مناسک-مریم گلباز: آئین نخلگردانی در تفت، امسال نیز همچون سالهای گذشته با هماهنگی و انسجام همیشگی، برگزار شد.
سحرگاه عاشورا، ایرانیجماعت را بیقرار میکند. همچون برنامهای از پیش تعیین شده از شمالیترین نقطه کشور تا جنوب، کران تا کران، سیاه و یکدست، همه میدانند حادثهای در راه است. بهراستی چه کسی یا چه قدرتی میتواند در دلها و دستهای تکتک مردم سرزمینی، چنین هماهنگ، شور و اضطرابی ناگفته و نهانی ایجاد کند؟ از کوچکترین و دورافتادهترین روستاها گرفته تا کلانشهرهای بیحد و مرزی که هرکدام از محلههایشان از نظر رنگ و فرهنگ و گویش و پوشش و ... با یکدیگر تفاوتهای فاحشی دارند، ناخودآگاه حس میکنند باید فقط به یک اولویت فکر کنند و بر خود نمیپذیرند که دغدغه دیگری داشته باشند. گویا دستکم در این روز، کربلا در دل هرکدام از ما شهری است که دوباره زاده میشود و بدون هیچ دلزدگی از تکرار، زخم کهنهای است که سرباز میکند تا بار دیگر بسوزد و بسوزاند.
در اینجا ایمان و اخلاص، فرهنگ و مذهب، قرارداد یا قانون خاصی نیست که تعیین تکلیف میکند؛ در عاشورا هرکس با هر طرز تفکری، با هر مذهبی، هر زبان یا هر فرهنگی به اندازه وسع خود دل در گرو امامی میبندد که میگفت: «اگر دین ندارید، آزاده باشید.» امامی که با قطره اشکی راضی میشود و پذیرای هر گنهکاری است. عاشورا فقط برای مسلمان و فقط برای شیعه و فقط برای مؤمنان باتقوا نیست. این نکته را وقتی میفهمی که از اتومبیلهای آخرین مدل جوانان بالاشهری صدای مداحی میآید و لباس سیاه بر تن میکنند یا زرتشتیان و مسیحیان و ... که با آئینها و مراسم خاص خود در این عزاداری شرکت میکنند و در واقع «هرکسی از ظن خود شد یار من» اینجا مصداق پیدا میکند.
در هر حال شعارِ همه یکی است و فقط شعائر است که تغییر میکند و این مسئله نهفقط قبح نیست، بلکه حسن است؛ چه مراسم قالیتکانی، چه چهل منبر یا چه نخلگردانی و چه بزرگترین
نخلگردانی کشور که در شهر تفت انجام میگیرد.
تفت در جنوب غربی یزد، در مسیر راه یزد-شیراز و در فاصله ۱۲ کیلومتری شهر یزد قرار دارد. این منطقه به لحاظ نزدیکی با شیرکوه که با ارتفاع ۴۰۷۵ متر از سطح دریا، بلندترین کوههای این شهرستان و استان است، آب و هوای ملایم و لطیفی دارد و روستاهای آن به دلیل آنکه ییلاق به حساب میآیند، طرفداران و مشتاقان فراوانی دارد. مساحت عمومی شهر تفت بالغ بر ۵۸۴۶ کیلومتر مربع است که بیشتر فضاهای آن را بهویژه در بافت قدیمی شهر، باغهای سرسبز تشکیل میدهند و یکی از قطبهای تولیدکننده انار در استان و کشور است.
بعد از قرن نهم هجری، سهمی از شهرت تفت، به واسطه وجود خانقاهی بوده است که شاه نعمتالله ولی در این شهر بنا نهاد؛ گرچه خود شاه نعمتالله در ماهان کرمان مدفون است اما از اولاد و فرزندان او در مقبرهای در کنار میدان و مسجد شاه ولی به نام بقعه شاه نعمتالله ولی مدفوناند.
یکی از آداب و سننی که در این شهر درخور توجه است، مراسم نخلگردانی برای عزاداری سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است. در ایام محرم، بهویژه روز دهم، از اطراف و اکناف استان و سایر شهرها و حتی کشورهای مختلف، جمعیت انبوهی در این مراسم شرکت دارند. مراسم نخلگردانی در حسینیه «شاه ولی» صورت میگیرد که برای مردم منطقه بسیار مجرب است.
هماکنون ۱۲ هیئت عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) با شکوه و عظمت خاصی از ۱۲ نقطه شهر مربوط به محلههای بازار، سرده، گرمسیر، غیاثآباد، باغ گلابدان (شهدا)، سلطانآباد، تل مختار باغ مورتین، برالسویه، شوده علیا، شهرک قدس، شهرک امام حسن مجتبی (ع) و محسن خان در محرم فعالیت دارند. این ۱۲ هیئت، از صبح روز عاشورا تا هنگام اذان ظهر در حسینیه «شاه ولی» به عزاداری میپردازند و پس از اقامه نماز در این محل، کموبیش برای یکی دو ساعت، برای خوردن ناهار و نذریپزان و ... حسینیه را ترک میکنند. اما در این مدت هم در گوشه و کنار اجرای تعزیه دارند و پس از آن حدود ساعت ۴ بعد از ظهر همین هیئتها برای مراسم نخلگردانی به حسینیه مراجعه میکنند.
پیدایش نخل و جایگاه آن در عزاداریایرانیان قبل از اسلام، پادشاهان و وزیرانشان را بر ارابهای قرار میدادند و با تشریفات خاصی از آنان تجلیل میکردند. پس از درآمیختن فرهنگ و تمدن ایرانی با فرامین دین مبین اسلام، بزرگداشتهای ائمه هدی و اولیاء دین(ع) مرسوم شد. ساخت تابوت و مُحَفّه نیز قسمتی از این مراسم بوده است. عبدالحسین آیتی در تاریخ یزد نوشته است: «نخل عبارت است از هیکل بزرگی از چوبهای تراشیده و تیرهای بزرگی که کموبیش همانند سرو قطور و عریضی ساخته شده است و اندامش مانند پنجره است و برای حمل و نقل، طبقه زیرین آن به تیرهای قوی وصل شده است.
باید توجه داشت که در گذر تاریخ در هر دوره بر اساس اعتقادات و باورها هرکسی چیزی بر آن افزوده و برای آن تحلیلی آورده تا اینکه به شکل کنونی درآمده است؛ مثلاً گفته میشود که چهار پایه نخل به تقلید از چهار رکن بیت المعمور یا ضراحدار آسمان چهارم مطابق کعبه بر روی زمین، ساخته شده است و چهار رکن بودن کعبه این راز را دارد که در محاذات بیت المعمور است و بیت المعمور در محاذات عرش واقع شده است و عرش چهار ضلع و رکن دارد؛ از این رو کعبه نیز مربع ساخته شده است.
در طرح اولیه دو سوی نخل به وسیله چهارده چوب رابط به عدد چهارده معصوم به هم متصل میشده که با توجه به اندازههای مختلف که هماکنون ساخته میشود، این تعداد رابط رعایت نمیشود. کنگرههای نخل که اطراف سطح سروگونه طراحی میشود، به شکل سروهای کوچک و به عدد شهدای کربلا ۷۲ کنگره بوده که بنا به اندازه ساخت نخل گاهی کمتر یا بیشتر میشود.»
به گفته مرحوم آیتی در تاریخ یزد سرآغاز نخل و نخلبندی که مخصوص محرم و روز عاشورا و به نام قسمتی از عزاداری سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا متداول شده، از دوره صفویه بوده که با مرسوم شدن روضهخوانی و تعزیهگردانی و تعزیهخوانی، نخلبندی هم پدید آمده است. با توجه به گوناگونی اقوام در ایران که هرکدام آداب و رسومی خاص دارند، تزئین نخل و حتی شکل آن متفاوت شده است؛ ولی آنچه عمومیت داشته و دارد، این موضوع است که از روز اول محرم، نخل را با پارچههای سیاه که گاه با نقش و نگاری خاص همراه است، سیاهپوش و آماده میکردند.
در قدیم یک طرف نخل را تعداد زیادی سپر و دشنه و شمشیر و در طرف دیگر آن با آینههای قدنما و شالهای سبز که به شکل جالبی طراحی میشده، تزیین میکردند. آینهها نماد روشنایی و شالهای سبز نماد محفه ذریه پیامبر(ص) و پارچههای زربفت و زرنگار یادآور آرزوی دامادی قاسم بن حسن(ع) است. با فاصلههای معینی از فرق تا قاعده ضلع سروگونه نخل، علمها و پرچمهای سرخ و سبز به یاد علمدار کربلا حضرت ابوالفضل(ع) آویزان میکردند.
امروز نیز چون گذشته علمهای طلا که در نوع خود بینظیر است، بر بلندترین نقطه نخل نصب میشود. این علمها چهار عدد بوده که دو عدد به رنگ قرمز و دو عدد به رنگ سورمهای به سفارش و همت حاج محمد علی گلزاری و خیرین تفتی ساکن در بمبئی، از هندوستان برای هیئت بازار به ایران آورده شد. این علمها که با نقوش و نوشتههای برجسته از طلای ناب بر روی مخمل مرغوب آستردار تهیه و بافته شده و به نسبت سنگین و وزین است، تا سالهای پیش در شب عاشورا پیشاپیش هیئت بازار به محلههای گرمسیر و سرده حمل میشد.
با توجه به احتمال ریزش قطعهها و دانههای طلا دیگر همراه هیئت حمل نمیشود و برای حفظ آن، بیشتر به صورت ثابت در روزهای تاسوعا و عاشورا زینتبخش مجلس سیدالشهدا(ع) است و در روز عاشورا به کمک تزئین نخل آمده و بر فراز آن به احتزاز در میآید. درخشش و جنبش زیبای این علمها بر بالاترین نقطه نخل زبان گویایی است از پیروزی اسلام بر حاکمان ظلم و جور و ستم؛ یعنی احتزاز پرچم اسلام بر تارک همه تاریخ؛ یعنی حاصل فریاد حقانیت علی(ع) از حنجره زینب(س) در کاخ یزید؛ یعنی تحقق این گفته حسین(ع) در روز عاشورا: «ان کان دین محمد(ص) لم یستقم الا به قتلی، فیا سیوف خذینی.» و به طور کلی یعنی پیروزی خون بر شمشیر.
عاشورا و تفتنخلی که در حسینیه شاه ولی گردانده میشود، ۹ تن است و حدود ۲۰۰ نفر برای جابهجایی آن نیاز است؛ به همین علت این نخلگردانی بزرگترین نخلگردانی کشور است. پس ما نیز به تفت رفتیم تا از نزدیک آن را شاهد باشیم؛ با این همه به گمان من تنها علت شهرت عزاداری تفت، نخلگردانی آن نیست. این موضوع را وقتی در مییابیم که از نزدیک جمعیت سیاهپوش تفت را لمس کنیم. بهراستی روز عاشورا برای آنان پیشامدی بزرگ در حال وقوع است. رفتار و سکنات آنان از ابتدای صبح بهخوبی مؤید این نکته است. در قدمهای آنان استحکامی همراه با مهارت و تسلط بر همه امور حس میشود. مانند تکههای پازل هرکس در جایی قرار میگیرد که باید باشد و این مجموعه عظیم بدون مدیریتی واحد، سمت و سو و هماهنگی بینظیری دارد.
گویا این مردم همه سال را زندگی میکنند تا به روز عاشورا برسند و به نظر میرسد، روز عاشورا نقطه عطفی در زندگی آنان به حساب آید؛ بدین معنی که عاشورا برای آنان مرکز است و دیگر امور زندگیشان در حاشیه. از همینجا میشود فهمید که اگر در بزرگترینبودن ادعایی دارند، بیعلت نیست؛ به هر حال هیچ مقام و مرتبتی در این دنیا بیهوده به کسی داده نمیشود.
هوا کمی سرد است و این توقع که در کویر هستیم و باید گرم باشد، تحقق نمییابد. از اینجا میفهمیم که بیشتر در منطقهای ییلاقی در پای کوه شیرکوه مغرور و سربلند هستیم؛ کوهی که قانون کویر را نقض میکند؛ چراکه در کمال تعجب در ماههای سرد، برفی است و لذت اسکیسواری را هم برای مردم منطقه به ارمغان میآورد.
حسینیه شاه ولی دو اتاق دارد که دیوارهایش از ضریح و پنجره فولادی است. میپرسم که آیا در اینجا امامزادهای وجود دارد و جواب میگیرم که خیر؛ اینجا عزاخانهای مقرب و مجرب است؛ چراکه خاک آن را از کربلا آوردهاند و چندین مورد معجزه همچون شفاگرفتن و ... هم از آن دیدهاند.
ابتدای صبح است و هنوز اسکلت نخل، سیاهپوش نشده است. طبق گفته مردم منطقه این نخل ۲۰ سال دارد و قبل از آن نخلی بود که ۱۵۰ سال داشت که هماکنون به یکی از خیابانهای شهر منتقل شده است؛ گویا دیگر پوسیده شده بود و نمیشد آن را بلند کرد. باز از مردم منطقه میشنوم، درباره این نخلها و چگونگی ساختهشدن آنها دانشجویی فیلم مستندی تهیه کرده است که از زبان نجارهای سازنده آنهاست و مسلماً فیلم باارزشی است. خوب است که کسانی باشند تا به آداب مذهبی و فولکلور ما اهمیت دهند؛ چراکه برای ماندگار شدن آنها تحقیقهایی از این دست بسیار نیاز است.
زنها روی پشت بامها و در یک طرف حسینیه جا میگیرند و فرش پهن میکنند و مردها در طرف دیگر آن. این حسینیه خدامی هم دارد که در این کار به مردم کمک میکنند. در هر طرف بهکرات ابزارآلات عزاداری به چشم میخورد و آنقدر متنوع و زیاد که انگار از سر حسینیه سرازیر میشوند؛ اما فضا بزرگتر از آن است که بینظم و شلوغ به نظر برسد. در عوض با این تکاپوی هدفمند احساس میکنی، فضا زنده و پویاست و اگرچه روز عاشورا غم و اضطرابی بر دل همه هست، با این زنجیر پیوسته انسانی، تنها حسی که هرگز به دل راه پیدا نمیکرد، احساس تنهایی، بیهودگی و غربت است. شاید هدف هرچه بزرگتر باشد، اجتماع انسانی به هم نزدیکتر و منسجمتر میشوند تا با هم بار بزرگتر را بردارند و چه هدفی بزرگتر از زندهنگهداشتن عاشورا؛ عاشورایی که حیات آن، بشر را به غایت آمال و آرزوهای انسانیاش میرساند؛ پس خوشا به حال مردمی که به بهانه برپایی حقیقت عاشورا، هرگز به بیکسی و دوری از یکدیگر دچار نمیشوند.
اگرچه همه کارها با شادی و گرمی و صمیمت انجام میگیرد، بیانصافی است تصور کنی، عاشورا برای آنان یک تفریح و سرگرمی است. این نکته را میتوانی از اشکهای آنان که مدام در حال سرازیر شدن است یا از عشقی که در رفتارشان بهخوبی هویداست، حس کنی.
این حسینیه بزرگ را صدای مداحی و روضهخوانی، از ابتدای صبح پر میکند و آنقدر واضح و طنینانداز است که پژواک صدایی را میماند که در دل کوهها میپیچد. بهطور کلی از حیث ابزارآلات چیزی کم و کسر به نظر نمیرسد. معلوم است که از هیچ خرجی برای برگزاری باشکوه این روز مضایقه نمیکنند. آرامآرام دستههای عزاداری به صحن حسینیه وارد میشوند. بیشتر آنان تابوتوارههایی را حمل میکنند که اجساد بیسری روی آن تعبیه شده است. گاه روی این تابوتها کسی را با لباس شیر میبینم که بر سر خود میزند و وقتی از آن میپرسم، میگویند، این شیرها تمثال شیرهایی است که به روایتی بعد از حادثه عاشورا از اجساد نگهداری میکردند.
تفت، شیوه عزاداری منحصر به خود را دارد؛ به این شکل که زنجیرهای پرحجمی را همه به یک سمت از شانه خود میزنند و گاهی نظم بیشتری هم میبینی؛ یعنی به صورت یکدرمیان یکی به سمت راست و دیگری به سمت چپ شانه خود زنجیر میزنند. نظم و انسجام و هماهنگی بیش از هرچیزی در این عزاداری در تمام روز چشمنواز است. این نظم طی سالیان سال، این هیئتها را یکپارچه کرده است و از اصالت عزاداری در این شهر خبر میدهد.
ساعتی بعد تریلیهای بزرگی که حامل خیمهها، نخلها، بازار شام، نذریها و شبیههای عاشورئیان است، به صحن وارد میشوند. تعدد این تریلیها و رنگ و لعاب فراوان آنان، حکایت از صرف هزینههای زیادی میکند. تریلیای که نماد بازار شام بود، اصناف مختلف این بازار را به نمایش میگذاشت و جالبتر آنکه نانوایی آن نان میپخت و بین مردم توزیع میکرد! سپس گروه تعزیهای هم در وسط جمعیت تشکیل شد که ابتدا یادی کرد از حاج سیدکاظم نقیب که پیشکسوت تعزیه این شهر بود و مرحوم شده بود؛ بعد از آن تعزیهای اجرا شد که لحظه رویارویی شمر و حضرت عباس(ع) را نشان میداد؛ لحظهای که شمر از حضرت میخواست تا به جمع کفار بپیوندد.
این عزاداریها تا هنگام اذان ظهر ادامه یافت؛ سپس نماز عاشورا در صحن حسینیه برپا شد و مردم در صحن، کوچههای اطراف و روی پشت بامها قامت بستند؛ بعد نوبت به نذریها رسید و وقت ناهار که به نظر میرسید، همه یا نذری میپختند یا نذری دریافت کردند و کسی برای صرف ناهار معمولی روزانه به خانه نرفت.
ساعت ۲ در میدانی نزدیک به حسینیه تعزیهای اجرا شد و برای ساعت ۳ آرامآرام هیئتها برای نخلگردانی به حسینیه بازگشتند و مردم برای جاگیری اقدام میکردند. ابتدا یک هیئت به نخل هجوم آورد و آن را به وسط صحن آوردند؛ بعد برای حدود یک ربع ساعت روضهخوانی کردند. قرار بود نخلگردانی رأس ساعت ۴ انجام گیرد؛ ولی از آن نظر که مراسم به طور مستقیم از شبکه ۳ سیما پخش میشد و از ازدحام بیش از حد جمعیت نگران بودند، ۵ دقیقه مانده به ۴ نخل برداشته شد تا جمعیتِ کمتر، بتوانند گردش آن را بهتر مدیریت کنند. وقتی نخل از روی زمین بلند شد، صدای شیون مردم از هر طرف به گوش میرسید. دست مردم گلهای زیادی بود که روی آن میانداختند.
نخلگردانها با شیون و نام حسین(ع) حرکت میکردند و هیئات دیگر به آنها میپیوستند و جای خود را با آنان عوض میکردند. مراسم بهراستی باشکوه بود و غم شهادت حسین(ع) قلب و روح انسان را احاطه میکرد. من هرگز تا به آن روز، عاشورا را چنین لمس نکرده بودم. فضا از ابتدای صبح تا زمان نخلگردانی که نقطه عطف آن بود، آنقدر به زیبایی و قدرت عاشورا را تصویر میکرد که تلخی حادثه را با همه وجود حس میکردی.
نخلی که میچرخید، یادآور امام نازنینی بود که با مظلومیت تمام به شهادت رسید، در آن صحرا تنها ماند و کسی از گوهر وجود آن خبر نداشت. بهراستی که تاریخ تا روزی که جهان میچرخد، حسرت تنها گذاشتن امامی به آن بزرگی را خواهد کشید. هیچکس نبود که با چرخش این نخل، همه یاختههایش نسوخته و نلرزیده باشد.
آنچه همه روز فکر مرا به خودش مشغول کرده بود، قدرت تصویرسازی این مردم برای عاشورا بود. چیزی که عزاداری شهر تفت را بزرگ میکند، وزن زیاد نخل آن یا تعداد نخلبردارهای آن نیست. شکوه و عظمت این نخلگردانی به تصویرسازی قوی آن است که کاملاً ما را در فضای عاشورا قرار میدهد. البته نباید از اشعاری که در مداحیها خوانده میشد، غافل بود. در این شعرها نه از مضامین زشتی همچون «سگ و قلاده و ...» خبری بود، نه ریتمها یادآور ترانههای معروف و آبکی بود، بلکه در آنها حرمت بزرگانی که مورد مدح بودند، حفظ شده بود و به علت ادب و آهنگ اصیلی که داشت، بسیار دلنشین بود.
در اینجا نباید از حق گذشت که این نخل عظیم با مهندسی فوقالعادهای هدایت میشد. یک نفر روی پایههای وسط نخل قرار داشت که دستهای خود را به هنگام چرخیدن تکان میداد و جهت را نشان میداد. پرسیدم، این کار برای چیست و گفتند، کسانی که نخل را میگرداند، نمیتوانند جهت را تشخیص دهند. ضمن آنکه نیرویی که نخل را میگرداند، بسیار زیاد است و اگر هدایت نشود، نخل با دیوار برخورد میکند. برای هدایت نخل عدهای که قدهای بلندی دارند، روی سینه پارچههایی میبندد و با فرمان کسی که روی نخل ایستاده است، با بدن خود، نخل را هول میدهند و به آن فشار میآورند تا به سمت دیگر هدایت شود. آنها حکم فرمان را برای حرکت نخل دارند. بهراستی که این کار حکایت از هوش بالای ایرانیها دارد.
نخلگردانی که پایان یافت، جمعیت چندهزار نفری به داخل صحن برگشت و همه یکصدا و هماهنگ شعری را خواندند به این مضمون:
«گفت در اون لحظه خدای کریم / و فدیناه بذبحٍ عظیم»
میگفتند، این شعر سالهای سال است که در این لحظه خوانده میشود و همه آن را میدانند. مصراع دوم شعر سوره صافات، آیه ۱۰۷ است؛ یعنی لحظهای ابراهیم(ع) قصد دارد، فرزند خود اسماعیل(ع) را ذبح کند و خداوند او را از این کار بازمیدارد. هماهنگی این مردم در انجام این مراسم تا زمان خواندن این شعر به صورت دستهجمعی که برای انجام آن سر هیچ کلاس درسی ننشسته بودند، مرا به این شعر حافظ انداخت که:
«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد»
در پایان بد نیست به تعدد دوربینها هم اشارهای بکنم. حضور زیاد این دوربینها از نظر من نمیتواند برای فضای روحانی و خالص حاکم بر حسینیه بدون آسیب باشد و احتمال این خطر وجود دارد که این مراسم آئینی را به مراسمی تشریفاتی تبدیل کند. چرا که به هر کجا که توریستها هجوم آوردند، ما چیزهایی را از دست دادهایم.
شام غریبان سالار شهیدان(ع) رسید و شمعهای روشن و غریب و تنها، روز عاشورا را به پایان رساند.