تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۱۳
۰
کد مطلب : ۳۲۸۹۹
درس‌گفتارِ درون‌مایة مداحی: آشنایی با عناصر شعری، زیبایی‌شناسی و آرایه‌ها

جلسة ششم: تجزیه و تحلیل شعر عاشورایی (۱)

استاد اسماعیل امینی
جلسة ششم: تجزیه و تحلیل شعر عاشورایی (۱)
درس‌گفتارِ درون‌مایة مداحی: آشنایی با عناصر شعری، زیبایی‌شناسی و آرایه‌ها
 
جلسة ششم: تجزیه و تحلیل شعر عاشورایی (۱)
استاد اسماعیل امینی
 
   برای این‌که با شیوة تجزیه و تحلیل شعر عاشورایی آشنا شویم، شعر «نی‌نامه» از قیصر امین‌پور را از کتاب «آیینه‌های ناگهان» مرور می‌کنیم. این از مثنوی‌های بسیار برجسته در موضوع شعر عاشورایی است. ابتدا این نی‌نامه را می‌خوانم، بعد در مورد شیوة تجزیه و تحلیل آن صحبت می‌کنیم.
 
   خوشا از دل نم اشکی فشاندن
   به آبی آتش دل را نشاندن
   خوشا زان عشق‌بازان یاد کردن
   زبان را زخمة فریاد کردن
   خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
   خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن
 
   این سه بیت، مقدمة شعر است؛ برای این‌که مخاطب و خواننده متوجه شود شاعر می‌خواهد در مورد چه چیزی صحبت کند. اصطلاحاً به این کار «براعت استهلال» می‌گویند؛ یعنی بلندآواز کردن. به این ترتیب که مقدمه می‌گوید که در متن چه خبر است. مثلاً در داستان رستم و سهراب، فردوسی در همان آغاز به خواننده می‌گوید که این داستان اندوه‌بار و غم‌انگیزی است:
 
   کنون رزم سهراب و رستم شنو
   دگرها شنیدستی این هم شنو
   یکی داستان است، پر آب چشم
   دل نازک از رستم آید به خشم
 
   بعد هم می‌گوید در ضمن داستان چه اتفاقی خواهد افتاد؛ اما پوشیده می‌گوید:
   اگر تندبادی برآید ز کنج
   به خاک افکند نارسیده ترنج
 
   یعنی وقتی باد می‌آید، اول میوه‌های نارسیده را می‌اندازد. معلوم است که می‌خواهد دربارة مرگ جوان حرف بزند:
   اگر مرگ داد است بیداد چیست؟
   ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟
 
   به این اصطلاحاً براعت استهلال می‌گویند؛ یعنی در آغاز شعر معلوم می‌شود که در محتوا چه خبر است؛ مثلاً در مثنوی معنوی، کتاب با این بیت شروع می‌شود که:
   بشنو از نی چون حکایت می‌کند
   از جدایی‌ها شکایت می‌کند
   از نیستان تا مرا ببریده‌اند
   در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
 
   مولوی در آن‌جا می‌خواهد بگوید، سخنِ این کتاب، دربارة جدایی است؛ جدایی روح از عالم معنا، از آن‌جایی که زادگاه روح است و افتادنش به صحرای این عالم. و این سخن هم سخنی است که از درون می‌آید. به همین خاطر است که می‌گوید: بشنو از نی چون حکایت می‌کند. یعنی از نای انسان، از درون انسان، این شکایت از جدایی از عالم معنا می‌آید. از نیستان تا مرا ببریده‌اند/ در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند. سخن بر سر تفاوت میان عالم معنا و عالم مادی است. در این‌جا هم خوشا از دل نم اشکی فشاندن. با آغاز سخن متوجه می‌شویم که این شعر، سخنی است دربارة گریستن؛
سخنی است با موضوعی که آن موضوع، غمگین و اندوهبار است؛ اما این اندوهِ ذلت نیست؛ چون بلافاصله می‌گوید:
   خوشا زان عشق‌بازان یاد کردن
   زبان را زخمة فریاد کردن
 
   بنابراین از جنس ناله‌های ذلت نیست. از جنس فریاد است. عشق‌بازی است. از همان آغاز، شاعر تکلیف را روشن می‌کند. خوشا از نی خوشا از سر سرودن/ خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن. به‌تدریج اشاراتی می‌کند برای این‌که بگوید این غمی که از آن حرف می‌زند، گریستنی که از آن حرف می‌زند، این عشق‌بازی که می‌گوید، مربوط به کدام‌یک از وقایع است. به این کار اصطلاحاً «گریز» می‌گویند؛ که در روضه‌خوانی هم مرسوم است. اینجا شاعر از شیوه‌ای استفاده کرده که خیلی تناسب دارد؛ برای این‌که این هم یک‌جور مرثیه‌خوانی است. گریز می‌زند به موضوع؛ که در شعر، اصطلاحاً می‌گویند «تخلص». این تخلص، غیر از آن تخلصی است که لقب شاعران است؛ یعنی از مقدمه به متن رفتن؛ گریز زدن، از مقدمه به متن.
 
   خوشا از نی خوشا از سر سرودن/ خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن. این از سر سرودن ایهام دارد؛ هم به معنی این‌که از آغاز سخنی بگوییم؛ هم یعنی از سری که بر نی رفته است؛ با این تلمیح مشخص می‌کند دربارة سرهای مبارک شهداست که بر نی رفت. معلوم است که موضوع شعر، موضوع عاشورایی است.
   نوای نی، نوایی آتشین است
   بگو از سر بگیرد دلنشین است
 
   آن نی که پیش از این از آن سخن گفت: خوشا از نی خوشا از سر سرودن، آن نی‌ای است که نیزه است و سرهای مبارک شهدا بر آن است؛ اما نی دوم: نوای نی نوای آتشین است؛ این ساز است. سازی که نوای غمگینی می‌زند. در عین حال اشاره به نای انسان دارد. این مضمون برگرفته از مثنوی است که هر دو را با هم آورده است. چون که صدای انسان هم از نای او می‌آید، حاصل بازدم است، هر دو با هم؛ گویی نای انسان، همان نی‌ای است که نوازنده می‌نوازد. این‌جا همان‌طور که صدای غمگین از نی می‌آید، صدای غمگینی نیز از نای شاعر، از حنجرة شاعر می‌آید.
   نوای نی نوای آتشین است
   بگو از سر بگیرد دلنشین است
 
   باز از سر بگیرد، ایهام دارد؛ هم به معنی از آغاز سخن گفتن، دوباره واقعه را بیان کردن؛ و هم به معنی این‌که از سرهای بریده سخن گفتن.
   نوای نی نوای بی‌نوایی است
   هوای ناله‌هایش نی‌نوایی است
 
   اینجا وقتی شاعر می‌گوید: نوای بی‌نوایی، مقصودش تهی‌دستی نیست؛ مقصودش حرف زدن در عین سکوت است. در واقع فریاد کردن با سکوت است. نوای نی نوای بی‌نوایی است/ هوای ناله‌هایش نی‌نوایی است. به‌تدریج، تصویر واضح‌تر می‌شود. وقتی از نی‌نوا حرف می‌زند، معلوم است که فضای قصه و فضای حکایت را برای خواننده معرفی می‌کند.
   نوای
نی دوای هر دل تنگ
   شفای خواب گل، بیماری سنگ
 
   ناگهان، تصویری می‌آید که شاید به نظر بیاید خیلی مرتبط نیست. بله، این قسمت که: نوای نی نوای هر دل تنگ، این قابل فهم است. چون نی معمولاً صدای محزون دارد، بنابراین نشان می‌دهد که نوازندة این و شنونده این، از سر دلتنگی است که نوای نی را انتخاب کردند؛ اما، شفای خواب گل بیماری سنگ؛ در این‌جا، خوانندة معمولیِ شعر ممکن است متوقف شود که بگوید نوای نی به شفای خواب گل و بیماری سنگ چه کار دارد؟
 
   این مضمون به دو چیز اشاره دارد: یکی، به خفتن گل‌ها در خاک که بیانی است از شهادت؛ بیانی است از، از بین رفتن ارزش‌ها، زیبایی‌ها و ارجمندی‌ها؛ و دیگری، بیماری سنگ. بیماری سنگ، اشاره است به شقاوت، به سنگدلی؛ یعنی نی می‌تواند دل‌های سنگ را نرم کند. دو سوی ماجرا را گفته. یک‌طرف، اولیاء، محبان اهل‌بیت (ع)، و یک‌طرف اشقیاء. می‌گوید روی هر دوی این‌ها تأثیر دارد. یعنی این‌طور نیست که فقط روی محبان تأثیر داشته باشد. نوای نی دوای هر دل تنگ/ شفای خواب گل، بیماری سنگ. سپس شاعر دوباره به موضوع نی می‌پردازد:
   قلم تصویر جان‌کاهی است از نی
   علم تمثیل کوتاهی است از نی
 
   شاعر دو صورت دیگر از نی را ـ علاوه بر ساز بودن ـ در این‌جا تصویر کرده است: یکی این‌که قلم را برای خوشنویسی استفاده می‌کنند و دیگر این‌که به عنوان چوب علم استفاده می‌کنند. هر دوی این‌ها را گفته، برای این‌که دو صورت یادآوری واقعة کربلا را بیان کند: یک صورت نوشتن است، شعر سرودن است، مقتل نوشتن از آن واقعه است؛ قلم تصویر جان‌کاهی است از نی. و صورت دیگرش، همین آیین‌ها و عزاداری‌هاست؛ علم تمثیل کوتاهی است از نی. می‌خواهد بگوید این علم‌هایی که دسته‌های عزاداری در هیئت‌ها بر می‌دارند، یادآور آن نی‌ها خواهد بود؛ تمثیلی از آن نی‌ها است. مجسم‌کنندة آن نی‌ها است.
   خدا چون دست بر لوح و قلم زد
   سر او را به خط نی رقم زد
 
   بعد این قلمی که قلم شاعر بوده و قلم نوشتن بوده است، این‌طور تداعی کرده که سرنوشت، تقدیر، قضای الهی که در روز ازل بر لوح محفوظ نوشته می‌شده، سرنوشت انسان، سرنوشت عالم، و سرنوشت برای امام حسین (ع) نوشته شده بوده است؛ این‌که او سرش بر نی رود. این بیت ایهام بسیار زیبایی دارد: خدا چون دست بر لوح و قلم زد/ سر او را به خط نی رقم زد. به زیبایی این سرنوشت را با قلم نی نوشته است؛ اما این سر بر نی خواهد رفت.
   دل نی، ناله‌ها دارد از آن روز
   از آن روز است نی را ناله پرسوز
 
   می‌گوید به این دلیل است که نوای نی محزون است. چون برای او چنین تقدیر شده است که هم این قصة تلخ را بنویسد، هم این سرنوشت تلخ را داشته باشد که سر مبارک سیدالشهداء بر نی باشد. به
این دلیل است که نوای نی محزون است. این کار را اصطلاحاً «حسن تعلیل» می‌گویند؛ یعنی از یک اتفاق که در عالم واقع وجود دارد و همه با آن آشنا هستند، مثلاً همین که صدای نی، صدای محزون در میان سازهاست، صدای بسیار غمگینی است، از این استفاده کنیم و برای آن دلیل هنری و دلیل شاعرانه بیاوریم. به چه دلیل نوای نی محزون است؟ به دلیل این‌که هم این قصة اندوهبار را در آغاز نوشته است، یعنی شهید شدن امام حسین (ع)؛ هم این‌که تقدیر این بوده است که سر او بر نی برود. محزون بودن به این دلیل است. به این کار اصطلاحاً حسن تعلیل می‌گویند که از هنروری‌های بلاغی محسوب می‌شود.
   چه رفت آن روز در اندیشة نی
   که این‌سان شد پریشان بیشة نی
 
   این هم باز یک حسن تعلیل دیگر است. اگر نی‌زار را از نزدیک دیده باشید، منظم نیست. نی‌زار درهم‌رفته و به‌هم‌ریخته است. چون نی‌زار به‌صورت وحشی در می‌آید، خودرو در می‌آید؛ بنابراین خیلی به‌هم‌پیچیده است. او می‌گوید که از همان روز که این تقدیر، رقم خورد که سرنوشت امام حسین (ع) این باشد که با مظلومیت به شهادت برسد و سر او بر نی برود، این نی به‌خاطر آن، این‌طور پریشان شده است. بیشة نی، نی‌زار، این‌طور پریشان است. یعنی نگران این واقعه‌ای است که به هر حال او هم در آن سهمی دارد.
   سری سرمست شور و بی‌قراری
   چو مجنون در هوای نی‌سواری
 
   اشاره است به سر پرشوری که به‌خاطر عشق و ایمان، آرام و قرار ندارد. برای این‌که در این دنیا، جدا افتاده از معشوق است و می‌خواهد برگردد به عالم معنا و نزد معشوق ازلی. این است که مثل مجنون که مرکبی نداشت و نی را مرکب خودش می‌کرد ـ مثل بچه‌ها که در کوچه‌ها سوار بر نی اسب سواری می‌کنند ـ نی را مرکب خودش کرده است؛ برای این‌که از این طریق به وصال برسد. این رسم که بچه‌ها و این‌هایی که شوریده‌اند، یک‌جور رفتار می‌کنند ـ رفتار کودکانه می‌کنند ـ خیلی در شعرهای عاشقانه آمده است. یکی هم همین است که چوب را مرکب خودشان می‌کنند و اسب چوبی دارند و این طرف و آن طرف می‌دوند. می‌خواهد بگوید این مرکب چوبی که می‌بینید، نشان مجنون بودن و عاشق بودن و شوریدگی است؛ به هوای وصال.
   پر از عشق نیستان سینة او
   غم غربت غم دیرینة او
 
   نیستان که رمزی از عالم معنا است، وطن اصلی روح انسان است. این‌جا به آن اشاره شده که کسی که در این عالم هست، مثل همان نی است که از نی‌زار جدا شده و دوست دارد به وطن خودش برگردد. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش. می‌خواهد به وصال برسد، به همین دلیل هم هست که بر نی رفته است. چون این نی، از وطن او آمده است، از نیستان آمده است. پر از عشق نیستان سینه او/ غم غربت غم دیرینة او.
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما