تاریخ انتشار
يکشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۴۲
۰
کد مطلب : ۳۲۹۷۴
درس‌گفتارِ درون‌مایة مداحی: آشنایی با عناصر شعری، زیبایی‌شناسی و آرایه‌ها

جلسة شانزدهم: تکنیک‌های شعر و فنون ادبی؛ قاعدة قافیه

استاد اسماعیل امینی
جلسة شانزدهم: تکنیک‌های شعر و فنون ادبی؛ قاعدة قافیه

درس‌گفتارِ درون‌مایة مداحی: آشنایی با عناصر شعری، زیبایی‌شناسی و آرایه‌ها
 
جلسة شانزدهم: تکنیک‌های شعر و فنون ادبی؛ قاعدة قافیه
استاد اسماعیل امینی
 
   برخی دوستانی که برای مجالس عزاداری امام حسین (ع)، یا برای مراسم مذهبی دیگر، شعر یا نوحه می‌گویند، تصور می‌کنند به دلیل مقدس بودن ضرورتی ندارد که تکنیک‌های شعر و فنون ادبی را یاد بگیرند. در حالی که، هرگاه برای خدمت به فرهنگ دینی اثری را ارائه می‌کنیم، آن محصول اگر بهترین کیفیت را داشته باشد، طبعاً تأثیرگذاری بیشتری دارد و توجه بیشتری را جلب می‌کند. کسی که وارد این حیطه شده است، یعنی شعر گفتن، نوحه گفتن، مدح و منقبت گفتن برای ائمه (ع)، به‌تدریج با فنون ادبی نیز آشنا می‌شود و دانش خودش را ارتقاء می‌دهد؛ بنابراین دامنة تأثیر سخنش نیز بیشتر می‌شود. ممکن است کسی که در هیئت نشسته، خیلی دانش ادبی نداشته باشد و توجهش بیشتر به موضوع باشد؛ اما به هر حال فقط او شنونده نیست. امروز روزگار و عصر ارتباط است. آثاری که ما در هیئت‌ها ارائه می‌دهیم، بیرون از هیئت نیز منتشر می‌شود. کسانی که اهل ادبیات هستند، صاحب‌نظر هستند، شاعران برجسته‌ای هستند، متوجه معایب کار ما می‌شوند. یکی از فنون بسیار ساده که در شعر مطرح است، مسئلة قافیه است. اگر به کتاب‌هایی که دربارة قافیه نوشته شده نگاه کنید، در آن کتاب‌ها بحث را خیلی مفصل مطرح کرده‌اند. به‌خصوص کتاب‌های قدیمی خیلی اصطلاحات پیچیده و سختی دارند که البته برای کسی که می‌خواهد متخصص ادبیات باشد ضروری است که آنها را یاد بگیرد و کل جزئیات را باید بلد باشد؛ اما کسی که می‌خواهد عملاً از قافیه استفاده کند، مثل کسی است که می‌خواهد
رانندگی یاد بگیرد؛ راننده لازم نیست جزئیات مکانیزم ماشین را بلد باشد؛ راننده، مهندس مکانیک نیست؛ او می‌خواهد طرز استفاده از این وسیله را بلد باشد و مهارت پیدا کند تا از جایی به جای دیگر حرکت کند. یعنی برای متخصص ادبیات، قافیه یک چیز است، ولی برای شاعر چیز دیگر است.
 
   در این درس برای این‌که قاعدة قافیه را به‌سادگی یاد بگیریم، آن‌چه را که در کتاب‌ها حتی در کتاب‌های درسی دورة دبیرستان به‌تفصیل گفته‌اند و گاه موضوع را پیچیده کرده‌اند، از این نکتة خیلی ساده شروع می‌کنیم؛ که ما کلمات را بخش می‌کنیم. در دوران تحصیلات ابتدایی که تازه با کلمات آشنا می‌شویم، برای خواندن و نوشتن، از بخش کردن استفاده می‌کنیم. به همین ترتیب می‌توانیم به‌سادگی قاعدة قافیه را نیز یاد بگیریم.
 
   بعضی از کلمات یک‌بخشی هستند؛ مثلاً کلمة «کار» یک بخش دارد. کلمه «گل» یک بخش دارد. بعضی از کلمه‌ها بیشتر از یک بخش دارند؛ در زبان فارسی بیشتر کلمات دو بخشی، سه بخشی یا چهار بخشی هستند. «بخش» که می‌گوییم، یک لغت فارسی است؛ در عربی اصطلاحاً «هجا» می‌گویند؛ مثلاً می‌گویند این کلمه یک هجا و آن یکی دو هجا است. در انگلیسی «سیلاب» می‌گویند؛ که معادل همین بخش و هجا است؛ مثلاً می‌گویند که فلان کلمه سه سیلابی است.
 
   درخصوص کلمة «کار»، اگر این کلمه چیز اضافه‌تری هم داشته باشد، مثلاً «کارگر»، در این صورت: «کار، گر» دو بخش می‌شود. بعضی‌ها می‌گویند: «کارِگر» که آن هم غلط نیست؛ «کا» «ر» «گر» که می‌شود سه بخش.
 
   تقسیم کردن کلمات به بخش‌ها کار بسیار ساده‌ای
است؛ که بچه‌ها در اول ابتدایی یاد می‌گیرند. مثلاً فرض کنید کلمة «گل» چیز دیگری اضافه داشته باشد، مثل «گلخانه»: «گل» «خا» «نه»؛ سه بخش است. این بخش کردن کلمات کار بسیار ساده‌ای است؛ این کار از هر کسی بر می‌آید و علم خاصی هم نمی‌خواهد. اما اگر بخواهیم از طریق علمی بگوییم که کلمات چه‌طور بخش می‌شوند، یعنی نخواهیم مثل بچه‌های ابتدایی دست‌های‌مان را برای بخش کردن تکان بدهیم، در این صورت گفته می‌شود: هر کلمه‌ به تعداد حرف‌های صدادار، به تعداد مصوت‌هایی که دارد، همان‌قدر هم بخش دارد. مصوت‌های فارسی این شش مورد هستند: «اَ»، «اِ» ، «اُ» و امتدادیافتة همین‌ سه مورد یعنی «آ»، «ای» مثلاً صدایی که در کلمة «دین» هست؛ نه صدایی که در کلمة «دِین» هست؛ چون اولی «یی» است و دومی «ی»؛ و صدای «او». این شش مورد مصوت‌های فارسی هستند. هر کدام از این‌ها در هر کلمه‌ای باشند به تعداد این‌ها، آن کلمه بخش هم دارد. یعنی اگر کلمه‌ای چهار مصوت داشت، چهار بخش است، اگر دو مصوت داشت، دو بخش است. به مصوت‌های بالایی اصطلاحاً مصوت‌های کوتاه می‌گویند و به مصوت‌های پایینی مصوت‌های بلند می‌گویند. در عربی، فقط مصوت‌های کوتاه داریم، مصوت بلند نداریم. مصوت‌های بلند، امتدادیافتة مصوت‌های کوتاه هستند. در فارسی، شش مصوت داریم.
 
   برای یاد گرفتن قاعدة قافیه، کلماتی را که می‌خواهیم در قافیه بیاوریم، بخش می‌کنیم؛ مثلاً کلمة گلستان: «گُ» «لس» «تان»؛ سه بخش می‌شود. آنچه در قافیه مؤثر است، فقط بخش آخر کلمه‌ها است. معمولاً موسیقی قافیه
روی بخش آخر کلمه قرار می‌گیرد؛ مگر این‌که این کلمه، بعدها پیوسته‌هایی داشته باشد.. قاعدة قافیه به همین سادگی است. کسی که می‌خواهد قافیه بسازد، اولین صدا را می‌تواند تغییر دهد و با تغییر دادن اولین صدا، قافیه ساخته می‌شود. یعنی در هر بخشی از کلمه که قافیه روی آن قرار می‌گیرد ـ که معمولاً بخش آخر کلمه است ـ با تغییر دادن اولین صدا می‌توانیم قافیه بسازیم.
 
   کلمه‌های فارسی اغلب دو هجایی، سه هجایی و چهار هجایی هستند. خیلی کم، کلمة پنج هجایی و بیشتر داریم. بنابراین به‌سادگی می‌توانیم، هم کلمات را بخش کنیم، هم قافیه را یاد بگیریم. برای این‌که راحت بتوانیم قافیه و همة قافیه‌های احتمالی یک حرف را حدس بزنیم، از همین قاعدة ساده استفاده می‌کنیم و تعدادی قافیه می‌سازیم. با این روش هم تشخیص دادن قافیه و هم ساختن قافیة جدید خیلی ساده است.
 
   برای مثال به کلمة «دست» توجه کنید. دست، یک بخش دارد؛ یک مصوت «اَ» دارد. ما برای ساختن قافیه فقط می‌توانیم «د» را عوض کنیم؛ آن صدا را نمی‌توانیم عوض کنیم؛ صدا باید باشد؛ بنابراین با عوض کردن «د» با همین حروف الفبا که داریم؛ مثلاً ب، پ، ک، ت، ش و ... می‌توانیم برای «دست» قافیه بسازیم. فرض کنید «و» بگذاریم، می‌شود «وست»؛ که می‌تواند با دست قافیه باشد. اما می‌گوییم وست معنی ندارد؛ پس می‌تواند بخشی از یک کلمه باشد؛ مثلاً «پیوست». یا مثلاً «ل» بگذاریم، می‌شود «لست». لست نیز هجایی است که خودش به‌تنهایی معنی ندارد؛ اما می‌تواند بخشی از کلمه باشد؛ مثلاً «الست». به همین سادگی قافیه ساخته می‌شود.
 
   برخی به‌اشتباه
خیال می‌کنند در قافیه فقط حرف آخر مطرح است؛ مثلاً «دست» را با «بخت» قافیه می‌کنند و خیال می‌کنند که قافیة آنها درست است؛ در حالی که قافیه فقط بر اساس یک حرف ساخته نمی‌شود؛ قافیه بر اساس یک بخش ساخته می‌شود؛ بخشی از کلمه که حرف اولش، یعنی صامت اولش می‌تواند تغییر کند؛ اما بقیة صداها باید عیناً تکرار شود. در کلمة بخت به عنوان یک قافیه برای دست، درست است که صدای «اَ» تکرار شده، اما این مشکل وجود دارد که به جای صدای «س»، صدای «خ» آمده است؛ بنابراین، این قافیه اشکال دارد.
 
   نکتة دیگر در قافیه، این‌که مصوت‌های بلندِ «آ» و «او» خودبه‌خود می‌توانند مبنای قافیه باشند؛ چون گاهی به اندازة یک هجا، خودشان اهمیت دارند. یعنی همة کلماتی که با «آ» تمام می‌شوند، می‌توانند در قافیه قرار گیرند. همة کلماتی که با «او» تمام می‌شوند، نیز می‌تواند در قافیه قرار بگیرند؛ اما صدای «ای»، چون موسیقی‌ای که در ادای کلام ایجاد می‌کند کم می‌شود و قدری هماهنگی کلمات را زایل می‌کند و به دلایل دیگری که در علم قافیه وضع کرده‌اند و خود شاعران نیز به‌طور تجربی دریافته‌اند، نمی‌تواند مبنای قافیه باشد. یعنی «آ» و «او» خودشان به‌تنهایی به اندازة هجا عمل می‌کنند و می‌توانند مبنای قافیه باشند اما «ای» نمی‌تواند.
 
   قاعدة قافیه به همین سادگی است که هر کس ظرف ۲۰ ـ ۱۵ دقیقه می‌تواند آن را یاد بگیرد و به دیگران نیز یاد دهد. حیف است درس به این سادگی را یاد نگیریم، بعد که زحمت می‌کشیم و شعر می‌گوییم، شعرهای ما اشکال قافیه‌ای داشته باشد.
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما