تاریخ انتشار
سه شنبه ۲ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۲
۰
کد مطلب : ۷۱۴۸
گفت‌و‌گو با رضا رحیمی

خیرالامور اوسطها

خیرالامور اوسطها
رفته بودم به فرهنگسرای تفکر برای نمی‌دانم چه که دیدم در سالن اجتماعات، رضا رحیمی تکه پاره‌های دلش را با جماعت تقسیم می‌کند؛ رحیمی کارشناس ارشد جامعه‌شناسی و شاعر جانبازی است که سال‌های پی‌در‌پی در کنگرۀ شعر دفاع مقدس حضور داشته و عضو کمیتۀ تخصصی شعر شاهد نیز بوده است. از رحیمی که متولد سال ۱۳۳۹است و مجموعه‌های «راز مکتوم گل سرخ»، «شطحی در فراغ» و «بلوغ نگاه‌هایت» را در کارنامۀ ادبی خود دارد، تقاضا کردم از منظر یک جامعه‌شناس به سؤالات زیر پاسخ دهد و جواب‌های ایشان در ادامه می‌آید.

به نظر شما علت جذابیت موضوع قیام امام حسین (ع) و فراگیر شدن آن، به طوری که شاهد انعکاس این موضوع در ادبیات و شعر سایر ملل هستیم، چیست؟

من به دليل مجروحيت، خيلي به روز نيستم و خيلي هم با ادبيات مدرن و روزنامه‌ها ارتباطي ندارم. اگر حرفي بزنم، چندان مقرون به صواب نيست. ولي مي‌دانم در آثار عرفاني مثل آثار مولانا و حافظ که مرزهاي جغرافيايي را درنورديده‌اند، هويت فرهنگ قوم ايراني به خوبي مطرح شده و ما اين موضوعات را بسيار داريم. اما در زمينة مذهبي هيچ پديده‌اي نتوانسته مثل عاشورا پا را فراتر از مرزها بگذارد و در حقيقت به حوزه‌هاي فکري جوامع بشر برسد. هر سخني، تاريخ و جغرافياي خاصي دارد. منتهي قيام امام حسين (ع)، در امر به معروف و نهي از منکر خلاصه مي‌شود و در حقيقت حکومت، اجراي عدل، قسط، بيعت نکردن با ظلم و ... همه و همه در ذيل همان امر به معروف و نهي از منکر قرار مي‌گيرد. از جهت ديگر، به دلیل فطری بودن جنس پيام اين قيام، روحی زاینده و شکوفا دارد و قابلیت این را پیدا کرده که مرزهای جغرافیایی و تاریخی را بشکند.

دیدگاه بيشتر شعرا و ادیبان ایرانی به موضوع عاشورا، چگونه است؟


پرداختن به وجوه سوگوارانة عاشورا در جامعة ما از نظر رواني هم‌خواني بيشتري دارد. هيچ رويکرد انسان‌شناسي و معرفت‌شناسي و هيچ انديشه‌اي در خلأ اتفاق نمي‌افتد. اگر ما ملتي فرهمند و پيروز بوديم، به وجوه حماسي عاشورا بيشتر توجه مي‌کرديم؛ يعني مرکز ثقل سخن اديبان و شاعران همين وجه مي‌شد. البته دوران دفاع مقدس یک استثنا در تاریخ کشور ماست. اما با توجه به فضاي رواني-اجتماعي جامعة ما و اينکه ملت، هميشه مورد تجاوز بوده، اشعار رثايي بيشتر مطرح است. اقبال مي‌گويد: «غزل، آينة تمام‌نماي ذهن بي‌قرار ايراني است.» او ذهن ايراني را به بلبلي تشبيه مي‌کند که از اين شاخه به آن شاخه مي‌پرد. اگر در ساختار عمومي غزل نظر بيندازيم، انسجام کمي را مي‌بينيم و انسجام بيشتر در راستاي افقي غزل وجود دارد. در حقيقت چون ملت ايران هميشه مورد تهاجم بوده، انعکاس اين موضوع در غزل به وضوح ديده مي‌شود.

اما خارج از حوزۀ شعر و ادبیات و در آثار تحلیلی، شش خوانش متفاوت از عاشورا وجود دارد که صاحب آن آثار هم در همین جامعه زندگی می‌کنند.

بايد آسيب‌شناسي و مطالعة ميداني شود. البته اطلاعات من کافي نيست و فکر می‌کنم این همه به کسانی برمی‌گردد که عرصۀ کلان سیاست‌گذاری‌های فرهنگی را به عهده دارند. به طور کلي ما کار جمعي انجام نمي‌دهيم. اگر آسيب‌شناسي کنيم به اين امر پي مي‌بريم که هر کس براي دل خود کار مي‌کند و در زمينة گروهي کم‌کاري صورت مي‌گيرد. در کل موافق هستم که باید جای خالی نگاه‌های تحلیلی در حوزۀ اشعار عاشورایی پر شود.

با یک نگاه کلی چقدر جامعۀ ایرانی را -به‌خصوص بعد از انقلاب اسلامی- در عبرت‌آموزی از آموزه‌های عاشورا موفق می‌بینید؟

هر انقلابي بعد از پيروزي به همة اهداف مورد نظرش نمي‌رسد. در حقيقت اينکه اميرالمؤنين (ع) مي‌فرمايند: «خدا اهداف نظامي (استراتژيک) آدمي را به هم مي‌زند.» کاملاً درست است. به اصطلاح ارادة ما هميشه در مشيت پروردگار نيست. دنيا هم يک عرصة آزمون است و هر چيزي را که طلب کنيم، تمام و کمال به دست نمي‌آوريم. بايد به وظيفة خودمان صحيح عمل کنيم. به نظرم اگر بخواهيم جا پاي امام حسين (ع) بگذاريم، کمي خودخواهي است. به طور مثال، امام علي (ع) در يکي از جنگ‌ها به مالک اشتر مي‌گويند: «اينطور بي‌محابا نزن! چون من هفت نسل اينها را مي‌بينم.» چه کسي مي‌تواند، اين‌گونه هفت پشت کسي را ببيند، سپس تصميم بگيرد؟! در حقيقت اکثر مواقع ما شيعه نيستيم، بلکه محب هستيم؛ محبي که معلوم نيست تا چه حد حاضر به سرمايه‌گذاري در اين راه است. چه اندازه در راه محبتي که ابراز مي‌کنيم، تلاش کرده‌ايم؟ کار روزنامه‌نگارها اين است که دنبال مطالبي بروند که آن را تيتر و سوتيتر کنند و به حاشيه‌ها بپردازند. البته به طور کلي من آدم ديپلماتي نيستم.

سؤال من خيلي هم جنبه سياسي نداشت. ما معتقديم عاشورا ناموس عقيدتي ماست. به طور قطع، بايد يک حفاظت خاص هم در اين زمينه باشد. این یک پتانسیل عظیم است که می‌تواند برای پرورش نسل‌های متعهد، آگاه و کارا استفاده شود و سعادت جامعه را تضمین کند.

به فرمايش امام (ره): «بايد به تکليف عمل کنيم.» هرچه شد، شد. عمر مثل برقي است که در يک چشم‌ برهم ‌زدن مي‌آيد و مي‌رود. بايد هر کاري در اين دنياي فاني، براي رضاي خداوند باشد. آنهايي هم که آن زمان از سيم خاردار عبور کردند و بدن خود را آماج گلوله قرار دادند و آن‌طور جانفشاني کردند، جز به رضاي خدا به هيچ چيز ديگر فکر نکردند. هر کسي با خداي خويش معامله کند،‌ ضرر نمي‌بيند. هر چيزي در دستگاه فکري بايد وزن خود را داشته باشد. آدم وقتي عبوديت مي‌کند، بايد روان و روح خود را کاملأ به درگاه ايزدي ببرد.

وزن همين دغدغه‌هاي اجتماعي اگر در دستگاه فکري و معرفتي، زياد باشد به جاهاي ديگر آسيب مي‌زند. امکان دارد، من روزنامه‌نگار قابلي باشم، ولی همسر خوبي نباشم. بنابراين بزرگ‌ترين کرامت تعادل است. انسان کامل، خليفه‌ا... بوده و رهرو هفت شهر عشق، کسي است که تعادل دارد. متأسفانه ما نماز مي‌خوانيم، اما تمام فکرمان جاي ديگري‌ است. اگر ما در جستجوي آدم کامل هستيم، باید بدانیم که شايد خيلي چيزها در زمين ارزش باشد، ولي در آسمان، همان تعادل مطرح است. توصيه من اين است که به هر چيزي زياد نبايد گير داد. به دين زياد نبايد پيچيد و گير داد و ايراد گرفت. «خیر الامور اوسطها» و البته باید بدانیم که دخالت دولت‌ها و سياسي کردن ماجرا مي‌تواند، مراسم مذهبي، جريان عاشورا و تأثير آن را کمرنگ مي‌کند. بايد بستر و فضا را آماده کنيم تا خود مردم در مسيرهاي درست حرکت کنند و اگر مداخلة دولت انجام شود، کار درستي نيست.

عده‌ای معتقدند باید ملاک جامعۀ اسلامی، جامعۀ زمان پیامبر (ص) باشد و عاشورا یک اضطرار بود. همچنين اعتقاد دارند، ما باید بیشتر همّ و غم خود را بر روی تفکر حضرت رسول ا... (ص) قرار دهیم. از منظر جامعه‌شناسی چقدر این تفکر را قبول دارید؟

دکتر «عبدالحمید ضیایی»، کتابی با عنوان «جامعه شناسی تحریفات عاشورا» دارند که تحلیل جامعه‌شناختی جالبی در این باره دارد. جامعه بر اساس فطرت خداجوي خودش هر زمان که لازم باشد، از اقيانوس بيکران عاشورا وام مي‌گيرد. امام حسين (ع) متعلق به شخص خاصي نيست؛ براي کل بشريت است. واقعاً هرکس اين کارنامه را مي‌گيرد، اين‌قدر برايش جالب و دلچسب است که ناخواسته مجبور به ستايش مي‌شود. برخي قواعد، کاملاً کلي است. ظرفيت‌هايي است که همه قادر به شناخت آن نيستند؛ مثل، شهادت. کسي به ملکوت شهادت واقف است که دل در گرو امام حسين (ع) داشته باشد و البته باید بدانیم که نوع نگاه حضرت پیامبر (ص) با امام حسین (ع) تفاوتی ندارد و حرکت امام حسین (ع) در جهت رسیدن به همان جامعۀ مطلوب و مورد نظر پیامبر (ص) است. ولي در حقيقت همه يک چيز را مي‌گويند. به قول مولانا همان دعواي عنب و انگور است. به طور معمول همه مقداري درگير الفاظ شده‌ايم.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما