌كند، سينه و زنجير مي‌زنند.



5

صحنه يكي است: ميدان محسني، ظهر عاشورا يا شام غريبان. اما اتفاقي كه افتاده، اين است كه كسي جلو و پشت صحنه را از هم تفكيك نمي‌كند، و نتيجه آن مي‌شود كه همه به استناد عكس‌هايي كه از اين صحنه منتشر مي‌شود ـ و نه مشاهدات و تجربيات خود ـ حساب جوانان عزادار و جوانان ناظر را يكي مي‌كنند. عزاداران را در تفريحات و رفتارهاي سرگرمي‌گونه‌ي ناظران شريك مي‌كنند و ناظران را در عزاداري عزاداران. به همين دليل است كه امر بر همگان مشتبه شده كه پديده‌ي نويني ظهور كرده است. حال آن ‌كه نه عزاداري سنتي امر جديدي است و نه اجتماع مردم به قصد مشاهده‌ي عزاداري. تنها نكته‌ي حساسيت‌زا در پديده‌ي ميدان محسني، همان است كه عزاداران و ناظران هر دو جوان‌اند، همين. اين واقعيتي است كه در روايت رسانه‌اي از اين پديده هماره مغفول مانده است و لحاظ‌ كردن آن مي‌تواند پنبه‌ي بسياري از تحليل‌ها و تفاسير را يك‌جا بزند.



6

اما فارغ از اين كه اين سال‌ها در روز و شب عاشوراي ميدان محسني چه مي‌گذرد ـ چيزي كه كارناوالي ‌شدن مراسم عزاداري در ايران خوانده مي‌شود و بيش‌تر در هيأت‌هاي مذهبي عامه‌پسند رخ مي‌نمايد ـ نيز پديده‌ي جديدي نيست. يكي از کارکردهاي پنهان آيين‌ها و مجالس مذهبي، هماره کارکرد فراغتي آن‌ها بوده و شرکت در آن‌ها در عمل ابزاري براي پُرکردن اوقات فراغت محسوب مي‌شده است. البته اين کارکرد در دوره‌هاي مختلف و به تناسب خصوصيات و اقتضائات اجتماعي ـ فرهنگي آن دوره‌ها، شکل و مختصات متفاوتي مي‌يافته است. علي‌الخصوص از دوران صفويه به بعد، شرکت در اين آيين‌ها و يا ناظر برگزاري آن‌ها بودن، به يکي از اقسام گذران اوقات فراغت توده‌ي مردم مبدل شده بود و به خاطر برخورداري از شاخصه‌هايي چون رايگان، گسترده و عمومي و جذاب ‌بودن و نيز فحواي ديني‌شان، مورد استقبال بسياري هم قرار مي‌گرفتند. تنوع اين آيين‌ها هم خود به جذابيت آن‌ها مي‌افزود: اشکال مختلف سوگواري نظير سينه‌زني، دسته‌گرداني، روضه‌خواني، قمه‌زني، تعزيه و نيز جشن‌هايي نظير نيمه‌ی ‌شعبان. در اين ميان آيين پُرقدمت تعزيه (شبيه‌خواني) به ‌خاطر برخورداري از ويژگي‌هاي منحصر به ‌فردي که بيشتر به ساختار نمايش‌گونه‌ي آن برمي‌گشت، از جذابيت ويژه‌اي برخوردار بود.



7

به گواهي تاريخ پس از حمله‌ي اعراب، بسياري از آيين‌هاي ملي ايرانيان که عمدتاً شامل جشن‌هاي باشکوه و مناسبتي نظير جشن‌هاي نوروز، مهرگان و سده مي‌شد، تحت ‌عنوان آداب جاهلي ممنوع شده و به تدريج به فراموشي سپرده شدند و متعاقب آن، آيين‌هاي متنوع سوگواري خلق شده و رواج يافتند. حتی اگر بتوان اين را به چندان موضوعيت ‌نداشتن مقوله‌ي شادي براي مردمِ هماره تحت ظلم و ستم آن ادوار مرتبط ساخت، اما در دوران قاجار و خصوصاً عهد ناصري (به عنوان دوران طلايي تعزيه) به دليل ثبات نسبي جامعه، نياز عمومي به سرگرمي و شادي، بيش از گذشته بود. پس جاي تعجب نيست وقتي در ميان اقسام مجالس تعزيه، با تعزيه‌هاي شادي‌بخش هم مواجه مي‌شويم. تعزيه‌هايي کمابيش شاد و مفرح يا طنزآميز، مضحک و انتقادي نظير «عروسي حضرت زهرا»، «عروسي قاسم»، «دره الصدف اميرتيمور»، «عروسي دختر قريش»، «بلقيس»، «يوسف و زليخا» و «آدم و حوا» که برخي در مناسبت‌هاي مربوط و به عنوان مراسم جشن و برخي ديگر در لابه‌لاي تعزيه‌هاي مصيبتي و به تشخيص معين‌البکا (کارگردان و مدير صحنه‌ي تعزيه) براي رفع خستگي ناظران برگزار مي‌شدند.



8

خصلت سرگرمي‌سازي و فراغتي داشتن مجالس عزا مثل هر آيين مردمي ديگر، امر جديدي نيست. طبيعي است كه بروز اين خصلت در زمانه‌ي ما شكل و صورت جديد و متفاوتي يافته باشد. كما آن‌ كه صورت‌هاي عزاداري هم به تناسب اقتضائات و مختصات فرهنگ مردم زمانه، تغيير و تطور مي‌پذيرند. بنابراين بيش و پيش از آن‌ كه به اين تغييرات با نگاه آسيب‌شناسانه بپردازيم بايد در پي تعريف چشم‌اندازها و ره‌يافت‌هاي جامعه‌شناسانه و انسان‌شناسانه باشيم. ضمن آن‌ كه از خصلت ساحرگي رسانه‌ها نيز نبايد غفلت كرد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما