امام حسین(ع)

فضل اللَّه بن روزبهان خنجى اصفهانى

31 فروردين 1398 ساعت 14:12



فضل الله بن روزبهان متوفاى 927 هجرى كه از علماى اهل سنت مى ‏باشد، متن صلواتى را به زبان عربى درباره چهارده معصوم ‏علیه السلام انشاء كرده سپس به شرح آن به زبان پارسى پرداخته و آن را «وسیلة الخادم الى المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم» نامیده است. در این‏جا بخش مربوط به سید الشهداء علیه السلام را ملاحظه مى ‏فرمائید:

 اللّهمَّ صلِّ وسلّم على الامام الثّالث الشَّهید
    اى بار خدایا! درود و صلوات ده و سلام فرست بر امام سوم كه لقب او شهید است (و شهید كسى است كه در معركه كفار كشته شود).
 از این [جا] شروع در صلوات است بر حضرت امیرالمؤمنین حسین علیه السلام و آن حضرت امام سوم است و ولادت آن حضرت در سال چهارم از هجرت بوده و از بعد امیرالمؤمنین حسن‏ علیه السلام، آن حضرت امام شد و لقب آن حضرت شهید است، زیرا كه شرف شهادت یافت.

 الهُمامِ السَّعید القوىِّ السّید الرَّضى السَّدید
 آن حضرت سید بزرگى است كه مردمان در حاجات و مقاصد، قصد او مى ‏كنند و از او مرادات طلب مى‏ نمایند؛ و آن حضرت سعید است، یعنى صاحب سعادت دنیا و آخرت كه در دنیا مرتبه امامت یافته و منقبت شهادت و حمیت در دین او را حاصل شد؛ و در آخرت سید جوانان اهل بهشت خواهد بود؛ و آن حضرت قوى است در دین و محكم و صلب است در راه حق و راستى.
 روایت كرده ‏اند كه چون حضرت امیرالمؤمنین حسن ‏علیه السلام مى ‏خواست كه با اهل شام صلح كند در مجلس بیعت آن حضرت حاضر نشد. كس فرستاد و آن حضرت را طلب كرد، آن حضرت فرمود: من هرگز با ظالمان صلح نمى‏ كنم و در بیعت ایشان در نمى ‏آیم؛ بعد از آن فرمود كه، اگر برادر من استره268 بردارد و بینى مرا از روى من قطع كند من سر پیش دارم و قبول كنم. و مرا از آن خوشتر آید كه مرا به بیعت معاویه مكلّف دارد. حضرت امام حسن‏ علیه السلام كس فرستاد و مبالغه كرد تا حاضر شد [آن‏گاه‏] فرمود كه، نه پدرت وصیت فرمود كه از سخن و طاعت بیرون نروى؟ فرمود: بلى! فرمود: من مى‏ گویم صلح كن تا خون مسلمان ها در میان پایمال نگردد. پس به حكم برادر به طاعت از او راضى شد و صلح كرد و این از غایت شدّت و قوّت و صلابت آن حضرت بود در دین269 و آن حضرت رضى است و راست است و صاحب سداد در دین یعنى به قضاى خدا راضى است در عین سداد.

 الولىِّ الحمید السَّخىِّ المجید الوصىِّ الحدید
 آن حضرت ولى است یعنى موصوف «به صفت» ولایت است كه از صفت ائمه است، و ستوده است در اخلاق حمیده، و سخى و كریم است و بزرگ است در سخاوت و كرم.
 چنانچه روایت كرده‏ اند كه آن حضرت از كریمان مشهور بنى‏ هاشم است و حكایت سخاوت آن حضرت بسیار است.
 و آن حضرت وصىّ است. زیرا كه هر یكى از ائمه، وصىّ آن امامند كه پیش از ایشان بوده و حضرت امیرالمؤمنین على‏ علیه السلام هر دو برادر را، امامت داده بود به وصیت حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله؛ و آن حضرت در غایت حدّت و صلابت است در دین؛ و حدید از اوصاف آن حضرت است. چنان‏كه در حدیث وارد شده: خیار امَّتى احدُّها؛ یعنى بهترین كسان از امّت من حدیدان و تیزان‏ اند كه به حدّت و تیزى قطع اعداى دین نمایند.

 ریحانَة رسول الله صاحب الوعد والوعید
 آن حضرت ریحان حضرت پیغمبر(ص) بود.
 و این اشارت است بدان حدیث كه حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله فرموده كه حسن و حسین دو ریحانه من‏ اند از دنیا؛ ریحانه شخص را «در عرب» به كسى گویند كه موجب راحت و انس خاطر او باشد. و آن حضرت نسبت به رسول الله ‏صلى الله علیه وآله كه صاحب وعده ثواب و وعید عقاب است این مرتبه را داشته و راحت و انس و محبّت آن حضرت در دنیا به ایشان بوده. اسامة بن زید روایت كند كه شبى حاجتى داشتم، نزد حضرت‏ صلى الله علیه وآله رفتم، آن حضرت بیرون آمد، دیدم كه آن حضرت چیزى بر پشت مبارك بسته، «در اندرون» شمله270 برداشت، حسن و حسین ‏علیه السلام را بر پشت مبارك بسته بود. فرمود پسران من‏اند و پسران دختر من‏ اند. اى بار خدایا! من دوست مى‏ دارم ایشان را هر دو. پس تو دوست دار ایشان را و دوست دار كسى را كه ایشان را دوست دارد.271 و انس بن مالك روایت كند كه از حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله سؤال كردند كه كدام یك از اهل بیت را دوست‏ تر مى‏ دارى؟ فرمود حسن و حسین را. و حضرت فاطمه‏ علیها السلام مى ‏فرمود: هر دو پسر مرا بخوان، پس ایشان را مى ‏بویید و به سینه خود باز مى‏ گرفت و این اشارت است بدانكه آن هر دو سید بزرگ و ریحانه آن حضرت بودند.

 حبیب حبیب الله والمتَّصل به بفضله العتید272
 آن حضرت حبیب حبیب الله است و متصل است به دو واسطه [به‏] فضل و كرامت مهیا كه آن حضرت را بوده.
 و این اشارت است بدان حدیث كه آن حضرت‏ صلى الله علیه وآله فرموده: حسین منّى وانا من حسین احبّ اللَّه من احبّ حسیناً. یعنى حسین بعضى از من است و من بعضى از حسینم. خداى تعالى دوست دارد كسى كه حسین را دوست دارد. اینها همه دلالت است بر آن‏كه حضرت محبوب حبیب است.

 سید شباب اهل الجنّة فی الجنّة یوم المزید
 آن حضرت سید جوانان اهل بهشت است در روز مزید كه روز جمعه است در بهشت.
 و در آن روز حق تعالى اهل بهشت را به مزید عنایت افضال و كرم مشرف مى فرماید. و این اشارت است به حدیث كه مذكور شد.

 المشهر سیف الحمیة فی الدّین على كلِّ جبّارٍ عنیدٍ
 آن حضرت بركشیده است مر شمشیر حمیت را در دین بر هر جبّارى كه عناد با حق داشته باشد.
 و این اشارت است بدانكه حضرت به خلافت یزید «علیه اللعنة والعذاب» راضى نشده و شمشیر حمیت در دین بركشیده، در مقابل او بایستاد و در دفع او سعى و اجتهاد فرمود.
 و روایت كرده‏ اند كه چون معاویه در شام وفات یافت و از تمام مردم جهت یزید لعین بیعت گرفته بود الّا بعضى از اولاد خلفا كه بیعت نكرده بودند و ایشان آن وقت در مدینه بودند، و حضرت امام حسین ‏علیه السلام و عبدالله بن زبیر بیعت نكرده بودند و در مدینه بودند یزید ملعون كتابتى به امیر مدینه نوشت، فى الحال كه معاویه وفات كرد، و در آن‏جا مبالغت نوشت كه قبل از آن‏كه خبر فوت معاویه فاش شود، حسین بن على و عبدالله بن زبیر را حاضر گردان و ایشان را استمالت ده و بیعت ایشان بستان؛ اگر قبول كنند هر چه خواهند از ایشان قبول كن و اگر ابا و امتناع نمایند، ایشان را فى الحال به قتل رسان، پیش از آن‏كه فتنه ظاهر شود. امیر مدینه را ولید بن عتبه نام بود. چون كتابت بدو رسید، كس فرستاد و ایشان را هر دو طلب نمود و وقت نماز ظهر بود و ایشان هر دو در مسجد پیش یكدیگر نماز [مى‏ گزاردند]. شخصى آمد و گفت: امیر شما را مى‏ طلبد! ایشان گفتند: چون از نماز فارغ شویم بیاییم. پس حضرت امام حسین‏ علیه السلام به عبدالله بن زبیر گفت: آیا به چه كار ما را مى ‏طلبند؟ گفت: نمى‏ دانم. آن حضرت فرمود: همانا طاغیه در شام مرده و ما را از جهت بیعت كردن با یزید پلید مى ‏طلبند. عبدالله بن زبیر گفت: من نمى ‏روم، آن حضرت گفت: من اطاعت مى‏ كنم مى ‏روم فامّا چنان مى ‏روم كه او را بر من دستى نباشد.

 آن حضرت نماز ظهر [بگزارد] و به خانه رفت و تمامى اهل بیت و پسران عمّ، اولاد جعفر و عقیل و غلامان را مسلّح ساخته همراه برداشت و متوجه خانه ولید شد و با ایشان گفت: شما چنان نشینید كه آواز من شنوید، چون سخن گویم. چون پیش ولید رفت، ولید خبر هلاك معاویه با آن حضرت بگفت و استمالت نامه یزید بنمود و طلب بیعت كرد. آن حضرت فرمود: بیعت من پوشیده نتواند بود؛ طریق آن است كه تو به مسجد آیى و خطبه كنى و مردمان را از موت معاویه خبر دهى و طلب بیعت كنى تا در آن مسجد كه همه كس حاضر باشند من بیعت كنم. این سخن فرمود و برخاست. مروان حاضر بود گفت: امیر او را بكش كه چون بیرون رفت، دیگر بیعت نخواهد كرد. آن حضرت التفات كرد و فرمود: اى پسر زرقاء نه تو مرا توانى كشت و نه او و نه یزید. ولید گفت: اى مروان! تو مى ‏گویى كه من فرزند رسول الله را بكشم، جهت آن‏كه با فاسقى فاجر بیعت نمى‏ كند. پس آن حضرت بیرون آمد و عبدالله بن زبیر برادر خود را فرستاد نزد ولید و گفت: تو مرا ترساندى از بس كه متواتر رسولان مى ‏فرستى و مرا طلب مى‏ كنى؛ من فردا بیایم. و آن شب حضرت امام حسین‏ علیه السلام با تمامى اهل بیت و جماعت و موالى و اقوام از مدینه بیرون آمدند و عبدالله بن زبیر نیز با توابع خود بیرون رفتند و متوجه مكه شدند؛ چون آن حضرت از مدینه بیرون آمد این آیه را خواند: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَآلِفًا یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِ‏ّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِینَ»273.

 چون آن حضرت با عبدالله زبیر به مكه رسیدند، عبدالله بن عباس در مكه بود؛ نزد آن حضرت آمد و گفت: مصلحت آن است كه در مكه ساكن باشى و اهل حجاز با تو موافقت كنند و اگر یزید لشكر فرستد اهل حجاز و قبا به من مدد كنند و دفع لشكر او بكنند. امام حسین‏ علیه السلام فرمود: من از حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله شنیدم كه فرمود این حرم را قوچى است كه حرمت حرم به واسطه او برود و نمى‏ خواهم كه آن قوچ من باشم؛ و به واسطه آن‏كه من این‏جا ساكن شوم، یزید لشكر فرستد و حرمت حرم باطل شود. عبدالله بن عباس گفت: پس اعتماد بر مردم كوفه مكن. در اثناى این احوال مردم كوفه از امراى عرب شیعه على صلوات الله وسلامه علیه، كتابت ها بدان حضرت نوشتند و از آن حضرت طلب نمودند و گفتند: شخصى را از اهل بیت خود به كوفه فرست تا بیعت از مردمان بگیرد. آن حضرت مسلم بن عقیل را بفرستاد و خود عازم توجه آن جانب شد و شمشیر حمیت از غلاف غیرت بیرون كشیده و به خلافت و استیلاى یزید پلید مرید عنید رضا نداد و عزم توجه حرم فرمود:
 العازم بقوَّة الغیرة على قمع كافرٍ مریدٍ.
 آن حضرت عزم كننده است به قوّت غیرت، بر كندن هر كافرى كه تمرّد كند از امامت و خلافت آن حضرت.

 و آن اشارت است به یزید لعین كه بى استحقاق، متصدّى منصب خلافت شد و به واسطه قصد قتل آن حضرت از دین برگشت، نعوذ بالله من هذا.
 روایت كرده ‏اند كه آن حضرت بعد از آن‏كه مسلم بن عقیل را فرستاده بود، عزم توجه كوفه جزم فرمود و مسلم چون «كتابت هاى اهل كوفه با بیعت نموده كوفیان جهت آن حضرت بفرستاد و كوفیان در كتابت مبالغه كرده بودند كه هر چند زودتر پیش از آن‏كه اهل شام بیایند، توجّه مى‏ باید كرد؛ آن حضرت به تعجیل بیرون فرمود و قبل از آن‏كه آن حضرت به كوفه رسد یزید پلید - علیه وعلى محبّیه لعنة الله - عبیدالله زیاد ملعون را به كوفه فرستاد كه تدارك آن حال بكند. عبیدالله بن زیاد چون نزدیك كوفه رسیده از طرف حجاز درآمد و به شكل حضرت امام حسین برآمده، جامه‏ هاى سفید پوشیده و درّاعه گذاشته بر شتر سوار؛ مردمان كوفه تصوّر كردند كه حضرت حسین است به استقبال او بیرون آمدند؛ او پرده به روى نجس خود گرفته بود و به هر قبیله كه مى‏ رسید سلام مى‏ كرد؛ ایشان مى‏ گفتند: وعلیك السّلام یابن رسول الله، و همراه او مى‏ شدند، بدان گمان كه آن حضرت است؛ چون به در قصر رسیدند، امیر كوفه درِ قصر نگشود و از بالاى قصر گفت: اى پسر رسول خدا، امشب جاى دیگر فرود آى تا فردا این قصر را خالى كنیم. مردمان مبالغه مى‏ كردند كه در بگشاى و او در نمى‏ گشود. عبیدالله بن زیاد پرده از روى خود برداشت و گفت: در بگشاى كه لعنت بر تو باد. عبیدالله را مردمان شناختند و او در بگشود و مردم بترسیدند متفرق شدند.

 صباح مردمان را جمع كرد و مبالغت نمود كه مسلم بن عقیل را بدو سپارند و حیله بسیار كردند تا مسلم را به دست آورد و او را شهید گردانید؛ و این خبرها در راه به حضرت امام حسین‏ علیه السلام رسید و چون توجه فرموده بود باز نتوانست گشتن و غیرت دین نگذاشت كه از مقاتله دشمن لعین رو گردان شود و در راه با فرزدق شاعر ملاقات نمود و از او احوال مردم كوفه پرسید؛ گفت: اى پسر رسول خدا! دل هاى كوفیان با توست و شمشیرهاى ایشان با بنى امیه. آن حضرت به وظایف عبودیت الهى قائم شده، جان را در راه خداى تعالى نهاد.

 القائم فی مقامات العبودیة بوظائف التَّقدیس و التَّحمید
 آن حضرت ایستاده است در مقام هاى بندگى الهى به وظیفه‏ هاى ذكر پاكى حق تعالى و ذكر بزرگى او جلّ و علا.
 و این اشارت است بدانكه آن حضرت با وجود آن‏كه مى ‏دانست كه كوفیان با او وفا نخواهند كرد و جان و عِرض او در عرصه تلف و خطاست؛ چون وظیفه عبودیت الهى آن بود كه به خلافت آن فاسق پلید راضى نشوند و نگذارند كه ظالم فاسق بر بندگان خداى تعالى ظلم كند و والى و حاكم ایشان باشد، در مقامات عبودیت قائم شد. به وظایف تقدیس و تمجید الهى قیام نمود و در آن راه خطرناك از دشمن باك نداشت.

 المجتهد فی أداء شكر المنعم بمواهب الثَّناء والتَّحمید
 و آن حضرت كوشش كننده بود در اداى شكر خداى تعالى نعمت دهنده موهبت هاى ثنا و تحمید الهى.
 و این اشارت است بدانچه روایت كرده‏ اند كه آن حضرت در آن راه، همه اوقات به عبادت و طاعت وظایف ثنا و تحمید الهى مشغول بود، وظیفه شكر نعمت به جا آورد.

 الواصل بقطع منازل القرب الى ذروة سنام التّوحید
 آن حضرت واصل بود به واسطه بریدن منزل هاى قرب الهى به غایت بلندى توحید.
 و این اشارت است بدانكه آن حضرت چون در راه حقّ تعالى جان عزیز را جهت رضاى او فدا فرمود، قطع منازل قرب فرموده به غایت توحید رسیده است. زیرا كه غایت توحید الهى آن است كه موحّد، خود را فداى حق تعالى سازد و از جمیع منازل و مقامات بگذرد و روایت كرده ‏اند كه آن حضرت در آن راه كه توجّه كوفه فرموده بود، هر شب حكایات یحیى بن زكریاى پیغمبر «صلّى الله على نبینا وعلیه» مى‏ نمود تا آن شب كه صباح آن شهید خواهد شد، فرمود: «سبحان الله! من هوان الدُّنیا على الله انَّ رأس یحیى بن زكریا بعث الى بغىٍّ من بغایا بنى اسرائیل» یعنى به درستى كه از خوارى دنیا بر خداى تعالى آن است كه سر یحیى بن زكریا را پیش قحبه‏ اى از قحبگان بنى اسرائیل فرستادند، یعنى دنیا پیش خداى تعالى خوار است كه سر عزیزى هم‏چون یحیى كه اعزّ خلایق بود نزد خداى تعالى، پیش فاحشه فرستادند.

 و در این سخن تسلّى اهل بیت‏ علیه السلام مى‏ فرمود كه، اگر سر مبارك او را پیش یزید فرستند ایشان از آن تسلّى باشند كه دنیا پیش خداى تعالى چنین خوار است كه سر یحیى پیغمبر نزد فاحشه مى‏ فرستند و سر بهترین خلایق حسین بن على پیش یزید لعین پلید. و این دلالت بر آن مى ‏كند كه آن حضرت قطع منازل قرب فرموده دنیا را در نظر همّت آن حضرت هیچ اعتبار نبود زیرا كه واصل بود باَعلى مراتب توحید.

 أبی عبدالله الحسین بن علىٍّ الشَّهید السَّید السِّبط الزَّكىِ‏
 كنیت آن حضرت ابو عبدالله بود و آن حضرت را فرزندانى بوده به نام هاى على اكبر، على اصغر و امام زین العابدین‏ علیه السلام. نسل آن حضرت همه از امام زین العابدین ‏علیه السلام است و دختر آن حضرت فاطمه است و سكینه. و شهید از القاب آن حضرت است چنان [كه‏] مذكور شد. و دیگر از القاب آن حضرت سید است زیرا كه حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله او را سید خوانده چنانچه سابقاً مذكور شد. و از القاب آن حضرت سبط است زیرا كه حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله فرمود: حسین سبطى است از اسباط؛ و مى‏ تواند بود كه مراد آن باشد كه آن حضرت سبط پیغمبرصلى الله علیه وآله است، زیرا كه دخترزاده را سبط مى‏ گویند و مى ‏تواند بود كه: مراد آن باشد كه آن حضرت سبطى است هم‏چون اسباط بنى اسرائیل كه از اولاد ائمه بوده‏ اند همچنانچه از اسباط بنى پیغمبران مى‏ بوده‏ اند. دیگر از القاب آن حضرت زكىّ است یعنى پاكیزه. زیرا كه آن حضرت به حسب و نسب پاكیزه بوده و از جمیع عیب ها و عارها و معایب و مثالب مطهّر است و طهارت فطرت آن حضرت به كمال است.

 المقتول بین الكرب والبلاء، المدفون بالطَّفِّ من الكربلاء
 آن حضرت كشته شده است میانه شدّت و بلا؛ و دفن كرده شده است در طف از كربلا.
 و این اشارت است به قتل آن حضرت و دفن در كربلا.
 روایت كرده‏ اند كه چون حضرت امام حسین‏ علیه السلام با اهل بیت و جماعت خود حوالى كوفه رسید عبیدالله بن زیاد، [عمر بن‏] سعد را با بیست هزار سوار به جنگ آن حضرت فرستاد. او با لشكرها از كوفه بیرون آمد و در مقدّمه لشكر خود حرّ بن قیس ریاحى را با هزار سوار روانه گردانید؛ چون حر با آن لشكر بدان حضرت رسید، آن حضرت فرمود: تو چه كسى و به چه كار آمده ‏اى؟ گفت: من حرّ بن قیسم و مرا فرستاده ‏اند كه از تو جدا نشوم تا لشكر به تو رسد. آن حضرت فرمود: اهل كوفه با من بیعت كردند و مرا طلب نمودند و من به سخن ایشان آمدم. اكنون اگر مى‏ خواهند من بازگردم. حرّ گفت: اى فرزند رسول الله! كوفیان با عبیدالله موافق شده‏ اند و با یزید بیعت كرده و در قصد تواند. تو از این راه كه آمدى طریق دیگر پیش گیر و باز گرد و من بگویم كه من بدیشان نرسیدم. آن حضرت قبول فرمود274 بازگشت و آن شب همه شب سیر فرمود چون بامداد كرد در موضع كربلا نزول فرموده بود. فرمود: این موضع را چه نام است؟ گفتند: كربلا. فرمود: هذا موضع كرب و بلاء؛ یعنى این جاى شدت و غم بلا است. چون آن حضرت فرود آمد حرّ را دید كه با لشكر در مقابل او فرود آمدند. با حرّ گفت نه بازگشتى. حرّ گفت: لشكر طاعت من نكردند. روز دیگر لشكرها برسیدند و عمر بن سعد با بیست هزار كس در مقابل آن حضرت فرود آمد و آب فرات بر آن حضرت ببستند؛ لعنة الله «على قاتل الحسین وكلِّ من شمتَ بقتله». و آن حضرت را شهید كردند.

 و این فقیر را طاعت نوشتن تفاصیل آن حكایت نبود، زیرا كه تمام جوارح فقیر مى‏ لرزید و چندان شدّت مصیبت در فقیر اثر مى‏ كند كه هوش و توانایى و عقل و دانایى مرا محو مى‏ گرداند و در تكرار بیان آن فایده چندان نیست، به جز شادكامى خوارج و دشمنان و بیان فتح و نصرت آن ملعونان.

 بلى، خاصیت ذكر آن مصائب [كه‏] بر آن حضرت و اهل بیت آن حضرت و حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله واقع شده آن است كه هر مؤمن كه او را مصیبتى پیش آید یا خوارى و شدّتى او را روى نماید، یاد آن حكایات و مصایب كند، بر وى آسان گردد زیرا كه گاهى كه بر آن بزرگان «و پیشوایان» دین چنان مصایب واقع شود بر همه مؤمنان امر مصایب آسان گردد و كسى را در مصیبت و خوارى و شدّت عیب و عارى نباشد.

 و ولادت آن حضرت در مدینه بوده، روز سه شنبه و به روایتى روز پنجشنبه سوم ماه شعبان و بعضى گویند پنجم ماه شعبان سنه اربع از هجرت، و بعضى گویند آخر ماه ربیع الاول سنه ثلاث از هجرت؛ و سنّ مبارك آن حضرت، پنجاه و هفت سال و پنج ماه بود و روز عاشورا كه روز شنبه بود. و بعضى گویند روز دوشنبه و بعضى گویند روز جمعه سنه احدى و ستین از هجرت شهید شد. و فرزندان امیرالمؤمنین على ‏علیه السلام و بعضى از فرزندان عقیل و جعفر بعضى از فرزندان آن حضرت شهید شدند و حضرت زین العابدین طفل بود275 و خسته در خیمه خوابیده بود. قصد او كردند و خواهرانش خود را بر او انداخته، مانع شدند.
 و امّ سلمه رضى الله عنها كه از امّهات مؤمنین بود، فرمود كه، آن روز كه امیرالمؤمنین حسین را شهید كردند در مدینه حضرت پیغمبرصلى الله علیه وآله را در واقعه دیدم و سر مبارك و محاسن مباركش خاك آلود بود. گفتم یا رسول الله! چه مى‏ شود تو را؟ فرمود: حالى در مقتل حسین‏ علیه السلام حاضر بودم. روایت كرده‏ اند كه روزى كه آن حضرت را شهید كردند آفتاب گرفته شد و هیچ رنگ نداشت و شعاع او تیره بود. زهرى گوید: نشانه قتل امیرالمؤمنین حسین ‏علیه السلام آن بود كه روز قتل آن حضرت هر سنگى كه از بیت المقدس برداشتند در شیب آن خون ایستاده بود.

 فى الجمله واقعه ‏اى در اسلام از این عظیم‏تر واقع نشده. لعنت خداى تعالى به عدد علم خداى بر هر كس باد كه به قصد آن حضرت در آن جنگ حاضر شده. و در آن شریك بوده و بدان راضى بوده بدان راضى باشد؛ و بر آنها كه پدر بزرگوار و جد عالى مقدار و برادر و مادر آن حضرت - علیهم الصلوات والسلام - ظلم و جور كرده و رنجانیدند تا روز قیامت و بدان امر كرده باشد.
 روایت كرده ‏اند كه هر كس از آن بیست هزار كس كه در آن جنگ حاضر شده بود به بدترین وجهى در دنیا هلاك شدند و مختار بن أبی عبیده ثقفى كه یكى از محبان اهل بیت بود بعد از اندك زمانى در كوفه خروج كرد و ابراهیم بن مالك اشتر را به جنگ عبیدالله زیاد فرستاد و ابراهیم عبیدالله را بكشت و به دوزخ فرستاد. و در صحاح اخبار آورده ‏اند كه سر عبیدالله بن زیاد را به كوفه آوردند با سرهاى كشتگان لشكر او و در آستانه مسجد كوفه بریختند. مارى پیدا شد به غایت مهیب و در میان آن سرها رفت و تفتیش مى‏ كرد تا سر بلند عبیدالله را بیافت و از سوراخ بینى او در رفت و از گوش او بیرون آمد و غایب شد. دیگر بعد از اندك زمانى بازگشت. مردم گفتند آمد آمد. هم‏چنان درآمد و به گوش او در رفت و از بینى او بیرون آمد و چند نوبت چنین كرد!

 و مختار بن [ابى‏] عبیده در تفحص و تفتیش مردمانى رفت كه در قتل حسین حاضر شده بودند و هر یك از ایشان را به بدترین وجهى [بكشت‏] و هر كه از او بگریخت به بدترین وجهى در ورطه هلاك شد و بعضى از محدّثان روایت كرده‏ اند كه نوبتى در كوفه مجمعى بود و جمعى كه حاضر بودند حكایت جماعتى مى‏ كردند كه در قتل امام حسین‏ علیه السلام حاضر بوده‏ اند. یكى از ایشان گفت: هر كسى كه در قتل امام حسین حاضر شده از طرف دشمنان از دنیا نرفت تا به بدترین عذابى هلاك شد. شخصى گفت: من در آن‏جا حاضر شده‏ ام و مرا هیچ بلایى پیش نیامد. اتفاقاً او در جایى نشسته بود كه بر بالاى سر آن چراغ بود؛ فی الحال شعله از چراغ بر آن ملعون افتاد و در جامه او گرفت؛ هر چند آب آوردند و بر او ریختند آن شعله در افزونى بود و اشتعال مى‏ نمود، گوئیا آب روغن بود. آن مرد برخاست و خود را در فرات انداخت؛ آن شعله زیادت شد تا او را بسوزانید و به آتش جاوید رسانید.
 روایت كرده ‏اند كه، سلیمان بن صرد كه یكى از اكابر امراى كوفه بود از آن جمله بود كه كتابت به حضرت امام حسین‏ علیه السلام نوشته بود و بیعت كرده و آن حضرت را به كوفه دعوت كرده بود و چون آن حضرت به كوفه متوجه شده نصرت نكرده بعد از آن‏كه آن حضرت شهید شد و آن مصایب بر اهل بیت آن حضرت بگذشت از آن حال پشیمان گشت و شب ها در خانه خود مى‏ گریست و جماعتى دیگر از كوفیان هم پشیمان شدند شب ها مى ‏آمدند و ذكر مقتل آن حضرت و آنچه بر بدن مبارك اهل بیت آن حضرت گذشته بود مى‏ نمودند و گریه‏ هاى بسیار مى‏ كردند تا از این جمله بیست هزار مردم جمع شدند و گفتند: ما توبه مى ‏كنیم از این گناه. سلیمان بن صرد گفت: توبه ما آن است كه برخیزیم و اتفاق كنیم و به جنگ اهل شام رویم و خون امام حسین از ایشان بخواهیم. بدین وجه اتفاق كردند و بیعت نمودند و ایشان را توّابین لقب شد و یراق كردند و از كوفه بیرون آمدند.

 اوّل ایشان متوجه زیارت حضرت امام حسین ‏علیه السلام شدند و چون به صحراى كربلا رسیدند چند فرسخ سرها تمام برهنه كردند، نوحه و فریاد و زارى برداشتند و جامه‏ ها پاره كردند و جمله نوحه‏ ها سرودند وا حسیناه، وا حسیناه در گرفتند و چون بر سر قبر مبارك آن حضرت حاضر شدند گریه ‏ها كردند «و نوحه‏ ها سرودند» و خاك بر سر كردند. گفتند جمله: اى پسر رسول خدا! اى بهترین خلایق! اى وصىّ على مرتضى! اى شهید غریب! اى حزین كئیب! اى لب تشنه آب فرات! اى آغشته در خاك و خون! وقت حیات، ما در نصرت تو تقصیر كردیم و در بیعت تو غدر نمودیم و تو را به دشمنان كافر بى رحم باز گذاشتیم و علم در نصرت تو بر نیفراشتیم. اكنون از آن گناه بزرگ پشیمان شده و امید داریم كه ما را پیش جدّ خود شفاعت فرمایى و از گناه و خطاى ما در گذرى. بدین موجب سه شبانه روز متصل گریه و فریاد كردند تا جوى ها از سیل اشك ایشان روان شد. بعد از آن ساز جنگ كردند و متوجه شام شدند و ملاعین اهل شام به جنگ ایشان بیرون آمدند و ایشان بسیارى را از آن كافران به دوزخ فرستادند و اندكى از ایشان بازگشتند.

 و حكایات و كرامات و غرایب كه بعد از آن ظاهر شده بسیار است. زید بن ارقم كه یكى از امیران صحابه بود و آن وقت در كوفه ساكن، روایت كرد كه، روزى كه سر مبارك امام حسین‏ علیه السلام به كوفه درآوردند روز جمعه بود و سر مبارك آن حضرت بر سر نیزه كرده بودند و در كوچه‏ هاى كوفه مى‏ گردانیدند و من در غرفه ساكن بودم. چون سر به مقابل غرفه رسید، شنیدم كه سورة الكهف مى‏ خواند و بدین آیه رسیده بود: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كَانُواْ مِنْ ءَایتِنَا عَجَبًا؛ و این از آیات الهى عجیب نیست؟

 و قبر مبارك آن حضرت در طفّ واقع است «از كربلا و آن صحرا را كربلا مى‏ گویند و آن محلّى كه قبر مبارك آن حضرت واقع است» اسم آن طفّ است از صحراى كربلا. روایت كرده ‏اند كه چون حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام از جنگ صفین باز مى‏ گشت از طرف شام بر صحراى كربلا بگذشت، آن‏جا باز ایستاد و بگریست و فرمود: این محل جنبیدن شتران ایشان است؛ این محل كشتن مردان ایشان است. بعد از آن پرسیدند كه، یا امیرالمؤمنین این اشارت به كیست؟ فرمود: جماعتى از آل محمّد در این‏جا كشته شوند276 كه اهل زمین و آسمان برایشان بگریند و غرایب آیات و عجایب بینات مرقد آن حضرت بسیار است؛ از آن جمله آن‏كه كوران مادر زاد، شلان مادرزاد در آن‏جا روشن مى ‏شوند و صحّت مى‏ یابند این از متواترات است و نور و بها و مجد و ثناى آن مرقد مطهّر از آن ظاهرتر است كه بر چشم ارباب بصیرت پوشیده باشد.
 اللّهمَّ صلِّ وسلِّم على امام الخافقین277 أبی عبدالله الحسین.278

 
پاورقی....................
 
268) استره: تیغ؛ وسیله‏ اى كه سر و صورت را با آن مى ‏تراشند (معین).
269) اصل این مطلب یعنى مخالفت امام حسین(ع) با برادر را نیز مورخان اموى ساخته‏ اند زیرا برخلاف این نقل، چندین مورد گزارش شده كه حضرت در برابر كسانى كه از او مى‏ خواستند تا مخالفت كند، از سیاست برادر دفاع كرد. این گزارش ها را در جاى دیگرى آورده ‏ایم (نك: تاریخ خلفا، ص 377 و 378). البته مؤلف سعى كرده محمل خوبى براى آن پیدا كند.
270) نوعى شال كه بر دوش اندازند یا بر سر پیچند. در عربى شملة به معناى چادر كوتاه هم آمده است.
271) حدیث اسامه (البته بدون مقدمات این نقل) را ابن عساكر در ترجمة الامام الحسن [از تاریخ دمشق، تحقیق محمد باقر محمودى‏]، ص 34 - 36 آورده است.
272) كذا فى الأصل.
273) قصص (28)، آیه 21.
274) تا آن‏جا كه اطلاع داریم چنین برخوردى از حر صورت نگرفته؛ بلكه او و امام حسین(ع) توافق كردند تا راهى را پیش گیرند كه نه به كوفه و نه به سمت مسیر بازگشت یعنى مكه باشد.
275) البته اختلافى در این هست كه آیا امام در مرز سن بلوغ بوده یا آن قدر سن داشته كه امام باقر(ع) فرزند آن حضرت نیز در كربلا حضور داشته است؛ اما به هر روى كسى نگفته امام سجاد(ع) طفل بوده است. از دو نظر فوق، شواهد تاریخى نظر دوم را تأیید مى كند.
276) اخبار الطوال، دینورى ص 253.
277) امام زمین و آسمان یا شرق و غرب.
278) پژوهشكده تحقیقات اسلامى (تهیه كننده)، عاشورا شناسى (چاپ اوّل: قم، زمزم هدایت، 1386)، ص 345 - 356، به نقل از وسیلة الخادم الى المخدوم.


 


کد مطلب: 34519

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/34519/امام-حسین-ع

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir